الشَّكُّ الارتياب و هو خلاف اليقين. و يستعمل فعله لازما و متعديا. كذا نقل عن أئمة اللغة. فقولهم: خلاف اليقين، يشتمل التردد بين الشيئين سواء استوى طرفاه أم رجح أحدهما على الآخر.مجمع البحرين ، جلد5 ، صفحه276
شكّ: گمان. توقف. طبرسى آنرا وقوف. . . معنى كرده و فرمايد: مثل آنكه در خانه بودن زيد شك كند نزد او به هيچ يك از بودن و نبودن مزيتى نيست لذا توقف ميكند. راغب گويد: آن اعتدال و تساوى نقيضين است در نزد انسان. خلاصه: شك آنست كه شخص به هيچ يك از دو طرف قضيه يقين نكند و ترجيح هم ندهد بلكه بود و نبود در نظر وى مساوى باشد بر خلاف ظنّ كه يكى از دو طرف را ترجيح ميدهد.قاموس قرآن ، جلد4 ، صفحه64
اَلشَّكّ: تعادل و تساوى جهت رجحان دو نقيض در نظر انسان براى برگزيدن يكى از آن دو است به اين معنى كه گاهى دو نشانه مساوى و برابر براى پذيرفتن يكى از دو نقيض وجود دارد، (كه برگزيدن يكى بر ديگرى سخت است) يا براى اينكه نشانهاى در آنها براى ترجيح دادن و قبول يكى بر ديگرى وجود ندارد. (گاهى وجود شكّ بسبب بودن دو نشانه متساوى در دو نقيض است و يا بسبب عدم نشانه در آن دو). چهبسا كه شكّ نمودن در چيزى به اين صورت باشد كه - آيا فلان چيز موجود است يا غير موجود؟ و يا شكّ در جنس آن باشد يعنى شكّ شود كه آن چيز ازچه جنسى است(جنس منطقى يا چگونگى، آن) يا دربارۀ بعضى از صفات چيزى و يا شكّ در هدف و مقصودى است كه آن چيز براى آن هدف و مقصود ايجاد شده است. شَكّ - خود نوعى از جهل و ندانستن است و اخصّ از - جهل - است، زيرا جهل و نادانى مستقيما نتيجه عدم دانش دربارۀ دو نقيض است پس هر شكى، جهل است و هر جهلى، شك نيست. اشتقاق آن يا از - شَكَكْتُ الشّىء - هست، پس - شَكّ - شكاف در چيزى است و ازآنجهت كه رأى و نظرى ثابت، كه بشود برآن اعتماد كرد و پايدار ماند در آن استقرار ندارد چنين گفتهاند و نيز صحيح است كه واژه(شَكّ) از معنى چسبيدن بازو به پهلو استعاره شده باشد به اين معنى كه دو نقيض شك برانگيز طورى به يكديگر چسبيده و نزديكند كه راهى براى فهم و نظر و نفوذ در آنها نيست و به اين معنى است سخن كسانى كه مىگويند: التبس الأمر و اختلط و أشكل - و همانند اين عبارات، يعنى آن امر درهم آميخته و مشكل و شبههانگيز است.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه341
اَلشَّكُّ: اعتدال النّقيضين عند الإنسان و تساويهما، و ذلك قد يكون لوجود أمارتين متساويتين عند النّقيضين، أو لعدم الأمارة فيهما، و اَلشَّكُّ ربّما كان في الشيء هل هو موجود أو غير موجود؟ و ربّما كان في جنسه، من أيّ جنس هو؟ و ربّما كان في بعض صفاته، و ربّما كان في الغرض الذي لأجله أوجد. و اَلشَّكُّ: ضرب من الجهل، و هو أخصّ منه، لأنّ الجهل قد يكون عدم العلم بالنّقيضين رأسا، فكلّ شَكٍّ جهل، و ليس كلّ جهل شكّا، اشتقاقه إمّا من شَكَكْتُ الشيء أي: خرقته، فكأنّ اَلشَّكَّ الخرق في الشيء، و كونه بحيث لا يجد الرأي مستقرّا يثبت فيه و يعتمد عليه. و يصحّ أن يكون مستعارا من اَلشَّكِّ، و هو لصوق العضد بالجنب، و ذلك أن يتلاصق النّقيضان فلا مدخل للفهم و الرّأي، لتخلّل ما بينهما، و يشهد لهذا قولهم: التبس الأمر، و اختلط، و أشكل، و نحو ذلك من الاستعارات.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه461