حزقیل علیه السلام(ابن العجوز)
او پيامبر قومى است كه خداوند تعالى فرمود: «مگر نديدى آنها را كه از بيم مرگ از ديار خويش بيرون شدند و هزاران بودند» (بقره: 244) تا پايان آيه. گويند قومى بودند كه از جنگ با دشمن گريزان شدند.
سدى گويد كه ايشان از طاعون گريزان شدند و سى و اند هزار بودند و در كتاب معانى موارد اختلاف اين داستان بيان شده است.
در روضه كافى از حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السّلام) نقل شده كه در شهرى از شهرهاى شام گاه گاه مرض طاعون پيدا مى شد، عده اى در شهر مى ماندند و عده اى فرار مى كردند، در آخر قرار گذاشتند كه اگر احساس طاعون كنند همه از شهر بيرون روند و چنان كردند (ولى اين كار سودى نبخشيد) و در جاى ديگر همه مردند و استخوانها شدند پيامبرى به نام «حزقيل» از آنجا گذشت، استخوانها را ديد و از خدا خواست تا خدا آنها را زنده كرد. [1]
در تورات در كتاب حزقيال از باب 37 به بعد اين مطلب نقل شده كه: حزقيال پيامبر استخوانهاى بسيارى در صحرا ديد و از خدا خواست و خدا آنها را زنده كرد، از اين تطابق احتمال داده مى شود كه بعضى از يهود يا غير يهود در اين باره از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) توضيح خواسته اند تا آيه 243 سوره مبارکه بقره نازل شده است.[2]
گفته شده چون مادر «حزقيل» پير زن و بدون فرزند بود از خدا درخواست فرزند كرد و خداوند باو «حزقيل» را عنايت فرمود لذا به «حزقيل» ابن العجوز ميگفتند.[3]
در مجمع البیان آمده است: گفته اند كه عيسى علیه السلام 4 نفر را زنده كرد:
اول؛ عازر كه دوست وى بود و سه روز پس از مرگش به سر قبر او رفت و گفت (بار خدايا پروردگار آسمانها و زمين تو مرا بسوى بنى اسرائيل فرستادى كه آنها را بدين تو دعوت كنم و بايشان خبر دهم كه مردگان را زنده خواهم كرد اينك عازر را زنده گردان.) پس عازر زنده شد و برخاست و بعدا هم صاحب فرزندى گرديد.
دوم؛ ابن عجوز بود. عيسى جنازه او را بر دوش مردم ديد كه با تابوت ميبرند. پس دعا كرد تا او زنده گشت و از دوش مردم بزير آمد و لباس پوشيد و بخانه برگشت و بعدا صاحب فرزند شد.
سوم؛ دخترى ده ساله را كه يك روز پس از مردن زنده ساخت تا بخانه خود برگشت و شوهر كرد و بچه آورد.
چهارم؛ سام بن نوح كه اسم اعظم خدا را خواند و دعا كرد و زنده شد سپس عيسى باو گفت بايد بميرى وى شرط كرد كه خدا مرا از سكرات موت و رنج جانكندن در امان نگهدارد عيسى در اين باره دعا كرد و دعايش مستجاب شد....».[4]
منابع:
آفرينش و تاريخ / ترجمه / ج 1 / 469 / * داستان حزقيل ..... ص : 469
الكافي / ج 8 / 199 / حديث قوم صالح ع ..... ص : 185
ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 66 و ج 4، ص 80
[1]روضه كافى/ 198 حديث 237 نقل به متن در كافى حزقيل با خاء است.
[2]آفرينش و تاريخ / ترجمه / ج 1 / 469 / * داستان حزقيل ..... ص : 469
[3]ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 66
[4]ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 80