روز شومی
نحس، به شوم و شومى، مصدر و اسم هر دو آمده است، ارباب لغت گفته اند: «النّحس: ضدّ السّعد» راغب نحاس را شعله بى دود معنى كرده و گويد: اصل نحس آنست كه افق مثل شعله بى دود سرخ شود از اين لحاظ نحس مَثَل شده براى نشان دادن شومى. بعضى هم گفته اند: ايام نَحِسات به معناى روزهاى غبارى و خاك آلود است، به طورى كه مردم يكديگر را نبينند.
نحس بودن ایام در دو آیه از قرآن مجید ذکر شده است: «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»[1] و «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ »[2] در ميان مردم معمول است كه بعضى از روزها را روز سعد و مبارك، و بعضى را روز شوم و نحس مى شمرند، هر چند در تعيين آن اختلاف بسيار است، سخن اينجا است كه اين اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذيرفته شده؟ و يا از اسلام گرفته شده است؟
سعادت و نحوست ايام (از نظر عقل، قرآن و سنت):
در سعادت و نحوست ايام:
نحوست روز و يا مقدارى از زمان به اين معنا است كه در آن زمان بغير از شر و بدى حادثه اى رخ ندهد، و اعمال آدمى و يا حداقل نوع مخصوصى از اعمال براى صاحب عمل بركت و نتيجه خوبى نداشته باشد، و سعادت روز درست بر خلاف اين است. و ما به هيچ وجه نمى توانيم بر سعادت روزى از روزها، و يا زمانى از ازمنه و يا نحوست آن اقامه برهان كنيم، چون طبيعت زمان از نظر مقدار، يك چيزند، پس از نظر خود زمان فرقى ميان اين روز و آن روز نيست، تا يكى را سعد و ديگرى را نحس بدانيم، و اما عوامل و عللى كه در حدوث حوادث مؤثرند و نيز در به ثمر رساندن اعمال تاثير دارند، از حيطه علم و اطلاع ما بيرونند، ما نمى توانيم تكه تكه زمان را با عواملى كه در آن زمان دست در كارند بسنجيم، تا بفهميم آن عوامل در اين تكه از زمان چه عملكردى دارند، و آيا عملكرد آنها طورى است كه اين قسمت از زمان را سعد مى كند يا نحس، و به همين جهت است كه تجربه هم بقدر كافى نمى تواند راه گشا باشد، چون تجربه وقتى مفيد است كه ما زمان را جداى از عوامل در دست داشته باشيم، و با هر عاملى هم سنجيده باشيم، تا بدانيم فلان اثر، اثر فلان عامل است، و ما زمان جداى از عوامل نداريم، و عوامل هم براى ما معلوم نيست.
و به عين همين علت است كه راهى به انكار سعادت و نحوست هم نداريم، و نمى توانيم بر نبودن چنين چيزى اقامه برهان كنيم، همانطور كه نمى توانستيم بر اثبات آن اقامه برهان كنيم، هر چند كه وجود چنين چيزى بعيد است، ولى بعيد بودن، غير از محال بودن است، اين از نظر عقل.
و اما از نظر شرع در كتاب خداى تعالى نامى از نحوست ايام آمده، در سوره قمر آيه 19 فرموده: «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» و در سوره فصلت آیه 16 فرموده: «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ» و هر چند از سياق داستان قوم عاد كه اين دو آيه مربوط به آن است استفاده مى شود كه نحوست و شئامت مربوط به خود آن زمانى است كه در آن زمان، باد به عنوان عذاب بر قوم عاد وزيد، و آن زمان هفت شب و هشت روز پشت سر هم بوده، كه عذاب به طور مستمر بر آنان نازل مى شده اما بر نمى آيد كه اين تاثير و دخالت زمان به نحوى بوده كه با گردش هفته ها دوباره آن زمان نحس برگردد. اين معنا به خوبى از آيات استفاده مى شود، و گرنه همه زمانها نحس مى بود، بدون اينكه دائر مدار ماهها و يا سالها باشد.
در مقابل زمان نحس نامى هم از زمان سعد در قرآن آمده و فرموده: «وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ»[3] و مراد از آن شب، شب قدر است، كه در وصف آن فرموده: «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[4] ، و اين پر واضح است كه مبارك بودن آن شب و سعادتش از اين جهت بوده كه آن شب به نوعى مقارن بوده با امورى بزرگ و مهم از سنخ افاضات باطنى و الهى، و تاثيرهاى معنوى، از قبيل حتمى كردن قضاء و نزول ملائكه و روح و سلام بودن آن شب، هم چنان كه در باره اين امور فرموده: «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»[5] و نيز فرموده: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[6] و برگشت معناى مبارك بودن آن شب و سعادتش به اين است كه عبادت در آن شب داراى فضيلت است، و ثواب عبادت در آن شب قابل قياس با عبادت در ساير شبها نيست، و در آن شب عنايت الهى به بندگانى كه متوجه ساحت عزت و كبريايى شده اند نزديك است.
(منظور از سعادت و نحوست بعضى ايام در روايات، وقوع حوادث خاصى در آن روزها است نه سعادت و نحوست ذاتى و تكوينى ):
روايات بسيار زيادى درباره سعد و نحس ايام هفته و سعد و نحس ايام ماههاى عربى و نيز از ماههاى فارسى و از ماههاى رومى رسيده، كه در نهايت كثرت است، و در جوامع حديث نقل شده، و در كتاب بحار الانوار[7] احاديث زيادى از آنها نقل شده، و بيشتر اين احاديث ضعيفند، چون يا مرسل و بدون سندند، و يا اينكه قسمتى از سند را ندارند، هر چند كه بعضى از آنها سندى معتبر دارد البته به اين معنا كه خالى از اعتبار نيست.
و اما رواياتى كه ايام نحس را مى شمارد، و از آن جمله چهارشنبه هر هفته، و چهار شنبه آخر ماه، و هفت روز از هر ماه عربى، و دو روز از هر ماه رومى، و امثال آن را نام مى برد، در بسيارى از آنها و مخصوصا رواياتى كه نحوست ايام هفته و ايام ماههاى عربى را نام مى برد، علت اين نحوست هم آمده، و آن عبارت است از اينكه در اين روزهاى نحس حوادث ناگوارى به طور مكرر اتفاق افتاده، آن هم ناگوار از نظر مذاق دينى، از قبيل رحلت رسول خدا (ص) و شهادت سيد الشهداء (ع) و انداختن ابراهيم (ع) در آتش، و نزول عذاب بر فلان امت، و خلق شدن آتش و امثال اينها و اين ناگفته پيداست كه نحس شمردن چنين ايامى استحكام بخشيدن به روحيه تقوى است، وقتى افرادى فقط به خاطر اينكه در اين ايام بت شكنان تاريخ، ابراهيم و حسين (ع) گرفتار دست بت هاى زمان خود شده اند، دست بكارى نمى زنند، و از اهداف و لذتهاى خويش چشم مى پوشند، چنين افرادى روحيه دينيشان قوى مى گردد، بر عكس، اگر مردم هيچ حرمتى براى چنين ايامى قائل نباشند و اعتنا و اهتمامى به آن نورزند، و هم چنان افسار گسيخته سرگرم كوشش در برآوردن خواسته هاى نفسانى خود باشند، بدون توجه به اينكه امروز چه روزى است و ديروز چه روزى بود، و بدون اينكه اصلا روز برايشان مطرح باشد، چنين مردمى از حق رويگردان خواهند بود، و به آسانى مى توانند حرمت دين را هتك كنند و اولياى دين را از هدايت خود نوميد و در نتيجه ناراحت سازند. بنابراين، برگشت نحوست اين ايام به جهاتى از شقاوتهاى معنوى است، كه از علل و اسباب اعتبارى منشا مى گيرد، كه به نوعى از ارتباط، مرتبط به اين ايام است، و بى اعتنايى به آن علل و اسباب باعث نوعى شقاوت دينى مى شود. و نيز در عده اى از اين روايات آمده كه براى دفع نحوست اين ايام بايد به خدا پناه برد. يا روزه گرفت يا دعا كرد، يا مقدارى قرآن خواند، و يا صدقه اى داد، و يا كارى ديگر از اين قبيل كرد.
از روايات استفاده مى شود كه ملاك در نحوست ايام نحس، صرفا تفأل زدن خود مردم است، چون تفأل و تطيّر اثرى نفسانى دارد و اين روايات در مقام نجات دادن مردم از شر تفأل (و نفوس) است، مى خواهد بفرمايد اگر قوت قلبت به اين حد هست كه اعتنايى به نحوست ايام نكنى كه چه بهتر، و اگر چنين قوت قلبى ندارى دست به دامن خدا شو، و قرآنى بخوان و دعايى بكن.
بعضى از علما آن رواياتى را كه نحوست بعضى از ايام را مسلم گرفته حمل بر تقيه كرده اند، و خيلى هم بعيد نيست، براى اينكه تفأل به زمانها و مكانها و اوضاع و احوال، و شوم دانستن آنها از خصايص عامه است، كه خرافاتى بسيار نزد عوام از امت ها و طوايف مختلف آنان يافت مى شود، و از قديم الايام تا به امروز اين خرافات در بين مردمان مختلف رايج بوده، و حتى در بين خواص از اهل سنت در صدر اول اسلام رواياتى بوده كه آنها را به رسول خدا (ص) نسبت مى دادند، در حالى كه احدى جرأت نكرده آنها را رد كند. و اما رواياتى كه بر سعادت ايامى از هفته و يا غير هفته دلالت دارد؛ در اين گونه روايات، سعادت آن ايام و مبارك بودنش را چنين تعليل كرده كه چون در فلان روز حوادثى متبرك رخ داده، حوادثى كه از نظر دين بسيار مهم و عظيم است، مانند ولادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و بعثت آن حضرت و ...
از آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه اخبارى كه در باره نحوست و سعادت ايام وارد شده بيش از اين دلالت ندارد كه اين سعادت و نحوست به خاطر حوادثى دينى است، كه بر حسب ذوق دينى و يا بر حسب تاثير نفوس يا در فلان روز ايجاد حُسن كرده، و يا باعث قُبح و زشتى آن شده، و اما اينكه خود آن روز و يا آن قطعه از زمان متصف به ميمنت و يا شئامت شود، و تكوينا خواص ديگرى داشته باشد، كه ساير زمانها آن خواص را نداشته باشد، و خلاصه علل و اسباب طبيعى و تكوينى آن قطعه از زمان را غير از ساير زمانها كرده باشد از آن روايات بر نمى آيد، و هر روايتى كه بر خلاف آنچه گفتيم ظهور داشته باشد، بايد يا حمل بر تقيه كرد و يا به كلى طرح نمود.
سعادت و نحوست ستارگان (از نظر عقل و شرع):
آيا اوضاع كواكب آسمانى در سعيد بودن و يا نحس بودن حوادث زمين تاثير دارند يا خير؟ در اينجا نيز راهى براى اقامه برهان بر هيچ طرف نداريم، نه مى توانيم با برهان، سعادت خورشيد و مشترى و قِران سعدين را اثبات كنيم، و نه نحوست مريخ و قِران نحسين و قمر در عقرب را، (و نه نفى اينها را). بله منجمين قديم هند معتقد بودند كه حوادث زمين ارتباطى با اوضاع سماوى دارند، و به طور مطلق چه ثوابت آسمان و چه سياراتش در وضع زمين اثر دارند. و بعضى ديگر از منجمين غير هند اين ارتباط را تنها ميان اوضاع سيارات هفتگانه آن روز و حوادث زمين قائل بودند، نه ثَوابت، و آن گاه براى اوضاع مختلف آنها آثارى شمرده اند كه به آنها احكام نجوم مى گويند، كه هر يك از آن اوضاع پيش آيد مى گويند به زودى در زمين چنين و چنان مى شود. و هيچ يك از اين احكام دائمى و عمومى نيست، و چنان نيست كه در هنگام پديد آمدن فلان وضع آسمانى بتوان حكم قطعى كرد به اينكه فلان حادثه زمينى حادث مى شود، گاهى اين پيشگوييها درست در مى آيد، و گاهى هم دروغ مى شود، و ليكن داستانهاى عجيب و حكايات غريبى كه از استخراجات اين طائفه به ما رسيده، اين معنا را مسلم مى كند كه چنان هم نيست كه ميان اوضاع آسمانى و حوادث زمينى هيچ رابطه اى نباشد، بلكه رابطه جزئى هست، اما همانطور كه گفتيم رابطه جزئى، نه رابطه صد در صد، و اتفاقا در رواياتى هم كه از ائمه معصومين (ع) در اين باب آمده، اين مقدار تصديق شده است.
بنا بر اين، نمى توان حكم قطعى كرد به اينكه فلان كوكب يا فلان وضع آسمانى سعد است يا نحس، اما اصل ارتباط حوادث زمينى با اوضاع آسمانى را هيچ دانشمند اهل بحثى نمى تواند انكارش كند، و اين مقدار، از نظر دين ضررى به جايى نمى رساند و با هيچ يك از ضروريات دينى مخالفت ندارد.
منابع:
ترجمه الميزان، ج 19، ص115– 125 ؛ با اندکی تلخیص
قاموس قرآن، ج 7، ص32
[1] . «ما تندباد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم» قمر/ 19
[2] . «سرانجام تندبادى شديد و هول انگيز و سرد و سخت در روزهايى شوم و پرغبار بر آنها فرستاديم.» فصلت/ 16
[3] . «سوگند به اين كتاب روشنگر، كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم ما همواره انذاركننده بوده ايم!» دخان/2-3
[4] . «شب قدر بهتر از هزار ماه است!» قدر/3
[5] . «در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبير و جدا مى گردد.» دخان/4
[6] . «فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كارى نازل مى شوند. شبى است سرشار از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع سپيده!» قدر/4-5
[7] . بحار الانوار، ج 56، ط جديد، ص 18- 31، باب 15 (باب ما روى فى سعادة ايام الاسبوع و نحوستها)