مهاجران
در اسلام چند هجرت واقع شده؛ 1- هجرت مسلمانان مكه به حبشه كه هم بذر اسلام را در بيرون جزيره عرب پاشيد و هم سنگرى براى مسلمانان معدود نخستين در برابر فشار شديد دشمن بود؛ 2- هجرت پيامبر و مسلمانان نخستين به مدينه؛ اين مهاجران كه گاهى از آنها به «مهاجرين بدر» تعبير مي شود اهميت فوق العاده اى در تاريخ اسلام دارند. زيرا به ظاهر به سوى يك آينده كاملا تاريك حركت كردند. و در حقيقت براى خدا از همه سرمايه هاى مادى خود چشم پوشيدند، اين مهاجران كه از آنها به «المهاجرون الاولون» تعبير ميشود در حقيقت سنگ زير بناى كاخ پرشكوه اسلام را تشكيل داده بودند. و قرآن از آنها با عظمت خاصى .سخن ميگويد. چرا كه از فداكارترين مسلمان ها محسوب ميشدند
2- هجرت دوم كه به هجرت گروهى از مسلمانان بعد از صلح حديبيه و بدست آمدن يك محيط نسبتا امن به دنبال اين صلح صورت گرفت، گفته ميشود.
و گاهى به هجرت تمام كسانيكه بعد از واقعه بدر تا زمان فتح مكه به مدينه مهاجرت كردند اين عنوان گفته ميشود.
با هجرت پيامبر به يثرب و تبديل آن به تنها پايگاه امن اسلامى در منطقه، سير آرام مهاجرت به اين شهر آغاز گرديد؛ اما روند آن پس از جنگ خندق (دوره تثبيت)، شتاب يافت، ازاين رو در دوره نخست مدنى (5 سال نخستين) شمار مهاجران اندك بود كه بخشى از آنها مكّى و بخشى صحرانشين بودند. (اصحاب صفّه)
انصار به نوعى مهاجران را همچون افراد خودى پذيرفتند و كاستيهايشان را جبران كردند و زمينه ادامه حيات آنها را در يثرب فراهم كردند.
پيش از آنكه پيامبر در هجرت خود به يثرب برسد بسيارى از مهاجران مجرد در منطقه قبا و در خانه كلثوم بن هَدم كه به بيت العزّاب [1] (خانه مجردان) مشهور شد مستقر شده بودند؛ اما با ساخته شدن مسجد و بناى صفّه، آنجا مهمانسراى مهاجران مجرد گرديد و انصاريان كمكهاى غذايى خود را به آنجا مى فرستادند: «يايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا انفِقوا مِن طَيّبتِ ما كَسَبتُم ومِمّا اخرَجنا لَكُم مِنَ الارضِ ولا تَيَمَّموا الخَبيثَ مِنهُ تُنفِقونَ ولَستُم بِاخِذيهِ الّا ان تُغمِضوا فيهِ واعلَموا انَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَميد». (بقره/ 2، 267) در اين آيه از مؤمنان خواسته شده از محصولات مرغوب خود انفاق كنند و بدانها گوشزد شده كه خداوند از شما بى نياز است. به روايت سدّى اين آيه درباره انصار و كمكهاى آنها نازل شده است.[2]
اما برخى مهاجران به ويژه قريشيان در ميان تيره هاى گوناگون انصارى توزيع شدند و انصاريان در رقابت با همديگر، براساس قرعه حمايت از خانواده هاى مهاجر را بر عهده مى گرفتند.[3] برخى خانواده هاى مهاجر نيز كه پيش از هجرت با مردم يثرب ارتباط داشتند نزد آشنايان خود رفتند و در خانه و كاشانه آنان مستقر شدند.[4]
انصار دارايى خانه خود را در اختيار مهاجران قرار مى دادند[5] و آنان را در محصولات كشاورزى خود شريك كردند و برخى از آنان زمينهاى پيرامون منازل مسكونى خود را به پيامبر بخشيدند.[6] روابط ميان انصار و مهاجران با پيمان برادرى كه پيامبر ميان حدود 45 انصارى و 45 مهاجر بست تقويت گرديد.[7] به درستى نمى توان گفت اخوت چون حِلف يا وِلاء، مهاجران را به انصار پيوند مى داد يا نه. شايد ارث بردن مهاجر از برادر انصارى خود نشان دهد كه در آغاز همين گونه بوده است؛ امّا منابع نيز كمتر از مهاجرى نام مى برند كه از برادر انصارى خود ارث برده باشد.
البته محدثان به اين امر اشاره مى كنند و معتقدند اين حكم با آيات قرآنى لغو شده است. آيه ذيل در خطاب به انصار چنين مى گويد: «والَّذينَ ءامَنوا مِن بَعدُ وهاجَروا وجهَدوا مَعَكُم فَاولكَ مِنكُم واولُوا الارحامِ بَعضُهُم اولى بِبَعضٍ فى كِتبِ اللَّهِ انَّ اللَّهَ بِكُلّ شَى ءٍ عَليم : و كسانى كه پس از آن ايمان آورده و هجرت كرده و همراه شما جهاد كرده اند، از شما هستند. در كتاب خدا خويشاوندان به يكديگر (در ارث) سزاوارترند. خداوند به همه چيز آگاه است». (انفال/ 8، 75)
بررسى تمامى جنگهاى پيامبر به خوبى نشان مى دهد كه مهاجران نه همراه با برادران انصارى خود، كه در يگان ويژه مهاجران و به صورت مجزّا سازماندهى شده اند.[8]
حمايت مالى و معيشتى انصار از مهاجران تا سال چهارم هجرى ادامه يافت. در آن سال بنى نضير از مدينه تبعيد شدند و اراضى مرغوب و آبهاى آنها بنا به حكم قرآن به مالكيت پيامبر درآمد و آن حضرت از انصار خواست يكى از دو گزينه را انتخاب كنند: نخست آنكه روابط مهاجران و انصار همچنان باقى بماند و بخشى از زمينهاى بنى نضير در ميان مهاجران و انصار توزيع شود و دوم آنكه بخشى از اين زمينها در ميان مهاجران توزيع شود و در مقابل، مهاجران آنچه از انصار دريافت كرده اند يا از منافع آن بهره مى برند بدانها پس دهند؛ امّا انصار از پيامبر خواستند آن اراضى را در ميان مهاجران تقسيم كند و مهاجران نيز همچنان در اموال آنها شريك بمانند.[9] به گزارش آيه نهم حشر/ 59، در اين صحنه انصار در دل خود هيچ احساس تمايلى به اموالى كه به مهاجران داده شد ندارند و مهاجران را دوست دارند و آنان را بر خود ترجيح مى دهند. كسانى كه از آزمندى نفس خويش در امان اند رستگار خواهند بود: «والَّذينَ تَبَوَّءُو الدّارَ والايمنَ مِن قَبلِهِم يُحِبّونَ مَن هاجَرَ الَيهِم ولا يَجِدونَ فى صُدورِهِم حاجَةً مِمّا اوتوا ويُؤثِرونَ عَلى انفُسِهِم ولَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ ومَن يوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاولكَ هُمُ المُفلِحون».
پيامبر در گزارشى رفتار انصار با مهاجران را به محبت والدين به فرزندشان تشبيه كرده است.[10] شبيه به اين تعبير در گزارش عباس عموى پيامبر از جنگ حنين وجود دارد. براساس اين گزارش زمانى كه همه در حال فرار بودند چون به خواست پيامبر صلى الله عليه و آله انصار فراخوانده شدند، همچون توجه مادر به نداى فرزندى كه به خطر افتاده، به ايشان توجه كردند.[11] در گزارشهاى ديگرى هم آمده كه مهاجران با مشاهده رفتار انصار از آن بابت نگران شده بودند كه آنان همه اجر الهى را به خود اختصاص دهند.[12]
به رغم پشتيبانى انصار از مهاجران گاه تنشهايى هم ميان برخى مهاجران و برخى از انصار به ويژه كسانى كه متهم به نفاق بودند روى مى داد؛ در نبرد بنى مصطلق در سال ششم هجرى برخوردهايى ميان برخى مهاجران و انصار ديده شد كه به تدبير پيامبر صلى الله عليه و آله برطرف شد. در آن كارزار كه فردى از مهاجران با يكى از انصار برخورد تندى كرد، عبدالله بن ابىّ انصارى با ضرب المثل «سگت را چاق كن تا تو را بخورد» انصار را بر اثر حمايتهايشان از پيامبر و مهاجران سرزنش، و تهديد كرد كه اقدامات لازم پس از بازگشت به مدينه انجام خواهد شد.[13] در پى اين حادثه آياتى از سوره منافقون نازل گرديد.[14] آيات 7 تا 10 اين سوره نشان مى دهد كه چگونه برخى انصار نسبت به حمايت ديگر انصاريان از مهاجران سخن به اعتراض مى گشايند و از انصار مى خواهند از حمايت مهاجران دست بردارند تا از اطراف پيامبر پراكنده شوند، ضمن آنكه مهاجران را تهديد كردند تا پس از بازگشت به مدينه آنان را از شهر بيرون خواهند كرد. خداوند پاسخ به اين عده مؤمنان را به پايدارى فرا مى خواند و از ايشان مى خواهد به انفاق و حمايت خود ادامه دهند تا در شمار صالحان جاى گيرند. «هُمُ الَّذينَ يَقولونَ لا تُنفِقوا عَلى مَن عِندَ رَسولِ اللَّهِ حَتّى يَنفَضّوا ولِلَّهِ خَزانُ السَّموتِ والارضِ ولكِنَّ المُنفِقينَ لايَفقَهون* يَقولونَ لَن رَجَعنا الَى المَدينَةِ لَيُخرِجَنَّ الاعَزُّ مِنها الاذَلَّ ولِلَّهِ العِزَّةُ ولِرَسولِهِ ولِلمُؤمِنينَ ولكِنَّ المُنفِقينَ لا يَعلَمون* يايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تُلهِكُم امولُكُم ولا اولادُكُم عَن ذِكرِ اللَّهِ ومَن يَفعَل ذلِكَ فَاولكَ هُمُ الخسِرون* وانفِقوا مِن ما رَزَقنكُم مِن قَبلِ ان يَأتِىَ احَدَكُمُ المَوتُ فَيَقولَ رَبّ لَولا اخَّرتَنى الى اجَلٍ قَريبٍ فَاصَّدَّقَ واكُن مِنَ الصلِحين».[15]
منابع:
تفسير آسان، ج 6، ص177
دائرة المعارف قرآن كريم، ج4 ، صص529-532
[1] . الطبقات، ج 1، ص 233؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 106
[2] . اسباب النزول، ص 56
[3] . الطبقات، ج 13، ص 396
[4] . الطبقات، ج 3، ص 174
[5] . الطبقات، ج 3، ص 523
[6] . انساب الاشراف، ج 1، ص 318
[7] . الطبقات، ج 1، ص 238؛ ج 3، ص 22؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 319
[8] . المغازى، ج 1، ص 58، 215، 649؛ ج 2، ص 710، 820- 821، 895، 996
[9] . تاريخ المدينه، ج 2، ص 489
[10] . الآحاد والمثانى، ج 3، ص 393؛ المستدرك، ج 4، ص 83
[11] . الطبقات، ج 4، ص 18؛ المصنف، ج 5، ص 380
[12] . تاريخ المدينه، ج 2، ص 490
[13] . الطبقات، ج 4، ص 260؛ تاريخ المدينه، ج 1، ص 374- 351؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 260- 261
[14] . مجمع البيان، ج 10، ص 442
[15] .منافقون/10