شایستگان
كلمه «صلاح» به وجهى به معناى لياقت و شایستگی است، كه چه بسا در كلام خدا به عمل انسان منسوب شده و می فرمايد: «فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً»،[1] و چه بسا كه به خود انسان نسبت داده مي شود؛ مثل: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ ؛ دختران عزب خود را شوهر دهيد، و نيز صالحان از غلام و كنيز خود را».[2]
صلاحيت عمل، هرچند در قرآن كريم بيان نشده كه چيست و ليكن آثارى را كه براى آن ذكر كرده، معناى آن را روشن مي سازد؛ از جمله آثارى كه براى آن معرفى كرده، اين است كه عمل صالح آن عملى است كه شايستگى براى درگاه خداى تعالى داشته باشد، و در اين باره فرموده: «صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ ؛ و براى به دست آوردن خشنودى پروردگارشان [در برابر گناهان و انجام وظايف و حوادث ] شكيبايى ورزيدند»،[3] و نيز فرموده: «وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ؛ و انفاق نمى كنيد مگر به خاطر خدا».[4]
اثر ديگر آن را اين دانسته، كه صلاحيت براى ثواب دادن در مقابلش دارد و در اين باره فرموده: «ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً؛ ثواب خدا بهتر است براى كسى كه ايمان آورد و عمل صالح كند».[5] اثر ديگرش اين است كه عمل صالح، كلمه طيب را به سوى خدا بالا مى برد، كه در اين باره فرموده: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ، وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ؛ حقايق پاك [چون عقايد و انديشه هاى صحيح ] به سوى او بالا مى رود و عمل شايسته آن را بالا مى برد»[6]
پس از اين چند اثري كه به عمل صالح نسبت داده، فهميده مي شود كه صلاح عمل به معناى آمادگى و لياقت آن براى تلبس به لباس كرامت است، و در بالا رفتن كلمه طيب به سوى خداى تعالى مدد و كمك است، هم چنان كه درباره قربانى در حج فرمود: «وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ؛ گوشت و خون قربانى به خدا نمى رسد، و ليكن تقواى شما به او مى رسد»[7] و نيز درباره همه اعمال صالحه فرموده: «كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ، وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛ هر يك از دو گروه دنيا طلب و آخرت خواه را [در اين دنيا] از عطاى پروردگارت يارى دهيم، و عطاى پروردگارت [در اين دنيا از كسى ] ممنوع شدنى نيست».[8] پس عطاى خداى تعالى به منزله صورت است و صلاح عمل به منزله ماده است.
معناى صلاح نفس و صلاح ذات و مراد از «صالحين» در قرآن :
ببينيم از قرآن درباره معناى صلاح نفس، و صلاح ذات چه استفاده مى كنيم؟ يك جا مى فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً؛ و كسى كه خدا و رسولش را اطاعت كند، اينچنين اشخاص با آن كسانى محشورند كه خدا بر آنان انعام فرمود، از انبياء و صديقين و شهداء و صالحين كه نيكو رفقايى هستند».[9] جاى ديگر فرموده: «وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ ؛ ما ايشان را در رحمت خود داخل كرديم بدان جهت كه از صالحان بودند».[10] و نيز از سليمان (ع) حكايت كرده كه گفت: «وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ ؛ مرا به رحمت خودت داخل در بندگان صالحت كن».[11] و در جايى ديگر مى فرمايد: «وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً- تا جمله- وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ».[12] آنچه مسلم است اين است كه مراد از صالحين در اين آيات، مطلق هر كس كه صلاحيت رحمت عامه الهيه و رحمت واسعه او را دارد، نيست؛ چون صلاحيت اين رحمت را تمامى موجودات دارند، ديگر معنا ندارد نامبردگان در اين آيات را به داشتن چنين صلاحيتى بستايد. و نيز مراد، كسانى كه صلاحيت رحمت خاص به مؤمنين را دارند، نيست؛ چون هر چند به حكم آيه: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ؛ رحمت من همه چيز را فرا گرفته، و به زودى همه آن را به كسانى اختصاص مى دهم كه پرهيزگارى داشتند».[13] رحمت دوم خاص است، و لكن صالحان از متقيان خصوصى ترند؛ زيرا در ميانه طائفه مؤمن و متقى افراد انگشت شمارى صالحند، پس رحمت خاص متقين نمى تواند آن رحمتى باشد كه صالحان شايستگى آن را دارند و حتما بايد رحمتى مهم تر از آن باشد.
و اين هم از قرآن كريم مسلم است كه بعضى از رحمت ها را خاص بعضى از افراد مى داند و مى فرمايد: «يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ، خدا رحمت خود را به هركس بخواهد اختصاص مي دهد».[14]
و نيز مراد از صالحين مطلق هر كسى كه صلاحيت ولايت و قرار گرفتن در تحت سرپرستى خدا را دارد، نمى باشد، براى اينكه هرچند اين خصيصه از رحمت خاص قبلى خصوصى تر است، و هرچند صالحان نيز در تحت چنين ولايتى از خدا هستند و خدا متولى امورشان است، و لكن اين ولايت مختص به صالحان نيست؛ چون در آيه نامبرده انبياء، صديقين و شهداء، را هم نام برده، كه با صالحان در آن ولايت شريك هستند.
پس بايد ديد آن اثرى كه مخصوص صالحان است، و هيچ كس در آن شركت ندارد، چيست؟ يك چيز مى تواند باشد، و آن داخل كردن صالح در رحمت است كه عبارت است از امنيت عمومى از عذاب؛ چنان كه هر دو معنا درباره بهشت آمده؛ يك جا فرموده: «فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ؛، پروردگارشان آنها را داخل در رحمت خود مي كند»،[15] يعنى داخل در بهشت مي كند، و جاى ديگر فرموده: «يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ ، در بهشت هر ميوه را كه بخواهند صدا مى زنند در حالى كه ايمن هستند».[16]
و خواننده عزيز اگر در جمله: «وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا».[17] و نيز در «وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ».[18] دقت كند، كه خدا در اين دو مورد عمل را به شخص خودش نسبت مى دهد و مى فرمايد: «ما او را داخل در رحمت خود مي كنيم» و نمى فرمايد: «او داخل در رحمت ما مى شود»، و از سوى ديگر اين مطلب مسلم را هم در نظر بگيرد، كه خداى تعالى هميشه و همه جا اجر و پاداش و شكرگزارى از بنده را در مقابل عمل و سعى بنده قرار داده، آن وقت مى تواند به روشنى بفهمد كه صلاح ذاتى، كرامتى است كه ربطى به عمل و سعى و كوشش، و خلاصه ربطى به خواست و اراده بنده ندارد و موهبتى نيست كه آدمى از راه عمل آن را بدست آورد، آن وقت معناى آيه: «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ؛ آنان در بهشت هر چه بخواهند، در اختيار دارند و نزد ما بيش از آنش هم هست».[19] را خوب مى فهمد، و متوجه مى شود كه جمله «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها» آن پاداش هايى است كه هركس مى تواند از راه عمل بدست آورد، و جمله «وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ»، آن موهبت هايى است كه از راه عمل نصيب كسى نمى شود، بلكه در برابر صلاح ذاتى اشخاص است... .
از سوى ديگر اگر خواننده عزيز در اين نكته هم دقت كند، كه ابراهيم چه حال و چه مقامى داشت؟ پيغمبرى بود مرسل، يكى از پيغمبران اولوا العزم، و نيز داراى مقام امامت، و مقتداى عده اى از انبياء و مرسلين، و به نص «وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ».[20] كه ظهورش در صلاح دنيايى است، از صالحان بود، و با اينكه انبيايى پائين تر از وى به حكم همين آيه از صالحان بودند، مع ذلك او از خدا مي خواهد كه به صالحان قبل از خود ملحق شود، معلوم مى شود كه قبل از او صالحانى بوده اند كه او پيوستن به ايشان را درخواست مى كند و خدا درخواستش را اجابت مي كند و در چند جا از كلامش او را در آخرت ملحق بايشان مى كند، يك جا مى فرمايد: «وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛ او در آخرت از صالحان خواهد بود».[21] جاى ديگر مى فرمايد: «وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا، وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ؛ ما پاداش او را در دنيا داديم، و در آخرت از صالحان خواهد بود».[22]
و در جاى سوم مى فرمايد: «وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛ ما در دنيا حسنه اى به او داديم، و او در آخرت از صالحان خواهد بود».[23]
صلاح ذاتى داراى مراتبى است و رسول اللَّه (ص) و آل او داراى بالاترين مراتب آنند.
اگر خواننده عزيز در آنچه گفتيم دقت كند، به سادگى مى تواند بفهمد كه صلاح داراى مراتبى است كه بعضى ما فوق بعض ديگر است، و آن وقت اگر از روايتى بشنود كه ابراهيم(ع) از خدا مى خواسته به محمد و آل او (ع) ملحقش كند، ديگر هيچ استبعاد نمى كند، مخصوصا وقتى مى بيند كه آيات در مقام بيان اجابت دعاى او، مى فرمايد: كه او در آخرت ملحق به صالحان مى شود، و رسول خدا (ص) هم اين مقام را براى خود ادعا مى كند، و قرآن كريم هم مى فرمايد: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ، وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ؛ همانا سرپرست من خدايى است كه كتاب را بحق نازل كرد، و هم سرپرستى صالحان را دارد».[24] چون ظاهر اين آيه اين است كه رسول خدا (ص) ادعاى ولايت براى خود مى كند، پس از ظاهرش بر مى آيد كه رسول خدا (ص) همان كسى است كه دارنده صلاح مورد آيه است، و ابراهيم (ع) از خدا درخواست مى كند به درجه صالحانى برسد كه صلاحشان در مرتبه اى بالاتر از صلاح خود او است؛ پس منظورش همان جناب است.
منبع: ترجمه تفسير الميزان، ج 1، صص458-461 ؛ با اندکی تصرف
[1] . كهف/110
[2] . نور/32
[3] . رعد/22
[4] . بقره/272
[5] . قصص/80
[6] . فاطر/10
[7] . حج/37
[8] . اسراء/20
[9] . نساء/69
[10] . انبياء/86
[11] . نمل/19
[12] . انبياء/75
[13] . اعراف/156
[14] . بقره/105
[15] . جاثيه/30
[16] . دخان/55
[17] . نبياء/75
[18] . انبياء/72
[19] . ق/35
[20] . انبياء/72
[21] . بقره/130
[22] . عنكبوت/27
[23] . نحل/122
[24] . اعراف/ 196