الاغ
حمار: الاغ.
واژه «حمار» در عربى به هر دو گونه اهلى و وحشى اين حيوان اطلاق مى شود؛[1] اما واژه «الاغ» در فارسى تنها به گونه اهلى آن [2] و «گورخر» به گونه وحشى آن گفته مى شود.[3]
در قرآن 4 بار و در سوره هاى جمعه/ 62، 5؛ بقره/ 2، 259؛ لقمان/ 31، 19 و نحل/ 16، 8 از اين حيوان ياد شده است، افزون بر اين در برخى روايات در ذيل آيات 175 اعراف/ 7 و 41 هود/ 11 در ارتباط با ماجراى بلعم بن باعورا[4] و طوفان حضرت نوح عليه السلام [5] حكاياتى درباره اين حيوان به چشم مى خورد. درباره نخستين زيستگاه الاغ اطلاعى در دست نيست؛ امّا طبق برخى گزارشها، مصريان نخستين كسانى بوده اند كه اين حيوان را در 5000 سال پيش رام كرده، مورد استفاده قرار داده اند.
براساس نقل كتاب مقدس محل زيست اين حيوان صحراهاست و در حمل بار و تحمل سختيها و منتفع گردانيدن صاحب خود معروف بوده، گاهى از آن براى شخم زدن استفاده مى شده است.[6] از ديگر ويژگيهاى اين حيوان شناسايى و پيمودن مسيرهايى است كه فقط يك بار پيموده است.[7]
در آيه 8 نحل/ 16 اين حيوان همچون اسب و استر وسيله اى براى سوارى و نيز زينت معرفى شده است: «والخَيلَ والبِغالَ والحَميرَ لِتَركَبوها و زينَةً». (نحل/ 16، 8) برخى مفسران بدون ذكر دليل در زينت بودن الاغ تشكيك كرده، آن را نپذيرفته اند.[8] يادكرد ديگر از اين حيوان به ماجراى شخصى [9] مربوط مى شود كه هنگام گذر از كنار روستايى كه سقفها و ديوارهايش فرو ريخته بود در زنده شدن اهل آن در قيامت پرسيد و پس از 100 سال ميرانده شدن زنده شد و زنده شدن الاغش را در برابر چشمانش ديد: «... وانْظُر الى حِمَارك ...». (بقره/ 2، 259)
شاعران عهد جاهلى [10] ، مخضرمين (شاعران هر دو دوره جاهلى و اسلامى)[11] و نيز شاعران دوره اسلامى [12] از واژه حمار براى مذمت استفاده كرده اند. بنا به نقل بيضاوى اين حيوان و به ويژه صدايش در عرب مَثَلى براى نكوهش و ناپسندى است.[13] قرآن هم در دو يادكرد از اين حيوان به صورت تشبيه نام برده است: در آيه 19 لقمان/ 31 لقمان در يك دستورالعمل اخلاقى به فرزند خويش او را امر به فروداشت صدا مى كند و صداى بلند را به صداى الاغ تشبيه مى كند: «واغضُض مِن صَوتِكَ انَّ انكَرَ الأَصواتِ لَصَوتُ الحَمير». (لقمان/ 31، 19) مفسران، منظور از «حمير» را جاهلان از انسانها دانسته اند كه به الاغ تشبيه شده اند.[14] در آيه 5 جمعه/ 62 براساس نقل مفسران،[15] عالمان يهود را به الاغ تشبيه مى كند و علم آنان را به كتاب. اينان كسانى بودند كه با علم به حقانيت پيامبر به آن اعتراف نمى كردند و آن را نمى پذيرفتند: «مَثَلُ الَّذينَ حُمّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اسفارًا». (جمعه/ 62، 5)
واژه «عير» را نيز مفسّران به معناى قافله اى كه مركب هاى آن الاغ باشد دانسته اند كه در مطلق قافله تعميم يافته است [16] ، بنابراين، آيات «... ايَّتُهَا العيرُ انَّكُم لَسارِقون» (يوسف/ 12، 70)، «و سئَلِ القَريَةَ الَّتى كُنّا فيها والعير ...» (يوسف/ 12، 82) و «لَمّا فَصَلَتِ العيرُ قالَ ابوهُم ...» (يوسف/ 12، 94) كه همگى مربوط به ماجراى يوسف و ملاقات برادران با وى است، نيز مى تواند به موضوع اين مقاله مربوط باشد.
در حكم گوشت الاغ در بين فقيهان مسلمان اختلاف است؛ حسن بصرى قائل به اباحه،[17] عموم فقيهان شيعه [18] ، مالك [19] و گروهى ديگر از اهل سنت به كراهت آن و ابوحنيفه [20] ، شافعى [21] و ابن حنبل [22] به حرمت آن نظر داده اند.
منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 4، صص172-174
[1] . ترتيب العين، ص 197؛ لسان العرب، ج 3، ص 319؛ تاج العروس، ج 6، ص 303،« حمر»
[2] . لغت نامه، ج 6، ص 8442،« خر»
[3] . لغت نامه، ج 12، ص 17087،« گورخر»
[4] . تفسير قمى، ج 1، ص 249- 250؛ جامع البيان، مج 6، ج 9، ص 167- 168
[5] . علل الشرايع، ج 1، ص 199- 200، تفسير قرطبى، ج 9، ص 26
[6] . قاموس كتاب مقدس، ص 92- 93،« الاغ»
[7] . حياة الحيوان، ج 1، ص 229
[8] . احكام القرآن، ج 3، ص 1142
[9] . حياة الحيوان، ج 1، ص 233- 234
[10] . ديوان امرءالقيس، ص 235، 289؛ ديوان عروه، ص 46؛ ديوان عامر، ص 313
[11] . ديوان حسان، ص 81، 103؛ لغت نامه، ج 12، ص 18097،« مخضرم»
[12] . ديوان اخطل، ص 173، 192؛ ديوان دعبل، ص 115
[13] . تفسير بيضاوى، ج 3، ص 359
[14] . مجمع البيان، ج 8، ص 500
[15] . جامع البيان، مج 14، ج 28، ص 124- 125؛ تفسيرقرطبى، ج 18، ص 62
[16] . التبيان، ج 6، ص 169؛ مجمع البيان، ج 5، ص 385
[17] . الخلاف، ج 6، ص 81؛ المنتزع المختار، ج 4، ص 95
[18] . الخلاف، ج 6، ص 80؛ جواهرالكلام، ج 36، ص 265
[19] . المدونةالكبرى، ج 4، ص 104؛ الموطأ، ج 2، ص 497
[20] . المبسوط، ج 11، ص 234؛ بدائع الصنائع، ج 5، ص 37- 38
[21] . روضة الطالبين، ج 2، ص 537
[22] . المغنى، ج 11، ص 66، 75