حفصه بنت عمر
گروه‌ها: اشخاص

حفصه

حفصه دختر عمر بن خطاب، از همسران رسول خدا [1] و راوى حديث آن حضرت است.[2] نزول آيات آغازين سوره تحريم درباره آزارها و توطئه هاى وى و عايشه، عليه پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته شده كه خداوند، ضمن افشاى آنها، به آنان در برابر هرگونه اقدامى هشدار داد.[3] در شأن نزول آيات 28 و 29 سوره احزاب نيز، كه سخن از بهانه گيرى و خواسته هاى دنيايى برخى همسران پيامبر است، از حفصه ياد شده و از آنها خواسته شده تا بين خدا و رسول صلى الله عليه و آله و دنيا و زينتهاى آن يكى را برگزينند.[4]

ابن هشام مي‌گويد‌:‌پيامبر(ص) حفصه دختر عمر بن خطاب را تزويج كرد...... و چهار صد‌‌ در هم را مهر او قرار داد».‌[5]

حفصه داراي وجهه اي تأمل بر انگيز و شبيه به عايشه بوده است‌؛ اگر چه نقش او در تاريخ صدر اسلام به پاي عايشه نمي رسد، اما شاخص هاي اخلاقي رفتاري و شرائط آن دو بسيار متقارن به هم بوده ، و خداوند در سوره تحريم آن دو را با ضمير تثنيه به شدت معاتبه كرده است‌. او به دروغگويي و جعل حديث و نسبت آن به رسول خدا(ص) متهم است‌.‌‌ وجالب است كه از ميان همسران پيامبر(ص) تنها او موافق عايشه در شورش عليه علي(ع) بود. ابن اثيردر تاریخ خود مي‌گويد‌:‌ ‌‌ساير زنان پيامبر [از مكه] قصد حركت به مدينه را داشتند‌، آنگاه كه رأي عايشه به سوي بصره تغيير كرد؛ زنان پيامبر(ص) آن مسير را ترك كردند وحفصه همراهي با آنان را اجابت كرد اما برادرش عبد الله بن عمر او را بازداشت‌.[6]

بغض و كينه او نسبت به علي(ع) به حدی بود كه شيخ مفيد (ره) مي‌گويد: «آنگاه كه خبر نزول علي(ع) به منطقه ذي قار به عايشه رسيد او نامه اي بدين مضمون به حفصه نوشت؛ اما بعد؛ ما به بصره رسيديم و علي در ذي قار است به خدا قسم گردن او همچون تخم بر روي سنگ صاف است او در منطقه ذي قار همچون اشقر (شتر سرخ) است اگر پيش برود ذبح مي شود و اگر بر گردد كشته مي شود. آنگاه كه نامه به حفصه رسيد از آن خوشحال شد و بچه هاي بني تيم و عدي را فرا خواند و به كنيزان خود طبل هايي داد و به آنان دستور داد تا به طبل ها بزنند و بگويند : «ما الخبر ما الخبر‌، علي كالاشقر، ان تقدم نحر، و ان تأخر عقر: چه خبر است چه خبر است، علي همچون اشقر است، اگر پيش برود نحرمي شود و اگر بر گردد كشته مي شود» سپس خبر اجتماع زنان بر سبّ علي(ع) و شادماني آنان - به سبب نامه اي كه به آنان رسيده بود - به ام سلمه رسيد و او گريه كرد وگفت: لباسم را بدهيد تا به سوي آنان بروم و با آنان بر خورد كنم». [7]

تشابه رفتاري ديگر حفصه با عايشه در عدم رعايت ادب و احترام به ساحت قدسي رسول خدا(ص) بوده است؛ علاوه بر آنچه در سوره تحريم در باره آن دو آمده است ، از واحدي به اسنادش از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل شده است كه؛ «رسول خدا(ص) با حفصه (دختر عمر)نشسته بود كه بين آن دو گفتگو و نزاع شد، سپس پيامبر(ص) به حفصه فرمود: آيا حاضري مردي ميان من و تو حكم كند؟ حفصه گفت: آري. سپس رسول خدا(ص) به سراغ عمر فرستاد و چون عمر بر او وارد شد به حفصه گفت: حرف بزن. حفصه گفت: اي رسول خدا(ص) سخن بگو، ولي جزء حق چيزي مگو!!!. سپس عمر دستش را بلند كرد و سيلي محكمي را بر صورت حفصه زد و سيلي ديگر را هم زد. پيامبر(ص) فرمود: اي عمر دست نگه دار !! عمر به حفصه گفت : اي دشمن خدا پيامبر(ص) جزء به حق چيزي را نمي‌گويد به آن خدايي كه او را به حق بر انگيخته است اگر حضور پيامبر(ص) نبود دست از تو بر نمي داشتم وآن قدر تو را مي زدم تا بميري»!!‌[8]

مع الوصف عامه، با جعل و خلق روايات گوناگون سعي در توجيه و تأويل رفتار و اعمال او نموده‌، و در تعالي مقام و فضيلت تراشي و اغراق گويي درباره وي چيزي را كم نگذاشته اند‌ و ‌او را شخصيتي مكرم‌، اهل عبادت‌،‌ صوام و نيكوكار معرفي كرده اند‌.

(در برخي از اقوال، طلاق حفصه را بعد از قضيه افشاي سرّ پيامبر(ص) -‌ مذكور در سوره تحريم- ذكر كرده اند، و اين امر پيش از آنكه فضيلتي براي او بيان كند بیانگر تنقيص و جرح او و انزجار و نفرت رسول خدا از اوست‌) [9]

بالاخره‌ وي در شعبان سال چهل و پنج هجري در زمان خلافت معاويه در سن شصت سالگي از دنيا رفت و مروان بر او نماز خواند و در مدينه دفن گرديد‌. [10]

منبع: فرهنگ قرآن، ج10، ص624

 

[1]الاستيعاب، ج 4، ص 372؛ اسدالغابه، ج 7، ص 67؛ الدرّالمنثور، ج 8، ص 213-/ 214 ..

[2]اسدالغابه، ج 7، ص 68.

[3]جامع البيان، ج 14، جزء 28، ص 200؛ مجمع البيان، ج 9-/ 10، ص 471-/ 474.

[4]جامع البيان، ج 11، جزء 21، ص 188؛ مجمع البيان، ج 7-/ 8، ص 554-/ 555.

[5]ـ سيره نبوي جزء 6 ص 59

[6]ـ الكامل فی التاریخ ج3 ص 208 . ابن مسكويه رازي نيز در كتاب تجارب الامم ج 1 ص 469 مي گويد : [در قضيه جمل] حفصه خروج و جنگ را مي خواست، تا آنكه عبد الله بن عمر نزد او آمد و از او خواست تا از اين كار بازنشيند و حفصه بازنشست .

[7]ـ الكافئه ص 61

[8]ـ به نقل از مجمع البيان ج 8 ص 555 . ( اين روايت در اسباب النزول واحدي يافت نشد احتمالا در منبع ديگري از وي باشد و يا ممكن است در استنساخهاي بعدي و يا چاپ هاي موجود اين روايت را حذف كرده باشند )

[9]ـ ابو يعلی در مسند خود با سند صحيح از عمر ابن خطاب روايت كرده است كه ؛ ان النبي طلق حفصه ثم راجعها . مسند ابويعلی ج 1 ص 160

[10]ـ الاربعين في مناقب امهات المومنين ص 45