حزقیل(مؤمن آل فرعون)
گروه‌ها: اشخاص

حزقیل

حزقیل، از نزدیکان نسبی فرعون بود که به خدای یگانه ایمان داشت ولی ايمان خود را پنهان مى كرد، لذا به «مؤمن آل فرعون» مشهور شد؛ «و قالَ رَجُلٌ مُؤمِنٌ مِن آلِ فِرعَونَ يَكتُمُ إيمانَهُ أتَقتُلونَ رَجُلًا أن يَقولَ رَبّىَ اللَّهُ».[1] مفسران، مؤمن آل فرعون را از قبطيان [2] يا بنى اسرائيل [3] دانسته و نام او را حزبیل (یا حزقيل) [4] ، حبيب نجار و سمعون (يا شمعون) [5] ذكر كرده اند.

به نظر می رسد با توجه به روایتی که در منابع فریقین[6] از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که: «الصديقون ثلاثه؛ "حبيب النجار" مؤمن آل يس الذى يقول "فاتبعوا المرسلين اتبعوا من لا يسألكم أجرا ..." و "حزقيل" مؤمن آل فرعون و "على بن ابى طالب" (ع) و هو أفضلهم؛ نخستين تصديق كنندگان (پيامبران بزرگ) سه كس بودند: حبيب نجار، مؤمن آل يس همان كسى كه به مردم (انطاكيه) مى گفت از فرستادگان خدا پيروى كنيد، از كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود هدايت يافته اند و حزقيل مؤمن آل فرعون و على بن ابى طالب(ع) و او از همه برتر است»، حبیب نجار و مؤمن آل فرعون دو نفر باشند؛ چرا که در این روایت این دو نفر قسیم یکدیگر قرار گرفته اند؛ حبیب نجار یا همان «مؤمن آل یس» کسی است پیرو دین حضرت عیسی(ع) بود و جریانش در اوایل سوره یاسین در طی چندین آیه آمده است ولی «مؤمن آل فرعون» یا همان حزقیل (یا حزبیل) پیرو دین حضرت موسی(سلام الله علیه) و پسردايى يا پسر عموى فرعون بود و براى حفظ جان، ايمان خود را از فرعونيان مخفى مى كرد.[7] طبق روايتى از امام صادق(عليه السلام) كتمان ايمان از سوى مؤمن آل فرعون بر اثر تقيه بود.[8] مدت زمان تقيه وى 100[9] يا 600 سال [10] نقل شده است.

منابع:

دائرة المعارف قرآن كريم، ج 8، ص472 ؛ با تصرف

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 8، ص811

 

[1] . غافر: آیه28

[2]. مجمع البيان، ج 8، ص 437؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 306؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 84

[3]. التبيان، ج 9، ص 72؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 306؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 84

[4]. الصافى، ج 4، ص 340؛ نورالثقلين، ج 4، ص 519؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 306

[5]. مجمع البيان، ج 8، ص 437؛ زادالمسير، ج 7، ص 40؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 306

[6] . "صدوق" از شیعه در "امالى" خود و "ابن حجر" از اهل سنت در فصل دوم از باب 9 کتاب"صواعق"

[7]. جامع البيان، ج 24، ص 73؛ القواعد الفقهيه، مكارم، ج 1، ص 394

[8]. مجمع البيان، ج 8، ص 437؛ نورالثقلين، ج 4، ص 519؛ الصافى، ج 4، ص 340

[9]. زادالمسير، ج 7، ص 40-/ 41؛ مجمع البيان، ج 1، ص 319؛ تاريخ دمشق، ج 61، ص 32

[10] . تفسير قمى، ج 2، ص 257؛ مشكاة الانوار، ص 247؛ بحارالانوار، ج 13، ص 28