بابِل
بابِل، شهرى باستانى در بين النهرين و محل به آتش افكندن ابراهيم (عليه السلام) است؛ خرابه هاى آن در ساحل فرات(160 كيلومترى جنوب شرقى بغداد) واقع است و ممكن است مقصود از بابل در قرآن، همان باشد.
اين واژه در عبرى «بابل» يا «باول»، در يونانى «بابيلون» و در اصل"ulli -/baB " و پيش تر"milli -/baB " به معناى دروازه خدا بوده است.[1] ويرانه هاى شهر بابل هم اكنون بر كرانه رود فرات، نزديك حله كنونى و 88 كيلومترى جنوب بغداد قرار دارد.[2] منطقه تمدنى بابل نيز در جنوب بين النهرين از بغداد تا خليج فارس امتداد داشته [3] و همواره ميدان نزاع سومريان و اكديان (ساميها) و بعدها آشوريان و بابليان بوده است.[4] بابل از لحاظ تاريخ و نژاد مردم آن نتيجه آميختن اكديان و سومريان، البته با غلبه عنصر سامى است.[5] از آغاز شهر بابل اطلاع دقيقى در دست نيست؛ اما چون اين واژه، ريشه سومرى يا سامى شناخته شده اى ندارد، بايد ميراثى از ساكنان پيش از سومر باشد.[6]
حمورابى، تدوين كننده اولين قانون نامه [7] شناخته شده (موسوم به قانون حمورابى) از مشهورترين و مقتدرترين پادشاهان بابل، از سلسله نخست بابلى در سده 18 پيش از ميلاد بر اين شهر حكم راند.[8] بخت نصر (نِبوكد نُصَّر) (562- 605 ق. م.) از سلسله چهارم بابلى (كلدانيان) از ديگر پادشاهان مشهور بابل است.[9] وى به سبب حمله به اورشليم و اسير كردن يهوديان و بازتاب وسيع آن در كتاب مقدس شهرت فراوانى يافته است.[10] بابل شكوهمندترين دوران خود را در اين زمان تجربه مى كرد. قصرهاى بزرگ و باغهاى معلق، معابد و زيگوراتهاى بلند، خيابانهاى مستقيم، ديوارهاى عظيم دفاعى، پلهاى متحرك و كانالهاى آبرسانى، آن را به بزرگ ترين و شكوهمندترين پايتخت دنياى قديم تبديل كرده بود.[11] در كتاب مقدس، اشاره هايى به عظمت و شكوه بابل شده است [12] و هرودوت، شگفتيهاى فراوانى از آن نقل مى كند كه با وجود كاوشهاى باستان شناسى اخير چندان دور از واقعيت نيست.[13]
بابل در سال 539 ق. م. به دست كورش هخامنشى فتح شد و يهوديان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند كه به اورشليم باز گردند.[14] در سال 331 ق. م. نيز اسكندر مقدونى بر آن سلطه يافت و آن را پايتخت خود گرداند[15] ؛ ولى مرگ ناگهانى وى باعث آشفتگى در امپراتورى شد و بابل به تدريج اهميت خود را از دست داد.[16]
ارتباط عميقى ميان اديان بين النهرين مى توان يافت كه همگى ريشه در فرهنگ سومرى دارد.[17] همه دولت شهرهاى بين النهرين گروه خدايان واحدى را مى پرستيدند، با اين حال هر دولت شهر، خداى نگهبان خاص خود را داشت كه خداى برتر آنان به شمار مى رفت.[18] اديان ساكنان بين النهرين، بيشتر جنبه كاربردى داشت. وابستگى شديد زندگى و اقتصاد ساكنان بابل به طبيعت به ويژه زمين و آب، آنان را وا مى داشت تا براى پديده هاى طبيعى، باطنى را تجسم كنند كه پرستش آن، به افزايش آن پديده مى انجامد.[19] تصوير اين خدايان در ذهن ايشان متناسب با كارآيى آنها بود؛ مثلًا خداى رعد و طوفان را پرنده اى تيره و بزرگ با سر شير مى پنداشتند. گاه نيز براى آنها تصويرى انسانى يا نيمه انسانى تجسم مى كردند.[20] اين رب النوعها سه خصوصيت داشتند: در رفتار خصلت انسانى داشتند، مى خوردند، مى نوشيدند و توليد مثل مى كردند، هيچ يك به تنهايى قادر مطلق نبودند، و فعاليت آنها به طور كلى در دنياى طبيعى انجام مى گرفت؛ نه در جهانى وراى اين جهان.[21]
شماره خدايان بابل در سده نهم پيش از ميلاد به 000/ 65 مى رسيد، زيرا نيروى تخيل مردم و احتياجاتى كه مردم براى آنها خود را نيازمند خدايان مى دانستند، حدّى نداشت.[22] اجرام آسمانى مانند شمس، رب النوع خورشيد و بِنا، رب النوع ماه نيز به عنوان كهن ترين خدايان، مورد پرستش بابليان قرار داشت.[23] به طور كلى نمونه اى از يكتا پرستى نظير آنچه در ميان قوم يهود وجود داشت، در بابل يافت نمى شد، با اين حال گسترش مملكت پس از جنگها، اين خدايان محلى را به فرمان خداى يگانه درمى آورد؛ همچنين پاره اى از شهرها از روى حب وطن، خداى خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چيز مى دانستند. اين دو علت باعث شد كه خرده خدايان، مظاهر يا صفاتى از خداى بزرگ را نمايش دهند و به اين ترتيب شماره خدايان كاهش يافت.[24]
مراسم و سنتهاى آيينى نزد بابليان از اهميت بيشترى نسبت به عمل نيكو برخوردار بود.[25] هدف از آيينهاى نيايشى در درجه نخست، غذاى كافى دادن به خدايان و اطمينان از رفاه آنان بوده است. براى انجام اين امور، معمولًا از مجسمه خدايان يا نشانه هاى آنها، در مقدس ترين بخش معبد استفاده مى شده است. آنها به قدرى زنده تصور مى شدند كه هنگام مراسم ملبس مى گشتند[26] ؛ همچنين رسم قربانى كردن براى خدايان در ميان ايشان، همچون قوم يهود رايج بوده است [27] ؛ همچنين تنها خدايان به بهشت مى رفتند.[28]
بابل از لحاظ اخلاقى در اوج فساد قرار داشت [29] ؛ هرودوت از سنت فحشاى مقدس [30] و كشتن زنان در هنگام محاصره براى صرفه جويى در آذوقه [31] گزارشهايى آورده است.
از جهت پايبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به سحر و پيشگويى و كهانت نيز هيچ تمدنى به پاى تمدن بابلى نمى رسد.[32]
بابل در افسانه ها و روايات اسلامى، اقليم چهارم [33] يا سوم [34] از اقاليم هفت گانه جهان بوده و در مركز عالم قرار داشته [35] و آن را متشكل از 7 شهر دانسته اند كه هر شهر به امرى خارق عادت شهرت يافته بود.[36] نويسندگان قديم همه جا شهر و كشور بابل را به يك نام خوانده اند. در مورد تاريخ آن نيز گفته شده كه هابيل و قابيل در آن ساكن بودند[37] و اولين شهرى بود كه پس از طوفان نوح ساخته شد.[38]
از نوح [39]، قينان بن انوش بن شيث [40]، ضحاك [41] و برخى پادشاهان كيانى [42] به عنوان بنيانگذار بابل نام برده اند. اين شهر در بين نويسندگان مسلمان نيز به سحر و شراب شهرت دارد [43] و مردمش در علم نجوم و هيئت و حساب خسوف و كسوف مهارت داشته اند. [44]
در احاديث اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو يا سه عذاب دانسته شده است.[45] ماجراى رد الشمس نيز بنا به نظرى در آن واقع شده است.[46] برخى تصور كرده اند، نماز خواندن در آن حرام است [47] ؛ اما از امام صادق (عليه السلام) منقول است كه در مسجد كوفه، واقع در مركز بابل، 1070 پيامبر، نماز گزارده اند، و عصاى موسى، انگشتر سليمان، محل رويش شجره يقطين براى يونس (صافّات/ 37، 146)، ساخت كشتى نوح (عليه السلام) و فوران تنور در داستان وى (هود/ 11، 40) در آن است.[48]
منابع:
اعلام القرآن، ج 3، صص33-37
برگزيده فرهنگ قرآن، ج 1، ص341
[1] . التحقيق، ج 1، ص 204؛ نثر طوبى، ص 60،« بابل»
[2] .Britanica :Babylon .
[3] .Britanica :Babylonia .
[4] . ر. ك: بابل تاريخ مصور، ص 44- 193؛ تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 15- 172؛ainolybaB: acinatirB
[5] . اديان جهان باستان، ج 2، ص 171
[6] .Judaica :Babylon .
[7] . ر. ك: آغاز قانون گذارى، ص 147- 202
[8] . تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 59
[9] . نبوخذ نصر الثانى، ص 58- 59
[10] . ر. ك: نبوخذ نصر الثانى، ص 79-/ 83؛ كتاب مقدس: دوم پادشاهان، 24: 1- 2؛ 25: 1- 7؛ دوم تواريخ، 36
[11] . ر. ك: تاريخ بابل، ص 83-/ 84؛ تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 148-/ 160؛ نبوخد نصر الثانى، ص 95- 110
[12] . كتاب مقدس: اشعيا، 13: 19؛ ارميا، 51: 53-/ 58
[13] . تاريخ هرودوت، ص 116-/ 123
[14] . بابل تاريخ مصور، ص 207
[15] . تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 171
[16] . تاريخ بابل، ص 173- 174
[17] . ر. ك: اديان جهان باستان، ج 2، ص 201، 220؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 277، 285
[18] . اديان جهان باستان، ج 2، ص 202
[19] .snoigileR naimatoposeM :noigileR fo .cnE ؛ اديان جهان باستان، ج 2، ص 203-/ 206
[20].Ibid.
[21] . اديان جهان باستان، ج 2، ص 204
[22] . تاريخ تمدن، ج 1، ص 277
[23] . Encyclopedia of Religions: Mesopotamian Religions.
[24] . همان، ص 277- 278
[25] . اديان جهان باستان، ج 2، ص 236
[26] . همان، ص 273
[27] . تاريخ تمدن، ج 1، ص 283
[28] . اديان جهان باستان، ج 2، ص 290؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 283
[29] . تاريخ تمدن، ج 1، ص 288، 292
[30] . تاريخ هرودوت، ص 132- 133
[31] . همان، ص 268
[32] . تاريخ تمدن، ج 1، ص 287
[33] . التنبيه والاشراف، ص 32؛ المنتظم، ج 1، ص 131
[34] . نزهة القلوب، ص 38؛ برهان قاطع، ص 140
[35] . المستطرف، ج 1، ص 592؛ برهان قاطع، ص 140
[36] . معجم البلدان، ج 1، ص 310- 311؛ آثار البلاد، ص 304- 305
[37] . معجم البلدان، ج 1، ص 311
[38] . تفسير مبهمات القرآن، ج 1، ص 169؛ معجم البلدان، ج 1، ص 309
[39] . معجم البلدان، ص 309
[40] . نزهة القلوب، ص 38
[41] . تقويم البلدان، ص 303؛ صورة الارض، ص 244؛ نزهة القلوب، ص 39
[42] . البدء و التاريخ، ج 4، ص 99؛ تاج العروس، ج 28، ص 50؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 183
[43] . معجم البلدان، ج 1، ص 309
[44] . اعلام قرآن، ص 243- 244
[45] . وسائل الشيعه، ج 5، ص 180- 181
[46] . همان؛ مصباح الفقيه، ج 2، ص 187
[47] . تفسير قرطبى، ج 10، ص 33
[48] . بحار الانوار، ج 11، ص 58