أنطاكیه
گروه‌ها: جای ها

انطاکیه

انطاكيه، شهرى عذاب شده به جهت تكذيب فرستادگان الهى .

انطاكِيه كه با تاى منقوط نيز خوانده شده [1] شهرى در روم باستان [2] بوده كه به دست يونانيان [3] در سال 300 قبل از ميلاد[4] بنا شده و هم اكنون جزو قلمرو كشور تركيه است.[5] سازنده آن را انطيقس يا انطيوخوس (معرّب انطيوكوس) سومين پادشاه پس از اسكندر گفته اند[6] ؛ ولى برخى فرزند وى سلوكوس نيكاتور را سازنده آن دانسته اند. وى اين شهر را انطاكيه ناميد تا منسوب به پدرش انطيخوس باشد.[7] برخى نيز برآن اند كه پدر بناى آن را آغاز و پسر پس از درگذشت او آن را به پايان رساند[8] ؛ امّا دسته اى از موّرخان بناى آن را توسط انطاكية دختر روم بن يقن بن سام بن نوح عليه السلام دانسته اند.[9] اين شهر زمانى يكى از سه شهر بزرگ سرزمين روم به شمار مى آمد و داراى موقعيتى سرسبز، نهرهاى آب خوش گوار و مركز تجارت آسياى غربى و نزد يونانيان به انطاكيه زيبا و ملكه شرق مشهور بود.[10] نصارا نيز از شهر انطاكيه با وصف شهر خدا، شهر شاهى و مادر شهرها ياد مى كردند، زيرا نخستين شهرى بود كه اهل آن همگى به حضرت مسيح و به دين نصارا گرويدند.[11] پولس و برنابا از حواريان حضرت عيسى عليه السلام در آنجا به تبليغ اشتغال داشتند.[12] شهر انطاكيه پيش از اسلام محل كشمكش و درگيرى بين قومها و پيروان اديان يهود، نصارا و بت پرستان بوده است. اين شهر يك بار به دست شاپور اول در سال 260[13] و بار ديگر توسط كسرا انوشيروان در سال 538 ميلادى فتح شد.[14] در سال 638 ميلادى مطابق با سال 17 هجرى قمرى مسلمانان، انطاكيه را به تصرّف خود درآوردند.[15] قبر مؤمن آل ياسين كه نامش را حبيب نجّار گفته اند در انطاكيه زيارتگاه مردم است.[16] قبر يحيى بن زكريا عليهما السلام نيز در اين شهر است.[17]

در قرآن كريم نام انطاكيه نيامده؛ ليكن مفسران در شأن نزول آياتى، از انطاكيه و شهروندان آن ياد كرده اند. اين آيات دو دسته است:

1. آياتى كه به نظر جمعى از مفسران درباره انطاكيه و اهل آن است [18] و آن آيه 13 سوره يس: «واضرِب لَهُم مَثَلًا اصحبَ القَريَةِ اذ جاءَهَا المُرسَلون» و آيات پس از آن است كه به داستان اصحاب قريه پرداخته است و بيشتر مفسران مقصود از قريه را انطاكيه دانسته اند؛ ليكن در چگونگى داستان و نام فرستادگانى كه به آنجا گسيل شده اند و اينكه از جانب خداوند يا حضرت عيسى اعزام شده اند و چگونگى برخورد آنها با مردم و برخورد حاكم و مردم با آنان، نيز كشتن مردى كه به اين سه رسول گراييد و سرانجامِ كافران و پادشاه، در نگاه مفسران و مورّخان اختلاف است.[19]

از شواهد تاريخى و برخى روايات و گفته مفسران ذيل آيه 14 سوره صفّ[20] بر مى آيد كه اهل انطاكيه و پادشاه آن همگى يا دسته اى از آنان ايمان آوردند[21] و از سويى روايات و شواهد تاريخى ديگر و ظاهر آيات پيشگفته سوره يس بيانگر كفر و سرانجام عذاب همه آنان از جمله پادشاه است [22] ، ازاين رو برخى درباره قول مشهور ترديد كرده [23] و برخى آن را ردّ كرده و گفته اند: پيوند داستان طرح شده در سوره يس با انطاكيه بسيار ضعيف است [24] ، جز اينكه بگوييم در انطاكيه در دو برهه زمانى دو رويداد اتفاق افتاده است: يكى فرستادن رسولان از سوى خداوند و تكذيب آنان از سوى اهل انطاكيه، در حالى كه تنها يك نفر (مؤمن آل ياسين) ايمان آورد و به دست آنان كشته شد و خداوند اهل آن شهر را با عذاب فراگير نابود كرد و ديگرى آنكه پس از آبادانى مجدّد شهر انطاكيه حضرت عيسى عليه السلام فرستادگانى به آنجا گسيل داشته و اين بار مردم انطاكيه به آنها ايمان آوردند[25] و اين موضوع در آيه 14 سوره صفّ گزارش شده است: «... فَامَنَت طَافَةٌ مِن بَنى اسرءيل ...».[26] اين احتمال نيز دور از حقيقت نيست كه داستانهاى متفاوت ممكن است مربوط به دو انطاكيه باشد[27] ، زيرا در گذشته شهرهاى زيادى به نام انطاكيه وجود داشته است.[28] (اصحاب القريه)

2. آيات مورد اختلاف كه برخى آن را درباره شهر انطاكيه دانسته اند:

الف. در آيه 14 سوره صفّ خداوند به ايمان دسته اى از بنى اسرائيل به حضرت عيسى عليه السلام اشاره دارد: «فَامَنَت طَافَةٌ مِن بَنى اسرءيلَ و كَفَرَت طَافَةٌ فَايَّدنَا الَّذينَ ءامَنوا عَلى عَدُوّهِم فَاصبَحوا ظهِرين». برخى بر آن اند كه مقصود از بنى اسرائيل در اين آيه اهل انطاكيه اند.[29]

ب. برخى اصحاب رسّ در دو آيه ذيل را اهل انطاكيه دانسته اند: «و عادًا وثَمودا واصحبَ الرَّسّ و قُرونًا بَينَ ذلِكَ كَثيرا»[30] ، «كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوحٍ واصحبُ الرَّسّ و ثَمود».[31] گفته اند: رسّ چاهى بود در انطاكيه كه بت پرستان مؤمن آل ياسين را در آن افكنده و كشتند[32] و ازاين رو به اصحاب رسّ مشهور شدند.

ج. «فَانطَلَقا حَتّى اذا اتَيا اهلَ قَريَةٍ استَطعَما اهلَها فَابَوا ان يُضَيّفوهُما فَوَجَدا فيها جِدارًا يُريدُ ان يَنقَضَّ فَاقامَهُ قالَ لَو شِئتَ لَتَّخَذتَ عَلَيهِ اجرا».[33] اين آيه و آيات پيش از آن همراهى موسى و خضر عليهما السلام را گزارش مى كند؛ آن دو در سفر به قريه اى رسيدند و از اهل آن طعام خواستند؛ امّا اهل قريه از اطعام آنان خوددارى كردند. برخى مفسران مراد از قريه در اين آيه را انطاكيه دانسته اند.[34]

د. برخى مقصود از قريه در آيه 163 سوره اعراف را انطاكيه دانسته اند.[35] در اين آيه به تجاوز اصحاب سبت از حدود الهى اشاره شده است: «وسَلهُم عَنِ القَريَةِ الَّتى كانَت حاضِرَةَ البَحرِ اذ يَعدونَ فِى السَّبتِ اذ تَأتيهِم حيتانُهُم يَومَ سَبتِهِم شُرَّعًا ويَومَ لا يَسبِتونَ لا تَأتيهِم كَذلِكَ نَبلوهُم بِما كانوا يَفسُقون».

مبارزه رسولان الهى در انطاكيه با بت پرستى:

جمعيت شهر انطاكيه كه در قرآن از آنان به «اصحاب القريه» ياد شده بت پرست بودند. خداوند دو رسول براى هدايت آنان فرستاد تا پيام الهى را به صورت روشن براى آنان بيان كنند.[36] (سوره يس، آیات 13- 14، 16- 17، 19- 23) مردم شهر، آن دو رسول را تكذيب و با نسبت دادن بديُمنى به آنان (سوره يس، آیه 18) آنها را زندانى كردند. خداوند سومين رسول (شمعون وصى عيسى عليه السلام) را فرستاد؛[37] امّا بت پرستان با اين استدلال كه شما بشر هستيد و مانند ما مى خوريد و مى آشاميد و ارتباط بشر با عالم غيب محال است (سوره يس، آیات 14- 15، 23) به تكذيب آنان پرداخته، آنان را به سنگسار شدن و شكنجه تهديد كردند. (سوره يس آیات 18 و 23) مؤمن آل يس كه غالب مفسران نامش را «حبيب نجار» ذكر كرده اند[38] با ديدن معجزه رسولان الهى و شفا يافتن پسر بيمارش و همچنين بيماران ديگر به دست آنان [39] به خداوند و يگانگى وى ايمان آورده بود. او با ايمان به توحيد خالق، بت پرستان را گمراه خواند (سوره یس، آیه 23 و 24) و بت پرستى و انديشه شفاعت بتها در هنگام گرفتاريها را به مسخره گرفت (سورهيس، آیه 23) و به آفرينش انسان از سوى خدا و بازگشت وى به پيشگاه او و ناتوانى بتها از شفاعت و نجات انسان در صورت تعلق اراده خدا بر زيان رساندن به آنان، بر نفى بت پرستى احتجاج كرد (سوره یس، آیات 13، 20- 23)؛ ولى قوم مزبور با وى نيز به مخالفت برخاسته، سرانجام او را به شهادت رساندند[40] (سوره یس، آیه 20 و 26) و خداوند او را از مُكَرّمان قرار داد و در بهشت الهى وارد و بر مردم شهر غضب كرد و با صيحه اى آسمانى آنان را نابود ساخت. (سوره یس، آیه 27 و29)

منبع:دائرة المعارف قرآن كريم، ج 4، صص535 -538 و ج 5، ص347

 

[1]. التعريف والاعلام، ص 111؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 11

[2]. جامع البيان، مج 12، ج 22، ص 186؛ قاموس كتاب مقدس، ص 115؛ نمونه، ج 18، ص 340- 359

[3]. دائرةالمعارف بستانى، ج 4، ص 508

[4]. دائرةالمعارف الاسلاميه، ج 3، ص 62؛ قاموس كتاب مقدس، ص 115

[5]. نمونه، ج 18، ص 340

[6]. معجم البلدان، ج 1، ص 266

[7]. قاموس كتاب مقدس، ص 116

[8]. معجم البلدان، ج 1، ص 266

[9]. معجم البلدان، ج 1، ص 266؛ آثار البلاد، ص 150

[10]. دائرةالمعارف بستانى، ج 4، ص 506؛ معجم البلدان، ج 1، ص 266- 267؛ نمونه، ج 18، ص 359

[11]. التنبيه والاشراف، ص 116؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 577؛ البداية والنهايه، ج 1، ص 207

[12]. قاموس كتاب مقدس، ص 115

[13]. دائرةالمعارف الاسلاميه، ج 3، ص 62

[14]. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 165؛ مروج الذهب، ج 1، ص 291؛ المسالك، ج 1، ص 288

[15]. دائرة المعارف الاسلاميه، ج 3، ص 63؛ دائرة المعارف بستانى، ج 4، ص 511

[16]. الموسوعة الذهبيه، ج 6، ص 180؛ آثار البلاد، ص 151؛ الكشاف، ج 4، ص 10.

[17]. آثارالبلاد، ص 151

[18]. تفسير قرطبى، ج 15، ص 11؛ المنير، ج 22، ص 300، 302؛ التحرير والتنوير؛ ج 22، ص 358

[19]. تاريخ طبرى، ج 1، ص 379

[20] . البداية والنهايه، ج 2، ص 67؛ التحرير و التنوير، ج 22، ص 359

[21]. تفسير قمى، ج 2، ص 187- 189؛ قصص الانبياء، راوندى، ص 274

[22]. تفسير ابن كثير، ج 3، ص 576

[23]. تفسير ابن كثير؛ ج 3، ص 574

[24]. البداية والنهايه، ج 1، ص 207

[25]. البداية والنهايه، ج 1، ص 207- 208

[26]. همان، ج 2، ص 67

[27]. تفسير ابن كثير، ج 3، ص 577

[28]. قاموس كتاب مقدس، ص 116

[29]. البدايه والنهايه، ج 2، ص 67

[30]فرقان: آیه38

[31]ق: آیه12

[32]. روض الجنان، ج 14، ص 222

[33]کهف: آیه77

[34]. مجمع البيان، ج 6، ص 751؛ الجوهرالثمين، ج 4، ص 93

[35]. التعريف و الاعلام، ص 111

[36]. الميزان، ج 17، ص 72- 74

[37]. همان، ص 82- 84

[38]. جامع البيان، مج 12، ج 22، ص 190؛ مجمع البيان، ج 8، ص 655؛ نمونه، ج 18، ص 348

[39]. الميزان، ج 17، ص 81- 82

[40]. مجمع البيان، ج 8، ص 658؛ راهنما، ج 15، ص 250