یملیخا
گروه‌ها: اشخاص

یملیخا

یملیخا، نام یکی از اصحاب کهف است.

شمار اصحاب كهف، چنان كه از عنوان داستان در منابع مسيحى، يعنى «هفت خفتگان» پيداست، 7 نفر است. برخى نيز آنان را 5 تن و برخى نيز 13 تن نقل كرده اند.[1] نامهاى اصحاب كهف، طبيعتاً، نامهايى يونانى است، زيرا افِسوس، از شهرهاى يونان است. اين نامها عبارت است از: مكسملينا، يلميخا، ديمومدس (ديموس)، امبليكوس، مرطونس، بيرونس، كشطونس.[2] روشن است كه اين نامها با ورود به نوشتارهاى اسلامى و عربى دستخوش تغييراتى شده است، چنان كه طبرى نامهاى ايشان را اين گونه نقل كرده است:مكسلمينا، محسلمينا، يمليخا، مرطونس، كسطونس، ويبورس، ويكرنوس، يطبيونس و قالوش.[3] خود وى نيز بر اساس روايتى ديگر نامهاى ديگرى را با اندكى تفاوت ذكر مى كند.[4]

اصحاب كهف پس از بيدار شدن (از خواب سیصد ونه ساله خود) درباره مدت درنگشان در غار به گفت وگو پرداختند. يكى از آنان پرسيد: چه مدت درنگ كرديد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز: «قالَ قالٌ مِنهُم كَم لَبِثتُم قالوا لَبِثنا يَومًا او بَعضَ يَومٍ»[5] . به گفته برخى علت ترديد آنها، اين بوده كه آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته بودند و در پايان روز بيدار شده بودند[6] و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص كنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاه تر است: «قالوا رَبُّكُم اعلَمُ بِما لَبِثتُم». برخى مفسران گفته اند: پاسخ دهنده يك نفر به نام «تمليخا» بوده است و تعبير به صيغه جمع:«قالوا» در اين گونه موارد معمول است.[7] بلافاصله پس از اين گفت وگو، پيشنهاد كردند كه يكى از آنان به شهر رفته و با سكه هايى كه داشتند غذايى تهيه كند: «فَابعَثوا احَدَكُم بِوَرِقِكُم هذِهِ الَى المَدينَةِ»[8] . آنان تأكيد كردند كه كسى كه به شهر مى رود بايد دقت كند كه طعام پاك ترى تهيه كند: «فَليَنظُر ايُّها ازكى طَعامًا فَليَأتِكُم بِرِزقٍ مِنهُ»[9] . برخى از مفسران منظور از «ازكى » را در اين آيه طعام حلال و برخى آن را غذاى پاك و طاهر دانسته اند.[10] برخى نيز آن را كنايه از بهترين غذا (خيرٌ طعاماً) قلمداد كرده اند. طبرى دو معناى حلال تر و طاهرتر را ترجيح داده است [11] ، به هر روى، اصحاب كهف افزون بر آن تأكيد كردند كه كسى كه به شهر مى رود بايد مراقب باشد كسى از اوضاع ما آگاه نشود، زيرا در اين صورت به ما دست يافته و سنگسارمان مى كنند يا اينكه ما را به آيين خود باز مى گردانند و در اين صورت هرگز رستگار نخواهيم شد: «وليَتَلَطَّف ولا يُشعِرَنَّ بِكُم احَدا انَّهُم ان يَظهَروا عَلَيكُم يَرجُموكُم او يُعيدوكُم فى مِلَّتِهِم ولَن تُفلِحوا اذًا ابَدا»[12] قرآن مشخص نمى كند كه مأمور تهيه غذا كدام يك از آنان بود و نيز چگونگى آشكار شدن راز آنان را توضيح نمى دهد. امّا طبق برخى روايات «يمليخا» يا «تمليخا» داوطلب اين كار شد[13] و با لباس چوپانى روانه شهر شد؛ امّا چهره شهر را كاملًا دگرگون يافت، از جمله پرچمى را بر سر در شهر ديد كه بر آن نوشته شده بود: «لا اله الا اللَّه عيسى رسول اللَّه و روحه ...»، ازاين رو بسيار شگفت زده شد و شگفتى او هنگامى فزونى يافت كه نانواى شهر با ديدن سكه اى كه متعلق به بيش از 300 سال پيش بود، ازوى پرسيد: آيا گنجى يافته اى؟ به تدريج مردم از قراين حال فهميدند كه اين مرد يكى از چند جوانى است كه نامشان را در تاريخ 300 سال پيش خوانده و شنيده اند. پس وى را نزد پادشاه آوردند و او ماجراى خود را بيان داشت.[14]

منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 3، ص454 و 448

 

[1]. اهل الكهف، ص 88

[2]. اهل الكهف، ص 88

[3]. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 276

[4] . جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 252

[5]کهف: آیه19

[6]. جوامع الجامع، ج 2، ص 357؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 81؛ نمونه، ج 12، ص 373

[7]. نمونه، ج 12، ص 374

[8]کهف: آیه19

[9]کهف: آیه19

[10]. الميزان، ج 13، ص 260

[11] 2 و. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 279

[12]کهف: آیه19 و20

[13]. عرائس المجالس، ص 375؛ روض الجنان، ج 12، ص 320؛ البرهان، ج 3، ص 624

[14]. عرائس المجالس، ص 375- 376؛ روض الجنان، ج 12، ص 320- 323؛ البرهان، ج 3، ص 624- 625