بز
واژه «مَعْز» به معناى بز در قرآن فقط يك بار (انعام/ 6، 143) به كار رفته است؛ اما واژه «غَنَم» به معناى گوسفند كه شامل بز نيز مى شود[1] در سه جاى قرآن به كار رفته، و همين طور در آيات فراوانى در ضمن واژه «انعام» (بز، ميش، گاو و شتر) به بز و فوايد آن اشاره شده است؛ همچنين بز از موارد قربانى است كه در قرآن با واژه هاى «هَدْى» و «نُسُك» (بقره/ 2، 196) به آن اشاره شده است.
قرآن ضمن تصريح به حلال بودن گوشت بز (انعام/ 6، 143) آن را در كنار چارپايان ديگر، از نعمتهاى بزرگ و پرفايده خداوند شمرده (غافر/ 40، 79- 80) و توجه به آنها را موجب پى بردن به تدبير الهى دانسته است.(مؤمنون/ 23، 21)[2]
بز، قبل از ظهور اسلام در بين عربهاى حجاز مورد توجه بوده و بر اثر فوايد گوناگونى كه براى آنان داشت به عنوان يكى از اركان اقتصادى جامعه محسوب مى شد. از گوشت و پيه بز براى خوردن، از شير آن براى نوشيدن و ساختن پنير، كره، ماست و ...، از موى آن براى ساختن وسايل خانه و لباس و بالاخره از پوست آن براى ساختن چادر صحرايى، نيام شمشير، مشك آب، دلو، سفره طعام، خورجين و ... استفاده مى شد[3] ، افزون بر اين برخى به مطالعه در فوايد پزشكى اين حيوان پرداخته و براى هريك از اجزاى بز خواصى معرفى كرده اند كه موجب حفظ سلامت انسان يا شفاى برخى امراض وى مى گردد.[4] چون بز نسبت به ميش هم علف كمترى مى خورد و هم شير و پيه بيشترى دارد[5] بيابان نشينان به نگهدارى و پرورش آن علاقه بيشترى داشتند.
منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 5، صص548-549
[1] . مجمع البيان، ج 4، ص 581؛ حياة الحيوان، ج 2، ص 148
[2] . الميزان، ج 15، ص 23
[3] . الحيوان، ج 5، ص 485- 486
[4] . حياة الحيوان، ج 2، ص 148؛ عجائب المخلوقات، ج 2، ص 406
[5] . الحيوان، ج 5، ص 476، 488؛ حياة الحيوان، ج 2، ص 148