سوید بن مقرن
گروه‌ها: اشخاص

سوید بن مقرن

وی یکی از مردان بنی مقرن است.

بنى مقرن مزنى: خانواده اى بيابان نشين از قبيله مزينه . آنان فرزندان مقرن بن عامر بن صبح (يا عائذ بن ميجا) از قبيله بيابان نشين و عدنانى مزينه و از همپيمانان اوس در يثرب بودند.[1] محل سكونت قبيله مزينه، در نزديكى مدينه بود. شمار فرزندان مقرن را به اختلاف 7 يا 10 تن دانسته اند. ابن سعد نامهاى ايشان را نعمان، سويد، معقل، سنان، عقيل، عبدالرحمن و عبدالرحمن بن عقيل بن مقرن (نوه مقرن) بر شمرده است. ابن حزم ، نام 6 تن را ذكر كرده و به جاى دو نام پايانى (عبدالرحمن) از معاويه و نعيم، نام برده است. منابع تفسيرى بيشتر از ديگر منابع به بنى مقرن پرداخته اند. در اين ميان قرطبى افزون بر آنها از عقيل و سنان نام برده و واحدى و ميبدى از سه تن از فرزندان مقرن (معقل، سويد و نعمان) ياد كرده اند.

بنا به گزارشى، نعمان بن مقرن با 10 تن از قبيله مزينه به سرپرستى خزاعى بن عبد نهم كه خود متولى بتى به نام «نهم» بود پس از شكستن آن بت، به مدينه آمد و وعده اسلام قومش را به رسول خدا داد و پس از آن قبيله مزينه مسلمان شدند.[2] به نقل خود نعمان وى همراه 400 تن از قبيله مزينه، طى هيئتى در رجب سال پنجم هجرت ، نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و اسلام آوردند، ازاين رو و نيز با توجه به اينكه عمده قبايل عرب در سال نهم نزد پيامبر آمدند، گفته شده: هيئت قبيله مزينه اولين هيئت عدنانى (مضر) بود كه خدمت رسول خدا رسيد.[3] هرچند در اين گزارش به جز نعمان از ديگر پسران مقرن، يادى نشده؛ اما از گزارشهايى كه حكايت از مهاجرت همزمان نعمان با برادرانش دارد چنين برمى آيد كه آنان، طى همين وفد، اسلام آورده اند. منابع بسيارى از بنى مقرن به نيكى ياد كرده و همگى آنان را اهل هجرت و از صحابه داراى فضل دانسته اند.[4] ابن مسعود از آنان با عنوان «خاندان ايمان» ياد كرده است.[5] مشهور است كه خانواده اى به تعداد فرزندان مقرن كه همگى به مدينه هجرت كرده و در زمره صحابه باشند، وجود ندارد، هرچند ابن اثير در اين قول ترديد كرده و فرزندان حارثة بن هند اسلمى را به تعداد 8 تن كه همگى در بيعت رضوان شركت داشتند صاحب فضيلت ياد شده دانسته است.[6] درباره زندگى پسران مقرن (جز نعمان، سويد و معقل) اطلاعات محدودى در اختيار است.

ابن سعد و قرطبى از حضور جمعى پسران مقرن در غزوه خندق خبر داده اند. از ميان ايشان نعمان بن مقرن، مكنا به ابو عمرو، يا ابوحكيم در فتح مكه و غزوه حنين جزو پرچمداران قبيله مزينه بود.

برخى سيره نويسان به گاه سخن از نبرد تبوك از آنان ياد كرده و مقصود از بكائين را بنى مقرن دانسته اند كه به رغم اشتياق فراوان براى شركت در جنگ، از آن رو كه امكانات سفر نداشتند گريان بودند.[7] برخى از ايشان راوى حديث پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، چنان كه معقل و فرزندش عبدالله بن معقل، مشهور به ابوالوليد مزنى از تابعان ثقه است كه از على عليه السلام حديث نقل كرده است. سويد و پسرش معاويه و نعمان هم به عنوان راوى حديث معرفى شده اند.

در نبردهايى كه در دوران خلافت ابوبكر بر ضد ارتداد قبايل شكل گرفت نام نعمان و سويد به عنوان فرماندهان جناح راست و ساقه به چشم مى خورد. نيز از ابوحكيم عقيل بن مقرن ياد شده كه در جريان فتح عراق از جانب خالدبن وليد مأموريت يافت به ابله رود.

سويدبن مقرن، مكنا به ابوعلى يا ابوعدى كه از فرماندهان عمر بود با اهل طبرستان صالح كرد. نعمان نيز از سوى خليفه دوم بر «كسكر» حاكم بود. گزارشهاى ديگرى نيز از مسئوليتهاى او در زمان عمر ارائه شده است. شايد بارزترين نقش فرزندان مقرن در جنگ نهاوند باشد كه مورخان به حضور سه تن از آنان اشاره كرده اند. در اين نبرد (سال 21) نعمان فرمانده سپاه مسلمانان و اولين كسى بود كه به دست ايرانيان كشته شد. گويند: عمر خبر كشته شدن او را روى منبر، اعلام كرد و دست بر سر گذاشت و گريست. سويد پس از شهادت برادرش نعمان، پرچم را به دست گرفت و در نهايت، اين جنگ به پيروزى مسلمانان در نهاوند انجاميد. شبيه چنين گزارشى براى معقل بن مقرن نيز ارائه شده است. در جريان فتوحات، فرزندان مقرن به عراق مهاجرت كردند. نعمان ابتدا در بصره و پس از آن در كوفه ساكن گشت. عقيل مكنا به ابو حكيم ، سويد و معقل و بازماندگانش نيز در كوفه اقامت كردند.[8]

بنى مقرن در شأن نزول:

1. برخى مفسران و سيره نويسان نزول آيه 92 توبه/ 9 را در شأن بنو مقرن دانسته اند كه به جهت تنگدستى به رغم تمايل به شركت در غزوه تبوك، از آن باز ماندند[9] و مى گريستند، ازاين رو به «بكائون» شهرت يافتند: «و لا على الذين إذا ما أتوك لتحملهم قلت لا أجد ما أحملكم عليه تولوا و أعينهم تفيض من الدمع حزنا ... ». البته مفسران در تعيين بكائون آراى همسانى ندارند.

2. به نقل مجاهد، آيه 99 توبه/ 9: «و من الأعراب من يؤمن بالله و اليوم الآخر و يتخذ ما ينفق قربات عند الله و صلوات الرسول ...». نيز درباره بنى مقرن نازل شده است.[10] براساس اين آيه خداوند در برابر صحرانشينانى كه انفاق خود را هدر دادن دارايى خود مى دانند (توبه/ 9، 98) بنى مقرن را از باديه نشينانى دانسته كه براى تقرب الهى انفاق مى كنند. از عبد الله بن معقل (مغفل) مزنى نيز نقل شده كه اين آيه درباره ما 10 تن از بنى مقرن نازل گشت.[11]

3. به نقل از سدى مقصود از «معذرون» در آيه «و جاء المعذرون من الأعراب ليؤذن لهم ... عذر دارندگان از باديه نشينان [با اينكه جهاد بر آنان واجب نبود] آمدند تا به آنها رخصت داده شود [كه به كارزار نروند]» (توبه/ 9، 90) بنو مقرن هستند كه در جريان غزوه تبوك بر اثر تنگدستى از شركت در آن واقعا معذور بوده اند.[12]

منبع:

دايرة المعارف قرآن كريم، ج 6، ص 297

 

[1]. معجم قبائل العرب، ج 3، ص 1083

[2]. بلوغ الارب، ج 2، ص 210؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 222؛ تاريخ دمشق، ج 10، ص 424

[3]. السيرة النبويه، ج 4، ص 77؛ البداية والنهايه، ج 5، ص 32

[4]. جمهرة انساب العرب، ص 202؛ اسد الغابه، ج 5، ص 323؛ الاستيعاب، ج 4، ص 68

[5]. الاستيعاب، ج 4، ص 69؛ اسدالغابه، ج 5، ص 324

[6]. اسد الغابه، ج 5، ص 223

[7]. همان، ص 994؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 125؛ ج 6، ص 197

[8]. الطبقات، ابن سعد، ج 6، ص 97؛ معرفة علوم الحديث، ص 191

[9]. اسباب النزول، ص 212؛ جامع البيان، مج 6، ج 10، ص 269- 270؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 125؛ المغازى، ج 3، ص 994

[10]. جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 9؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 149

[11]. جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 9

[12]دايرة المعارف قرآن كريم، ج 6، ص 297