غزوة چاه معونه
گروه‌ها: حوادث مهم

غزوه چاه معونه

نام سريه اى و محل شهادت جمعى از قاريان قرآن در سال چهارم هجرى .

چاه معونه در چند (دو تا سه) منزلى مدينه، از جمله چاههايى بود كه در يكى از راههاى فرعى مدينه به مكه كه از منطقه نجد عبور مى كرد قرار داشت.[1]

حادثه چاه معونه در جريان ارتباط پيامبر با قبايل بيابان نشين منطقه نجد اتفاق افتاد و طى آن جمعى از مسلمانان به شهادت رسيدند.[2] اين حادثه دو گونه گزارش شده و نقل مشهور اين سريه به ابن اسحاق [3] باز مى گردد.

بر اساس اين روايت، سيره نويسان در حوادث سال چهارم هجرى از شخصى به نام ابوبراء به عنوان رئيس قبيله بنى عامر ياد مى كنند كه خود يا برادرزاده اش اسد بن معونه يا لبيد بن ربيعه به نمايندگى از وى نزد پيامبر آمد و چند اسب و شتر به ايشان هديه كرد. هنگامى كه رسول خدا پذيرش هدايا را به اسلام ابوبراء مشروط كرد وى بدون رد يا قبول اسلام از آن حضرت خواست چند تن از مسلمانان را با هدف ترويج اسلام نزد قبيله بنى عامر در نجد بفرستد و در برابر نگرانيهاى پيامبر، امنيت مبلغان مسلمان را تضمين كرد. پس از بازگشت ابوبراء، رسول خدا 40 تن از مبلغان را به فرماندهى منذر بن عمرو انصارى ساعدى در صفر سال چهارم (4 ماه پس از احد) به منطقه سكونت قبيله بنى عامر اعزام كرد.[4]

يكى از بنى سليم به نام مطلب ، به عنوان راهنما مبلغان را تا محل چاه همراهى كرد. در آنجا دو تن براى چرانيدن ستوران از همراهان خود جدا شدند و يك تن نيز به نام حرام بن ملحان نامه رسول خدا را نزد عامر بن طفيل، يكى از بزرگان بنى عامر برد. بقيه افراد نيز در غارى مشرف بر چاه مستقر شدند. عامر بدون خواندن نامه پيامبر پس از به شهادت رساندن حامل نامه و پس از آنكه از كمك افراد قبيله اش به سبب تضمين امنيت مبلغان توسط ابوبراء مأيوس شد، با يارى خواستن از تيره هايى از قبيله بنى سليم چون رعل، عصيه و ذكوان اعزاميان مسلمان را به شهادت رسانيد.[5] از دو تنى كه ستوران را به چرا برده بودند يكى انصارى بود كه به حمايت از خون انصاريان شهيد در مبارزه با مشركان به شهادت رسيد؛ اما ديگرى يعنى عمرو بن اميه ضمرى كه از مهاجران بود به مدينه بازگشت و خبر شهادت مبلغان را به پيامبر رسانيد. وى در مسير خود دو تن از بنى عامر را به انتقام شهداى چاه معونه كشت؛ اما از آنجا كه اين دو از پيامبر امان داشتند پيامبر خود را به پرداخت ديه آنها ملزم دانست.[6]

پس از اين واقعه و در پى ناراحتى شديد پيامبر، حسان بن ثابت اشعارى در مذمت ابوبراء سرود كه مايه رنجش وى شد، ازاين رو يكى از پسران ابوبراء به قصد كشتن عامر بن طفيل كه او نيز از بزرگان بنى عامر بود، به وى حمله برد؛ اما جراحت عامر بن طفيل به مرگش نينجاميد.[7]

اينكه چرا عامر بن طفيل، برخلاف ابوبراء با مسلمانان برخورد خصمانه كرد و پيمان او را زير پا نهاد گفته شده كه ابوبراء براى تثبيت موقعيت خود در قبيله اش و در تقابل با قريش، خواهان ارتباط بيشترى با پيامبر بود و آن حضرت هم در پى گسترش اسلام از اين فرصت بهره برد؛ اما رقيب جوان تر وى با كارشكنى مانع اين امر شد و آنچه مايه حمايت تيره هاى بنى سليم از او گرديد آن بود كه يكى از سران قريشى به نام طعيمة بن عدى كه در بدر به دست مسلمانان كشته شده بود از مادر به بنى سليم نسب مى برد، ازاين رو آنان بدين وسيله انتقام گرفتند.[8]

روايت ديگر اين حادثه از انس بن مالك انصارى است كه بخشهايى از آن به صورت پراكنده در منابع متعددى نقل شده است. بر اساس اين روايت تيره هايى از قبيله بنى سليم نزد پيامبر آمدند و از او براى رويارويى با دشمنانشان (يا قبيله خودشان ) كمك خواستند. پيامبر 70 تن را به مدد آنان فرستاد؛ اما ايشان خيانت كرده، آنان را كشتند.[9] اين شهدا، جوانانى از انصار بودند كه به قارى شهرت داشتند و روزها را به خدمت پيامبر و شبها را به دور از ساكنان مسجد، به آموزش و عبادت سپرى مى كردند، به گونه اى كه خانواده هايشان گمان مى كردند آنها در مسجدند و اهل مسجد گمان داشتند آنها به خانه هايشان رفته اند. پيامبر وقتى خبر شهادت آنان را شنيد بسيار اندوهگين شد، به صورتى كه ديگر هيچ گاه او را چنان اندوهگين نديدند و قاتلانشان را تا 30[10] يا 40[11] روز در قنوت نماز نفرين كرد.

اينكه شهداى معونه را «مسلمانان برگزيده آن عهد»[12] دانسته اند در روايت ابن اسحاق نيز مشهود است.

عمده ترين تفاوت اين روايت با روايت پيشين علت اعزام مسلمانان به آن منطقه است. البته همه گزارشهاى نقل شده از انس يكسان نيست و گاه مضمون گزارش وى به روايت ابن اسحاق نزديك مى شود و هدف از اعزام، تبليغ و مقصد آنان قبايلى جز بنى سليم بيان مى شود.[13]

صحابه نگاران از مهاجرانى چون عامر بن فهيره، حكم بن كيسان، و نافع بن بديل به عنوان شهداى معونه ياد كرده اند[14] ؛ اما در اين منابع نام بسيارى از شهداى انصارى اين حادثه ناگفته مانده است. برخى آمار اعزاميان را 20 و اندى [15] و برخى ديگر آنان را 30 تن متشكل از 4 مهاجر و 26 انصارى دانسته اند.[16]

بئر معونه در شأن نزول:

عمده مفسران شأن نزولهاى مربوط به حادثه چاه معونه را كه همگى از آيات سوره آل عمران است به جنگ بدر يا احد نسبت داده اند، ازاين رو شأن نزولهاى نقل شده از شهرت و اعتبار كمترى برخوردار است.

در روايتى از انس بن مالك آمده است كه پس از شهادت جمعى از انصار در بئر معونه اين آيه درباره آنان نازل شد: «بلغوا عنا قومنا أنا لقينا ربنا فرضي عنا و رضينا عنه (أرضانا)/ از جانب ما به بستگانمان بگوييد كه ما با پروردگار خود ملاقات كرديم و او از ما خشنود شد و ما را راضى كرد». در ادامه اين گزارش آمده كه مسلمانان مدتها اين آيه را تلاوت مى كردند تا اينكه آيه 169 آل عمران نازل شد و تلاوت آيه مذكور را نسخ كرد: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده نپنداريد، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگار خود روزى داده مى شوند».[17] عموم مفسران معتقدند اين آيه در جنگ احد و پيش از حادثه چاه معونه نازل شده است، ازاين رو نمى توان پذيرفت كه اين آيه، آن متن را نسخ كرده باشد، گذشته از آنكه هيچ يك از مفسران شيعه وسنى نظريه نسخ تلاوت را نپذيرفته اند.[18]

به روايت مقاتل، چون پيامبر يك ماه به نفرين قاتلان شهداى چاه معونه پرداخت آيه 128 آل عمران نازل گرديد و او را از ادامه لعن آنان بازداشت [19] ؛ اما مفسران با توجه به نزول اين آيه در احد، چنين شان نزولى را نمى پذيرند[20] : «ليس لك من الأمر شي ء أو يتوب عليهم أو يعذبهم فإنهم ظالمون امر (پيروزى يا هدايت)[21] در اختيار تو نيست، يا خداوند از آنان درمى گذرد يا عذابشان مى كند، زيرا آنان ستمكارند».

برخى مفسران آيه 156 آل عمران را كه در جنگ احد نازل شده بر شهداى معونه تطبيق كرده و آورده اند كه منافقان اوسى يا خزرجى در پى شهادت شمار قابل توجهى از انصار در بئر معونه به ديگرانصاريان مى گفتند كه اگر آنان بدان مأموريت نرفته بودند كشته نمى شدند[22] : «يا أيها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين كفروا و قالوا لإخوانهم إذا ضربوا في الأرض أو كانوا غزى لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا ليجعل الله ذلك حسرة في قلوبهم و الله يحيي و يميت و الله بما تعملون بصير». خداوند در اين آيه چنين سخنانى را ورود به حوزه كفر دانسته و از مؤمنان مى خواهد كه آنان نيز چنين نگويند و در ادامه آيه بيان مى كند كه مرگ و حيات در اختيار اوست و بر كارهاى شما بيناست.

منبع:

دايرة المعارف قرآن كريم، ج 5، ص 217

 

[1]. معجم البلدان، ج 1، ص 78؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 98، النهايه، ج 4، ص 344،« معن»

[2]. الدرر، ص 178- 179؛ تاريخ ابن خياط، ص 44- 45؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 80- 81

[3]. تاريخ ابن خياط، ص 44- 45؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 80- 81؛ الدرر، ص 178- 179

[4]. تاريخ ابن خياط، ص 45

[5]. السيرةالنبويه، ج 3، ص 184-/ 185؛ المغازى، ج 1، ص 347؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 338-/ 340

[6]. الطبقات، ج 2، ص 40- 41؛ السيرة النبويه، ج 3، ص 186

[7]. دلائل النبوه، ج 3، ص 342؛ الدرر، ص 181- 182؛ الكامل، ج 2، ص 172

[8]. السيرة النبويه، ج 3، ص 188؛ تاريخ دمشق، ج 9، ص 325؛ ج 26، ص 105

[9]. مسند ابى يعلى، ج 5، ص 300؛ السنن الكبرى، ج 2، ص 199

[10]. سنن الكبرى، ج 2، ص 199؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 350؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 2، ص 209

[11]. الاستيعاب، ج 2، ص 345؛ مسند احمد، ج 3، ص 210؛ تاريخ دمشق، ج 9، ص 327

[12]. دلائل النبوه، ج 3، ص 339؛ الدرر، ص 179؛ مناقب، ج 1، ص 247؛ السيرة النبويه، ج 3، ص 184

[13]. الطبقات، ج 3، ص 515؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 83

[14]. المغازى، ج 1، ص 352

[15]. اعلام الورى، ص 96

[16]. المحبر، ص 118؛ تفسير بغوى، ج 2، ص 19

[17]. جامع البيان، مج 3، ج 4، ص 231؛ اسباب النزول، ص 110؛ تفسير بغوى، ج 1، ص 372

[18]. الهدى الى دين المصطفى، ج 1، ص 352- 353؛ البيان، ص 205- 206؛ النسخ فى القرآن، ج 1، ص 283- 285

[19]. تفسير ثعلبى، ج 3، ص 147؛ مجمع البيان، ج 1، ص 832

[20]. التفسير الكبير، ج 8، ص 190؛ روح المعانى، مج 3، ج 4، ص 79

[21]. مجمع البيان، ج 2، ص 832

[22]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 158، الوسيط، ج 1، ص 510