لبيد بن أعصم يهودى
وی همپيمان بنى زريق بود و ساحرى بود كه يهوديان مى دانستند هيچ كس چون او به فنون سحر و سموم دانا نيست. او را گفتند: تو از ما جادوگرترى، ما خود، زن و مرد، او را جادو كرده ايم امّا اثرى نكرده است و مى بينى كه او با ما چه كارها كه نكرده است، با دين و آيين ما مخالفت مى كند و گروهى از ما را كشته است و گروهى را تبعيد كرده است. اكنون ما براى تو دستمزدى مى نهيم كه او را جادو كنى، جادويى كه از پايش درآورد. و سه دينار جايزه نهادند. و او شانه يى و چند تار مو كه با شانه كردن از سر فرو افتاده باشد گرفت و چند گره به آن زد و آب دهان بر آن انداخت و در غلاف شكوفه خرما بن نرى نهاد و آن را زير سنگ زيرين چاهى نهاد و پيامبر صلی الله علیه و آله احساس ناراحتى فرمود، آن چنان كه مى پنداشت كارى را انجام داده است و حال آنكه آن كار را نكرده بود و از بينايى هم رنجور شد تا اينكه خداوند او را آگاه فرمود. پيامبر صلی الله علیه و آله جبير بن اياس زرقى را كه از حاضران در غزو بدر بود فراخواند و وى را به محل طلسم كه زير سنگ زيرين چاه ذروان بود، راه نمود و جبير رفت و آن طلسم را بيرون آورد.
منبع: ترجمه الطبقات الكبرى،ج 2،ص:191