يهودیان خيبر
پس از ماجراى بنى قريظه، آرامش نسبى به مدينه بازگشت و مسلمانان در حالى كه از امنيت مدينه اطمينان داشتند، براى گسترش اسلام و دعوت قبايل مختلف از شهر خارج مى شدند، اما همچنان از ناحيه دو دشمن ديگر كه مشركان مكه و يهوديان خيبر بودند، احساس خطر مى كردند. پيامبر با حسن تدبير، پيمان صلح حديبيه را با مشركان به امضا رساند و بدين وسيله خطرى از جانب قريش مسلمانان را تهديد نمى كرد. در نتيجه مسلمانان كه از حديبيه شادمان بودند، در سراسر جزير العرب به تبليغ دين اسلام پرداختند و به دنبال آن بسيارى از مشركان، مسلمان شدند.[1] پس از صلح حديبيه مسلمانان از ساكنان مكه و مناطق جنوبى جزير العرب نگرانى نداشتند، اما با وجود يهوديان خيبر در شمال مدينه، امنيت مسلمانان در اين شهر همچنان در معرض خطر بود.[2] خيبر جلگه وسيع و حاصلخيزى است كه به فاصله سى و دو فرسنگى در شمال مدينه قرار دارد و پيش از بعثت پيامبر، ملت يهود براى سكونت و حفاظت خويش در آن نقطه، دژهاى هفتگانه محكمى ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك اين منطقه براى كشاورزى كاملًا مساعد بود، ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع، مهارت كاملى پيدا كرده بودند و آمار جمعيت آنها بالغ بر بيست هزار نفر بود و در ميان آنها مردان جنگجو و دلير فراوان به چشم مى خورد.[3]
عواملى كه موجب شد مسلمانان به خيبر حمله نمايند، به طور خلاصه عبارت اند از:
الف) يهوديان خيبر، دشمنان اسلام را در جنگ احزاب براى نابودى حكومت اسلامى تشويق نموده و با كمك هاى مالى خود از سپاه شرك حمايت كرده بودند و بيم آن مى رفت كه اين ملت لجوج و ماجراجو بار ديگر مشركان را بر ضد اسلام برانگيزند و صحنه ى ديگرى از جنگ با اسلام تكرار شود.[4]
ب) پس از شكست احزاب، يهوديان خيبر هيچ تلاشى در جهت تغيير روش و سياست خود در قبال مسلمانان به عمل نياوردند، بلكه به عكس سعى مى كردند با غطفان و اعراب ائتلاف كنند و بار ديگر، جبهه جديدى براى جنگ با مسلمانان ايجاد نمايند.[5] با وجود خطراتى كه از سوى يهود خيبر، حكومت اسلامى را تهديد مى كرد، پيامبر منتظر حمله ناگهانى آنها ننشست و تصميم گرفت با حركتى غافلگيرانه بر دشمن پيش دستى نمايد.
پيامبر در محرم سال هفتم هجرى براى جنگ با يهود خيبر آماده شد و با احتياط و استتار كامل به خيبر حمله كرد و قلعه هاى مستحكم خيبر هرچند به سختى، اما گشوده شدند و نيروهاى يهوديان شكست خوردند و تسليم شدند. شكست خيبر موجب شد باقيمانده تيماء، فدك و وادى القرى نيز وادار به تسليم شوند.
يهوديان خيبر پس از آنكه تسليم شدند، پيشنهاد كردند پيامبر اجازه دهد همچنان در سرزمين خيبر سكنى گزينند و اراضى آنجا در اختيارشان بماند و نيمى از درآمد خود را به مسلمانان بدهند. پيامبر اسلام پيشنهاد آنها را پذيرفت. بدين ترتيب با پيروزى مسلمانان بر يهوديان خيبر، فعاليت نظامى يهوديان در جزيره العرب پايان يافت.
موضع قرآن :
در آيات 15، 16 و 18- 21 و نيز 27 سوره فتح، پيرامون غزوه خيبر مطالبى بيان شده است. در اين آيات، خداوند از تمايل متخلفان از سفر حديبيه به شركت در جنگ خيبر براى دستيابى به نتايج يا پوشاندن گذشت خود خبر مى دهد و به مسلمانان وعده مى دهد پس از صلح حديبيه به فتح خيبر و غنايم آن دست خواهند يافت؛ در حقيقت خداوند به دنبال سفر پر خطر حديبيه، نويد غنايم خيبر را به مسلمانان مى دهد و آنان را براى شركت در جنگ خيبر تشويق مى نمايد:[6] «... إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها».[7] خداى متعال، ضمن ابراز خشنودى و رضايت خويش از مؤمنان بيعت كننده با پيامبر (ص) در سفر حديبيه (بيعت رضوان) نزول اطمينان و آرامش بر آنان و نيز پيروزى آنها در جنگ خيبر را موهبت و پاداشى الهى برشمرده است: «لَقَدْ رَضِى اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يبايعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَه فَعَلِمَ ما فى قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَه عَلَيهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً؛[8] يقيناً خدا از مؤمنان هنگامى كه زير آن درخت [كه در منطقه حديبيه بود] با تو بيعت مى كردند خشنود شد و خدا آنچه را [از خلوص نيت و پاكى قصد] در دل هايشان بود مى دانست، در نتيجه آرامش را بر آنان نازل كرد و پيروزى نزديكى را [كه پيروزى در خيبر بود] به آنان پاداش داد».
اكثر قريب به اتفاق مفسران، مقصود از «فتحاً قريباً» را فتح خيبر دانسته اند. برخى از آنها واژه «قريباً» را مؤيد اين ديدگاه تلقى كرده اند و گفته اند «قريباً» تأييدى است بر اينكه منظور «فتح خيبر» است، زيرا اين فتح در آغاز سال هفتم هجرى به فاصله چند ماه بعد از ماجراى حديبيه تحقق يافت،[9] هرچند برخى آن را فتح مكه به شمار آورده اند.[10]
منبع: بررسى تحليلى مواجهه قرآن با يهود[11] ، صص174-176
[1] . محمد سيد طنطاوى، بنواسرائيل فى القرآن والسنه، ص 303.
[2] . همان، ص 307.
[3] . جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 239، برگرفته از سيره حلبى، ج 3، ص 36 و احمد بن ابى يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 46.
[4] . همان، ص 240.
[5] . محمد سيد طنطاوى، بنواسرائيل فى القرآن والسنه، ص 306.
[6] . اكبر هاشمى رفسنجانى و ...، تفسير راهنما، ج 17، ص 543- 544.
[7] . فتح( 48) آيه 15.
[8] . همان، آيه 18.
[9] . ناصر مكارم شيرازى و ...، تفسير نمونه، ج 22، ص 67.
[10] . طبرى، جامع البيان، ج 26، ص 55.
[11] . على اكبر مؤمنى، بررسى تحليلى مواجهه قرآن با يهود، 1جلد، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى - قم، چاپ: اول، 1390.