برده سیاه
اطلاعی در مورد وی یافت نشد و در برخی تفاسیر در ذیل آیه سوره حجرات به داستان وی اشاره شده.
يزيد بن سمرة گفت: رسول خدا در بازار مدينه مى گذشت. غلام سياهى را در بازار مى فروختند. غلام مى گفت: بر كسى كه مرا مى خرد، شرط است كه مرا در پنج وقت نماز اجازه دهد كه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز بخوانم. مردى به همين شرط وى را خريد. غلام، نمازهاى پنج گانه را با رسول خدا به جماعت مى خواند و آن حضرت همه روزه غلام را مى ديد. روزى چند گذشت كه غلام به نماز نيامد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حال وى را از خواجه اش جويا شد.عرض كرد: يا رسول اللّه! تب كرده است. آن حضرت به عيادت غلام رفت.چند روز ديگر نيز بگذشت. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بار ديگر حال غلام را از خواجه جويا شد.او خبر بهبودى نداشت. پيغمبر بزرگ، بار ديگر به عيادت غلام سياه رفت و بديد كه مشغول جان دادن است. غلام پس از دقيقه اى چند، جان به جان آفرين تسليم كرد.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، خود غلام سياه را غسل داد و كفن كرد و دفن فرمود. اين رفتار بر خودپسندان مهاجر و انصار گران آمد. مهاجران گفتند: ما در راه رسول خدا از خانمان خود دست كشيديم و حضرتش با هيچ يك از ما در بيمارى و مرگ چنين نكرد! انصار گفتند: ما جان و مال خود را در اين راه فدا كرديم و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم غلامى حبشى را بر ما مقدّم داشت! پس آيه 13 سوره حجرات نازل شد.
منبع: اسباب نزول القرآن، ص: 411