تورات
كلمه «تورات» لغتى است عبرانى که در عربی به معناى «شريعت» است .[1] اصطلاحا، تورات، به كتاب مقدّس يهوديان گفته می شود كه بر حضرت موسى(عليه السلام) نازل شد و داراى پنج سِفر (تكوين، خروج، اعداد، لاويان و تثنيه) است.
قرآن كريم از تورات مبسوطاً ياد و وضع تورات و تا اندازه اي محتوا و كيفيت نزول آن را بيان كرده است؛ «اَخَذَ الاَلواحَ وفي نُسخَتِها هُدًي ورَحمَةٌ لِلَّذينَ هُم لِرَبِّهِم يَرهَبون»[2] ؛ «وكَتَبنا لَهُ فِي الاَلواحِ مِن كُلِ ّ شي ءٍ مَوعِظَةً وتَفصيلاً لِكُلِ ّ شي ء».[3] تورات، محصول يك اربعين مهماني و چهل شب مناجات حضرت موسي (عليهالسلام) با پروردگار است؛ «وواعَدنا موسي ثَلاثينَ لَيلَةً واَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلَةً... قالَ يا موسي إنّي اصطَفَيتُكَ عَلَي النّاسِ بِرِسالاتي وبِكَلامي فَخُذ ما آتَيتُكَ وكُن مِنَ الشّاكِرين».[4]
شرح مبسوطي كه قرآن درباره تورات مطرح كرده، درباره انجيل نيامده است؛ چرا که بسياري از احكام انجيل امضاي احكام تورات و تصديق آن است؛ «وآتَيناهُ الإنجيلَ فيهِ هُدي ونورٌ ومُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّوراة»[5]
حاكميت تورات تا پيش از عيسي (عليهالسلام):
تورات كه داراي احكام الهي است و هدايت و نور را به همراه دارد، به موساي كليم (عليهالسلام) از انبياي اولواالعزم (عليهمالسلام) وحي شده بود. افزون بر آنكه خود آن حضرت (عليهالسلام) برابر آن حكم مي كرد، همه انبياي پس از او تا بعثت حضرت عيساي مسيح (عليهالسلام) پيرو شريعت ايشان و مُسلِم و مطيع واقعي آن بودند و براي يهوديان طبق همان تورات حكم مي كردند؛ «يَحكُمُ بِهَا النَّبِيّونَ الَّذينَ اَسلَموا لِلَّذينَ هادوا».[6]
بخش هاي سه گانه تورات :
تورات موجود در عصر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و پس از آن از نظر تحريف و عدم آن داراي سه بخش است؛
1. بخشي كه از تحريف بشري و نيز از نسخ الهي مصون ماند، چنان كه از جمله: «و عِندَهُمُ التَّوراةُ فيها حُكمُ الله»[7] برمي آيد كه هنوز حكم خدا در تورات موجود است و اين بخش از آن به قوّت و حجّيت خود باقي است.
2. بخشي كه به دست عالمانِ فاسدِ يهود با انگيزه هاي دنيايي، دستخوش تحريف و تغيير بشري قرار گرفته كه قرآن كريم در آياتي از آن پرده برداشته است؛ «يَكتُبونَ الكِتابَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هذا مِن عِندِ الله»[8] تحريف بشري گاهي به صورت تفسير به رأي يعني تحريف معنوي است؛ و زماني تحريف لفظي كه الفاظ آن را جابه جا مي كردند؛ يا چيزي را از پيش خود مي نوشتند و به اسم تورات معرّفي مي كردند.
3. بخشي كه از تحريف و تغيير بشري مصون مانده است و هم اكنون در تورات اصيل موجود است؛ ليكن از طرف خدا نسخ شده است؛ مانند حكم قبله و برخي از فروع فقهي و حقوقي ديگر، چون شريعت حضرت موسي (عليهالسلام) نسخ و شريعتي ديگر جايگزين آن شده است. (جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً و مِنهاجا).[9]
نمونه هاي تحريف در تورات:
الف) آدم(عليهالسلام) در قرآن و تورات
قرآن، پاره اي از سرگذشت حضرت آدم(عليهالسلام) را چنين بازگو مي كند: «وعلّم آدم الأسماء كلّها... ...إنّه هو التّوّاب الرحيم؛ و خداوند همه (معاني) نام ها را به آدم(عليهالسلام) آموخت، سپس آن ها را بر فرشتگان نيز عرضه كرد و فرمود: اگر راست مي گوييد، نام هاي اين ها را به من خبر دهيد. گفتند: منزّهي تو! ما را جز آنچه تو به ما آموخته اي، هيچ دانشي نيست؛ تويي داناي حكيم. خداوند فرمود: اي آدم! ايشان را از اسامي آنان خبر ده، و چون آدم فرشتگان را از آن نام ها خبر داد، خداوند فرمود: آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمان ها و زمين را مي دانم؟ و آنچه را آشكار مي كنيد و آنچه را پنهان مي داشتيد، مي دانم؟ و چون فرشتگان را فرمان داديم كه براي آدم سجده كنيد، جز ابليس كه سرباززد و كبر ورزيد و از كافران شد، همه به سجده در افتادند، و گفتيم: اي آدم! خود و همسرت در اين باغ بهشت سكونت گيريد و از هر كجاي آن خواهيد، فراوان بخوريد، [ولي] به اين درخت نزديك نشويد كه از ستم كاران خواهيد بود. پس شيطان، هر دو (آدم و حوا) را بلغزانيد و آن دو را از آنچه ايشان در آن بودند به درآورد، و ما فرموديم: كه فرود آييد، شما دشمن یکديگريد و براي شما در زمين قرارگاه است و تا چندي برخورداري خواهد بود. سپس آدم از پروردگارش كلماتي را دريافت كرد و خدا بر او ببخشود. آري، اوست كه توبه پذير مهربان است».[10]
اما در تورات كنوني مي خوانيم: «پس خداوند خدا آدم را از خاك زمين صورت داد و نسيم حيات را بر دماغش دميد و آدم جانِ زنده شد، و خداوند در «عدن»، از طرف شرقي باغي غرس كرد و انساني كه مصوّر ساخته بود، در آن جا گذاشت، و خداوند خدا هر درختِ خوش نما و بخوردنْ نيكو، از زمين رويانيد و هم درخت حيات در وسط باغ و «درخت دانستن نيك و بد» را، و خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت كه از همه درختان باغ، مختاري كه باغ، مختاري كه بخوري، امّا از درخت «دانستن نيك و بد» مخور؛ چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ مي شوي، و خداوند خدا گفت: بودن آدم تنها خوب نيست، به جهت او ياوري (زني) را بسازم كه با او باشد... و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و شرمندگي نداشتند...، و مار از همه جانوران صحرا حيله سازتر بود كه خداوند خدا آفريده بود و به زن گفت: آيا خدا حقيقتاً گفته است كه از همه درختان باغ مخوريد، و زن به مار گفت كه از ميوه درختان باغ مي خوريم، امّا از ميوه درختي كه در وسط باغ است، خدا فرموده است كه از آن مخوريد و آن را لمس نكنيد كه مبادا بميريد، و مار به زن گفت كه البته نمي ميريد، و حال اين كه خدا مي داند، روزي كه از آن مي خوريد چشمان شما گشوده شده، چون خداياني (= فرشتگاني) كه نيك و بد را مي دانند خواهيد شد، پس زن درخت را ديد كه به خوردن نيكوست و اين كه در نظرها خوش آيند است و درختي كه مردانشمندي را مرغوب است، پس از ميوه اش گرفت و خورد و به شوهر خودش نيز داد كه خورد، آن گاه چشم هاي هر دو گشوده شده، دانستند كه برهنه اند و برگ هاي درخت انجير را دوخته، از براي خود فوطه (لباس) ساختند، و آواز خداوند را شنيدند كه به هنگام نسيم روز در باغ مي خراميد، و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند، و خداوند خدا آدم را آواز كرده، وي را گفت كه كجايي؟ او ديگر جواب گفت: كه آواز تو را در باغ شنيدم و ترسيدم؛ زيرا كه برهنه ام و به جهت آن پنهان شدم، و خدا به او گفت كه تو را كه گفته كه برهنه اي؟ آيا از درختي كه تو را امر فرمودم كه نخوري خوردي؟ و آدم گفت: زني كه از براي بودن به من دادي، او از آن درخت به من داد كه خوردم و خداوند خدا به زن گفت: اين كه كردي چيست؟ و زن گفت: كه مار مرا اِغوا كرد كه خوردم، و خداوند خدا به مار گفت: چون كه اين را كردي، از همه بهايم و حيوانات صحرا ملعوني و برشكمت خواهي رفت و همه روزهاي عمر خود خاك خواهي خورد...، و خداوند خدا گفت كه اينك آدم، نظر به دانستن نيك و بد، مانند يكي از ما شده است، پس مبادا كه دست خود را دراز كرده، هم از درخت حيات بگيرد و بخورد و دايماً زنده ماند، پس از آن سبب، خداوند خدا او را از باغ «عدن» راند تا آن كه در زميني كه از آن گرفته شده بود فلاحت (كشاورزي) كند، و آدم را راند و در طرف شرقي باغ عدن، كرّوبيان (فرشتگان) را شمشير آتشباري كه به جهت نگاهباني راه شجره حيات گردش مي كردند مسكن داد».[11]
با يك ارزيابي مختصر، چند نسبت ناشايست را در تورات خواهيم ديد:
1. نسبت دروغ به خدا؛ از ميوه درختي (علم و دانش) كه در وسط باغ است، خدا فرموده كه مخوريد كه مبادا بميريد.
2. نسبت بخل به خدا؛ او راضي نبود كه آدم و حوا از درخت دانش بخورند و چونان فرشتگان (در عقل و آگاهي) شوند؛ بلكه بايد هميشه در ناداني بمانند.
3. خداوند، جسم است و در باغ قدم مي زند و آدم و حوا از او پنهان مي شوند، مبادا چشمان خدا به ايشان بيفتد؛ البته خداوند آواز هم دارد و آدم و حوا آن را هنگامي كه خدا در باغ مي خراميد مي شنيدند.
4. شيطان (مار) نسبت به آدم و حوا مهربان تر از خداوند بود؛ چون او مي خواست كه چشم آدم و حوا به خوب و بد گشايش يابد، اما خداوند آن را دوست نمي داشت.
5. چون آدم به خير و خوبي (نيك و بد) آگاه شد، از بهشت رانده شد.
6. گناه رانده شدن (مار) شيطان از دستگاه ربوبي، نصيحت و پند او به آدم بوده است؛ وگرنه نمي بايست بر شكم خود راه برود و خاك بخورد، بلكه چون آدم مثلاً بايد از بهترين غذا و نوشيدني استفاده كند و...!!
در روايات اسلامي، برخي مطالب همگون با مضمون هاي ياد شده مشاهده مي شود. اين گونه از احاديث يا جزء اسرائيليات است كه مهمان ناخوانده حوزه اسلامي است يا آن كه از اهل بيت طهارت(عليهمالسلام) رسيده است كه در اين صورت از متشابهات است كه با ارجاع به محكمات تفسير و توجيه مي شود؛ آن گاه همين تأويل و ارجاع به محكمات را مي توان در مطالب عهد عتيق اعمال كرد؛ البته بعضي از زواياي تحريف شده در آن كتاب موجود است كه توجيه پذير نيست و بايد به مدسوس و منحول بودن آن ها اطمينان داشت.
ب) نوح(عليهالسلام) در قرآن و تورات
قرآن مجيد درباره بزرگداشت حضرت نوح(عليهالسلام)، شيخ الانبياء بهترين درودها را در قالب بلندترين اوصاف برگزيده است؛ چنان كه مي فرمايد:
يك. «سلام علي نوح في العالمين*إنّا كذلك نجزِي المحسنين*إنّه من عبادنا المؤمنين؛ درود بر نوح در ميان جهانيان. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم. به راستي، او از بندگان مؤمن ما بود».[12]
دو. «ذرّيّة من حملنا مع نوحٍ إنّه كان عبداً شكوراً؛ اي فرزندان كساني كه آنان را در كشتي با نوح برداشتيم! راستي كه او بنده اي بسيار سپاس گزار بود».[13]
سه. نوح واقعاً بنده صالح پروردگار بود؛ «ضرب اللّه مثلاً للّذين كفروا امرأَت نوح وامرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين...».[14]
اين پيامبر سخت كوش، با همه ايمان و سپاس گزاري و شايستگي، نهصد و پنجاه سال، مردم را با برهان و موعظه و پند و نصيحت دعوت كرد و در برابر استهزا و مسخرگي قومش ايستاد و دست از تلاش شبانه روزي برنداشت تا اين كه سرانجام، خداوند ستم گران را طعمه طوفان خروشان كرد؛ «ولقد أرسلنا نوحاً إلي قومه فلبث فيهم ألف سنةٍ إلاّ خمسين عاماً فأخذهم الطّوفان وهم ظالمون*فأنْجيناه وأصحاب السّفينة وجعلناها آية للعالمين».[15]
حال ببينيم كه چهره درخشان اين پيامبر، در كتاب تورات چگونه به تصوير آمده است؛ «و نوح، آغاز فلاحت (كشاورزي) زمين كرد و تاكستاني غرس كرد و از شراب خورد و مست شد و در ميان چادرش بي ستر (پرده و پوشش) بود و «حام»، پدر «كنعان» برهنگي پدرش را ديد و به دو برادرش در بيرون خبر داد و «سام» و «يافث» بالاپوشي گرفته، بر دوش هر دوي خود گذاشته و به عقب رفته، برهنگي پدر خودشان را مستور كردند و روي خودشان به عقب بوده، برهنگي پدرشان را نديدند. نوح از سُكر مستي خود بيدار شد و آنچه را پسر كوچكش به او گفته بود فهميد و گفت كه كنعان ملعون باشد و برادرانش را بنده بندگان باشد».[16]
ج) حضرت ابراهيم(عليهالسلام) در قرآن و تورات
داستان زندگي و پيامبري حضرت ابراهيم(عليهالسلام) سرتاسر شكوه و درخشش و پاي مردي و غيرت و ايمان و شهامت و شجاعت است. قهرمان توحيد در سرتاسر زندگي از هيچ بشري نترسيد و در راه هدف، از هيچ كوششي دريغ نورزيد. يك تنه به بت خانه يورش برد و گفت: اي بتان! هان چه شده است كه غذا نمي خوريد و چرا سخن نمي گوييد! آن گاه با دست خود بر سر آن ها كوبيد؛ «فراغ إلي آلهتهم فقال ألاتأكلون*مالكم لاتنطقون*فراغ عليهم ضرباً باليمين»[17]
وي پس از امتحان هاي فراوان و آزمون هاي سخت (آماده شدن براي قرباني كردن فرزند و...)، به خلعت شريف «امامت» آراسته شد و به ملكوت و يقين راه يافت؛ «وكذلك نري إبراهيم ملكوت السّماوات والأرض وليكون من الموقنين»[18] و قرآن با واژگان مقدّسي چون «امام» و «صالح» و «حنيف» و «مسلم» و «موقن» و «أوّاه» و «حليم» و «مُنيب» و «قانت» و «شاكر» و «مؤمن» او را ستوده است.
ولي چهره اين پيامبر بزرگ، شريف و غيور در تورات اين گونه ترسيم شده است؛ «پس در زمين قحطي شد و ابرام (ابراهيم) در مصر فرود آمد تا در آن جا به سر برد؛ زيرا كه در زمين قحطي عظيمي بود و واقع شد. در هنگامي كه نزديك شد به مصر داخل شود، به زن خود «سارا» گفت كه اينك البته مي دانم كه تو زن خوش منظري و احتمال دارد كه مصريان هنگام ديدنت بگويند كه اين زن اوست و مرا خواهند كشت و تو را زنده نگاه خواهند داشت، تمنا اين كه تو بگويي كه خواهرم هستي تا آن كه به سبب تو به من نيكي بشود و جانم به سبب تو زنده ماند و واقع شد، وقت در آمدن ابرام به مصر، اين كه مصريان ديدند كه آن زن بسيار زيباست، و سرداران فرعون او را ديده، به فرعون تعريف كردند و زن به خانه فرعون برده شد، و ابرام را بنا بر خاطر او احسان كرد و او را گوسفندان و گاوان و حماران و بندگان و كنيزكان و خران ماده و شتران موجود شد، لكن خداوند، فرعون و خانه اش را به جهت سارا، زن ابرامْ به صدمات عظيم انداخت، و فرعون، ابرام را خواند و گفت كه چيست اين كه به من كردي؟ چرا نگفتي كه زن تو است؟ چرا گفتي كه خواهر من است، چه او را بلكه نزد خود به زني مي گرفتم و حال، اينك زنت را بگير و روانه شو، و فرعون، مردمان خود را در حق او امر فرمود تا او را و زنش و هر چه «ما يملك» او بوده باشد رها كنند».[19]
معلوم نيست كه تحريف گران چه اهدافي را از اين بر هم بافته ها دنبال مي كردند كه چنين نسبت هاي ناروايي را به يك پيامبر معصوم و غيرتمند داده اند. تنها با مراجعه به داستان او در قرآن، به بي پايگي اين افسانه پي مي بريم، و چه زيبا قرآن، دامن پيامبران را از اين آلودگي ها و برچسب هاي ناشايست پيراسته است.
د) لوط(عليهالسلام) در قرآن و تورات
خداوند، در جاي جاي قرآن، حضرت لوط(عليهالسلام) را ستوده و او را همانند ديگر انبيا بر جهانيان فضيلت و برتري بخشيده است؛ «و اسماعيل و اليسع و يونس و لوطاً و كلّاً فضّلنا علي العالمين».[20] همچنين مي فرمايد؛ «ولوطاً آتيناه حكماً وعلماً ونجّيناه من القرية الّتي كانت تعمل الخبائث إنّهم كانوا قوم سوء فاسقين؛ ما به لوط حكمت و دانش عطا كرديم و او را از آن شهري كه مردمش كارهاي پليد مي كردند نجات داديم، به راستي، آنان گروه بد و منحرفي بودند».[21]
حال ببينيم كه تورات، سرگذشت لوط را چگونه نقل كرده و چهره معصومش را به چه گناه بزرگي مشوّه ساخته و آبرويش را برده است تا بلكه تحريف گران بتوانند راهي به شراب خواري و زناكاري آن هم زناي با محارم بيابند و كامي از زهر شراب برگيرند. در تورات مي خوانيم؛ «و لوط از صوغر برآمد و در كوه ساكن شد و دو دخترانش به همراهش؛ زيرا كه از سكون در صوغر ترسيد و او و دخترانش در مغاره (غار كوه) ساكن شدند، و دختر بزرگ به دختر كوچك گفت: كه پدر ما پير شد و كسي در زمين نيست كه موافق عادت كلّ زمين به ما درآيد، بيا پدر خود را شراب بنوشانيم و با او بخوابيم و از پدر خود نسلي زنده نگاه داريم، پس در آن شب، پدر خويش را شراب نوشانيدند و دختر بزرگ داخل شد و با پدر خود خوابيد و او، نه به وقت خوابيدنش و نه به وقت برخاستنش اطلاع به هم نرسانيد، و روز ديگر واقع شد، كه دختر بزرگ به دختر كوچك گفت كه اكنون با پدر خود خوابيدم و امشب نيز او را شراب بنوشانيم و تو داخل شو و با او بخوابي و از پدر خود، نسلي را زنده نگاه داريم، و آن شب نيز پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر كوچك برخاست و با او خوابيد كه او، نه به وقت خوابيدنش و نه به وقت برخاستنش اطلاع به هم نرسانيد، و دو دختر لوط از پدر خودشان حامله شدند، و دختر بزرگ پسري را زاييد و اسمش را «مواب» ناميد كه تا به حال، پدر «موابيان» اوست، و دختر كوچك او نيز پسري را زاييد و اسمش را «بن عمي» ناميد كه تا به حال، پدر «بني عمون» اوست».[22]
چه پيامبري كه نمي فهمد به سر او چه مي آورند و او را شراب مي نوشانند تا هم زناكاري را توجيه كنند و هم گروه هايي را به زنازادگي نسبت دهند و... !
و) داوود و سليمان(عليهماالسلام) در قرآن و تورات
حضرت داود و سليمان(عليهماالسلام) نيز از پيامبران الهي داراي معجزه و سلطنت و فضيلت بودند؛ حضرت داود(عليهالسلام) از انبياي مبارزي است كه قرآن كريم با صراحت از او ياد كرده و به پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ذكر بردباري داودي را فرمان داده است. همچنين وی را فردي قدرتمند خوانده و براي اينكه توهّم نشود او اين قدرت را از فلاخن (سلاح انفرادي) به دست آورده، نخست كلمه «عبد» را آورده است تا بفهماند قدرت وي در سايه عبوديت اوست؛ «اصبر عَلي ما يَقولونَ واذكُر عَبدَنا داودَ ذَا الأيدِ إنَّهُ أوّاب».[23]
آري حضرت داود(عليهالسلام) پي در پي به آستان قدس الهي سر ميزند و دائماً به آنجا رفت و آمد ميكند: «إنَّهُ أوّاب»، زيرا گاهي صرف به ياد خدا بودن، مشكل دفاع و مانند آن را حل نميكند؛ اگر انسان هماره به آستان الهي رفت و آمد كند، دَرِ رحمت ويژه باز ميشود و در اين صورت، كسي نميتواند آن را ببندد؛ »ما يَفتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِن رَحمَةٍ فَلا مُمسِكَ لَها».[24]
قرآن کریم، حضرت سليمان(علیه السلام) را نیز بنده صالح خدا می شمرد؛ «ووهبنا لداود سليمان نعم العبد إنه أوّاب».[25] دليل بنده صالح بودن سليمان نيز اين است كه او، «أوّاب» است و مكرر به مولاي خود رجوع مي كند. بنابر اين هم پدر (داود)، أوّاب است؛ «و اذكر عبدنا داود ذا الأيد إنَّه أوّاب»،[26] و هم فرزند (سليمان) و سلسله جليله آنها سلسله اوّابين است؛ يعني آنان كاري را بدون رجوع الي الله انجام نمي دهند.
اما چهره اي كه تورات از داوود(عليهالسلام) ساخته است به ويژه در رابطه با اوريا يك انسان حيله گر و زن باز و زناپيشه و ساير خرافات و اتهاماتي است كه جز دسيسه شيطاني كار ديگري نيست.[27]
بشارت هاي تورات
تورات در موارد متعدّد، نويد فراوان حضرت محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) را خاطرنشان كرده و بشارت داده است كه در اين نوشته به برخي از آن ها اشاره مي شود:
در تورات «مثنّي» مي خوانيم: «خداوند خدايت، از ميان شما از برادرانت پيغمبري را مثل من مبعوث مي كند، او را بشنويد. موافق هر آنچه كه از خداوند خدايت در حوريب در روز جمعيت درخواستي و هنگام گفتنت كه قول خداوند خداي خود را ديگر نشنوم و اين آتش عظيم را ديگر نبينم مبادا كه بميرم و خداوند به من فرمود: آنچه كه گفتند نيكوست. از براي ايشان پيغمبري را مثل تو از ميان برادران ايشان مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت تا هر آنچه كه به اوامر مي فرمايم به ايشان برساند».[28]
صاحب أنيس الأعلام -كه از كشيشان برجسته و دانشمند نامي مسيحيت بوده و به دين اسلام مشرف شده است- معتقد است كه اين بشارت، مژده به حضرت يوشع(عليهالسلام) نيست چنان كه يهوديان مي پندارند و بشارت به حضرت مسيح(عليهالسلام) نيست آن گونه كه دانشمندان و كشيشان پروتستان گمان دارند بلكه با ده دليل بشارت به حضرت محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) است. وي، پس از ذكر ده دليل، در ضمن دليل دهم خاطرنشان ساخته است: «مخريق»، عالم مشهور از علماي يهود بود و مال و نخل فراوان داشت و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را به همان اوصاف مي شناخت و همچنان در حال كفر بود؛ تا زماني كه جنگ بدر فرا رسيد، به قوم خود گفت: شما مي دانيد كه محمّدصلي الله عليه و آله و سلم پيامبر خداست. چرا او را نصرت نمي كنيد؟ سلاح جنگ پوشيد و سپس وصيّت كرد كه چنانچه من كشته شوم، همه اموال من از محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) است و به ميدان جهاد شتافت و در ميدان جنگ شهيد شد. پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مخريق، هيچ نماز نخواند و به بهشت رفت.
همچنين از «صفيّه بنت حي» نقل است: زماني كه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) وارد مدينه شد و در قبا، اِجلال نزول فرمود، پدرم «حي بن اخطب» و عمويم، اوّل صبح خدمت پيامبر مشرّف شدند و غروب آفتاب با كسالت و همّ و غمّ بازگشتند. شب هنگام من شنيدم كه عمويم به پدرم گفت: اين، همان شخصي است كه در تورات به او بشارت رفته است؟ پدرم گفت: بلي، به خدا سوگند! گفت: او را مي شناسي؟ پدرم گفت: كسي نيست كه تورات را بخواند و او را نشناسد....
همچنين «عبدالله سلام» از داناترين دانشمندان يهود بود كه در سال اوّل هجرت، بعد از اين كه چند مسأله از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) پرسيد و پاسخ شنيد، خودش و پدرش «رب شيلوم» به شرف اسلام مشرّف شدند.[29]
در تورات مثنّي چنين آمده است: «ايشان مرا به آنچه كه غيرخدا بود، به غيرت آوردند و به اَباطيل خودشان مرا خشمناك كردند. پس، ايشان را به غير قومي به غيرت مي آورم و به گروه نادان، ايشان را خشمناك خواهم كرد». [30]
مراد از گروه نادان، عرب جاهلي بودند كه پيش از بعثت از دانش هاي عقلي و نقلي بي بهره بودند و به پرستيدن بت اشتغال داشتند و كاري جز جنگ و غارت و قطع رحم نمي كردند. از اين رو، در نزد بني اسرائيل، حقيرترين مردم به حساب مي آمدند، به ويژه كه از اولاد «هاجر» جاريه شمرده مي شدند. بني اسرائيل به سبب پرستش معبودهاي باطل، خداوند را به غيرت آوردند و او از همين مردم جاهل، شخصيّت نبي اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم) را مبعوث فرمود: «هو الّذي بعث في الاُمّيّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و إنْ كانوا من قبل لفي ضلال مبين»[31]
پس، مراد از قوم نادان، يوناني ها نيستند؛ چنان كه مقدّس نصارا (پولس) پنداشته است؛ زيرا يونانيان، زياده بر سيصد سال پيش از ظهور عيسي(عليهالسلام) در همه علوم سرآمد بودند و بسياري از حكماي مشهور از ايشانند؛ مثل بقراط و سقراط و فيثاغورث و اَفلاطون و ارسطاطاليس و اَرشميدس و اقليدس و جالينوس و...[32]
در تورات مثنّي مي خوانيم: «خداوند از «سيني» برآمد و از «سيعير» بر ايشان تجلّي كرده و از كوه «پاران» درخشنده شد و با هزار هزاران مقدّسان ورود كرد و از دست راستش به ايشان شريعتي آتشين رسيد». [33]
مقصود از آمدن خداوند از سينا، نزول تورات بر حضرت موسي(عليهالسلام) است. نيز اشراق از ساعير، اعطاي انجيل به حضرت عيسي(عليهالسلام) است. همچنين درخشندگي از كوه پاران، نزول قرآن بر حضرت محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) است؛ زيرا پاران كوهي از كوه هاي مكّه است. شاهد سخن، آيات 21 و 22 از سِفْر تكوين است كه در بيان حال حضرت اسماعيل(عليهالسلام) مي فرمايد: «و خدا با پسر تو بود (يعني با اسماعيل) كه نشو و نما كرد و در بيابان ساكن، و تيرانداز شد و در بيابان پاران، ساكن شد و مادرش از برايش از ديار مصر زني گرفت».
بدون شك، سكونت اسماعيل(عليهالسلام) در مكّه بوده است. امام رضا(عليهالسلام) نيز در مجلس مأمون، در مناظره با «رأس الجالوت» به اين آيات از تورات استدلال كرده، مي فرمايد: «اي يهودي! آيا مي داني حضرت موسي(عليهالسلام) به بني اسرائيل وصيّت كرد كه به زودي براي شما پيامبري از برادرانتان خواهد آمد؟ او را تصديق كنيد و از اوسخن بشنويد. آيا براي بني اسرائيل، برادراني غير از فرزندان اسماعيل(عليهالسلام) بود؟... رأس الجالوت گفت: اين سخن موسي(عليهالسلام) است و آن را ردّ نمي كنيم. امام رضا(عليهالسلام) فرمود: آيا از برادران بني اسرائيل، پيامبري جز حضرت محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است؟ گفت: اين سخن صحيح است، ولي دوست دارم از زبان تورات بشنوم.
امام رضا(عليهالسلام) فرمود: آيا انكار مي كني كه تورات مي گويد: از كوه طور سينا براي شما نور آمد و از كوه ساعير براي ما درخشيد و از كوه فاران براي ما هويدا شد؟ رأس الجالوت گفت: من اين كلمات را خوانده و مي دانم، ولي تفسيرش را نمي دانم. امام رضا(عليهالسلام) فرمود: من به شما خبر مي دهم؛ اما آمدن نور از كوه طور سينا، همان وحي خداوند تبارك وتعالي است كه براي موسي(عليهالسلام) در كوه طور سينا نازل فرمود، و امّا درخشندگي آن براي ما از كوه ساعير، همان كوهي است كه خداوند بر آن به عيسي(عليهالسلام) وحي مي فرمود؛ امّا آشكار شدن آن نور بر ما از كوه فاران، اين همان كوه از كوه هاي مكّه است كه تا مكّه يك روز مسافت مي باشد...».[34]
در بشارت چهارم، نام حضرت محمّد و بشارت به دوازده امام(عليهمالسلام) پس از او، با واژگان عبراني اين چنين به نگارش آمده است: «وليشمعيل شَمعتِخ هِنّي بريختي اُتُودَ هَفرتي اُتُودَ هَربتي او «بماد ماد» شينم اسار نسِي اِم وَاَناتيو الكُوي كادِل تمر»، و با واژه هاي سرياني چنين مي خوانيم: «دعال اسمعيل شِمعتك ها بركته واسكته واكبرته «طاب طاب» نزع سر رور بنين نوليدي واتليوح لعا ماربا» [35]
يعني يا ابراهيم! دعاي تو را در حقّ اسماعيل شنيدم. اينك او را بركت دادم و او را بارور و بزرگ كردم «بمادماد»، و دوازده امام از نسل او هست و او را امّت عظيمي خواهد كرد.
ولي در تورات كنوني، نام حضرت محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) حذف شده و اين گونه به نگارش رفته است: «و در حق اسماعيل، دعاي تو را شنيدم اينك او را بركت داده ام، و او را بارور كنم و به غايت زياد خواهم كرد و دوازده سرور توليد خواهد كرد و او را امت عظيمي خواهم داد».[36]
منظور از «ماد ماد» در عبراني و «طاب طاب» در سرياني، حضرت محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) است و مقصود از «شينم اسار نسي ام»، دوازده امام است؛ زيرا «شينم اسار» يعني «اِثني عشر» و «نسي ام» يعني امام.
قرآن مجيد، دعاي حضرت ابراهيم را اين گونه بيان مي فرمايد: «ربّنا وابْعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم إنّك أنت العزيزُ الحكيم؛ پروردگارا! در ميان آنان (اهل مكه) فرستاده اي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند؛ زيرا كه تو خود، شكست ناپذير حكيمی».[37]
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من همان دعاي به استجابت رسيده پدرم حضرت ابراهيم(عليهالسلام) هستم: «أنا دعوة أبي إبراهيم(عليهالسلام)».[38]
صاحب أنيس الأعلام، بر آن است که واژه «مادماد» -كه در چند جاي تورات به كار رفته است- با حساب و رقم يهود، عدد نود و دو است و به ارقام اَبجدي، حضرت محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) می شود؛ چنان كه واژه «غَدول» كه در تورات به كار رفته نيز نود و دو، و برابر رقم محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) است و بيش تر ادلّه اَحبار يهود، به همين حروف «جمل كبير» است. از اين رو، وقتي با رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) روبه رو مي شدند، از حروف مقطّعه اوايل سوره ها پرسش مي كردند و مي خواستند به خيال خود، مدّت رسالت او را محاسبه كنند».[39]
گفتني است: در كتاب مزبور، بشارت هاي ديگري از تورات ذكر شده است كه جهت رعايت اختصار از ذكر آن ها صرف نظر شد.
منابع:
برگزيده فرهنگ قرآن، ج 2، صص 105 ؛ با اندکی تصرف
تسنيم، ج11ص722 و ج22، صص501-502، 515-516 و 566-567
سيره پيامبران در قرآن، ج7، ص267
وحي و نبوت در قرآن، صص322-326 و 365-370
[1] . ترجمه تفسیر المیزان، ج3، ص10.
[2] . اعراف/154 ؛ منظور از الواح، تورات است.
[3] . اعراف/145.
[4] . اعراف/142ـ144.
[5] . مائده/46.
[6] . مائده/44.
[7] . مائده/43.
[8] . بقره/79.
[9] . مائده/48.
[10] . بقره/31-37.
[11] . كتاب مقدس، عهد عتيق، سفر تكوين، فصل 2 و 3.
[12] . صافات/79-81.
[13] . اسراء/3.
[14] . تحریم/10
[15] . عنکبوت/14-15.
[16] . كتاب مقدس، عهد عتيق، سفر تكوين، فصل 9.
[17] . صافات/91-93.
[18] . انعام/75.
[19] . كتاب مقدس، عهد عتيق، سفر تكوين، فصل 12.
[20] . انعام/86.
[21] . انبیاء/74.
[22] . كتاب مقدس، عهد عتيق، سفر تكوين، فصل 19.
[23] . ص/17.
[24] . فاطر/2.
[25] . ص/30.
[26] .ص/17.
[27] . ر.ک: کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب دویمین شموئیل، فصل12.
[28] . كتاب مقدس، سفر تثنيه، فصل 18؛ أنيس الأعلام، ج2، ص144.
[29] . أنيس الأعلام، ج2، ص147.
[30] . كتاب مقدس، سفر تثنيه، فصل 32.
[31] . جمعه/2.
[32] . ر.ك: أنيس الأعلام، ج2، ص150.
[33] . كتاب مقدس، سفر تثنيه، فصل 33.
[34] . تفسير نورالثقلين، ج2، ص80
[35] . أنیس الاعلام، ج2، ص151.
[36] . کتاب مقدس، سفر تکوین، فصل17.
[37] . بقره/129.
[38] . نور الثقلين، ج1، ص130.
[39] . أنیس الاعلام، ج2، ص150.