فرشتگان
گروه‌ها: فرشته و دیو

ملائكه

«ملائكه» جمع است يعنى فرشتگان. درباره مفرد آن، و نیز درباره ريشه این كلمه چند نظر است:

1- مفردش «مألك» بر وزن مفعَل و ريشه آن (أ- ل- ك) است؛ زيرا «ألوكه» به معنى رسالت است و آن مناسب با كار فرشتگان است چون رسول، قاصد و پيك هستند. سپس همزه و لام جاى خود را عوض كردند، شد «ملأك» بر وزن معفل که جمع آن بر وزن معافله است.

2- ريشه آن (ل- ء- ك) و مفرد آن، «ملأك» بر وزن مفعَل می باشد و نقل و انتقالى در حروف داخلى آن صورت نگرفته است. در اینجا «ملائكه» بر وزن مفاعله است.

بنا برهر دو قول، حركت همزه را روى لام گذارده اند و همزه را حذف كرده اند و «ملك» (بر وزن صمد) گفته اند ولى همين همزه در جمع برگشته است.

3- ريشه كلمه (ل- و- ك) است و مفرد آن «ملاك» (بر وزن معاد) ، عين الفعل را براى تخفيف حذف كرده اند. «ملائكه» نیز در اصل «ملاوكه» بوده مثل مقاوله و واو را به همزه تبديل كرده اند؛ تناسب معنى اين است كه ريشه كلمه به معنى چرخانيدن چيزى است در دهان- گوئى رسول هم اين فرشته را در دهان به گردش مى آورد.

4- ملك بر وزن فَعَل است از (م- ل- ك) به معنى قوه و در اين صورت نه حذفى در كار است و نه نقلى، اما جمع بر فعائله أمرى است شاذ.

در هر حال درعربی آن را مَلََك (به فتح لام) ، در اوستا «فرئشته» و در سنسكريت «پرشته» به معناى اول و پيشترين و بيشترين و عزيزترين گفته اند، در اوستا «فرئشته» به معنى فرستاده است كه فرشته فرستاده خداست بر پيغمبران و در سنسكريت هم «پريشته» به معنى فرستاده است از مصدر «ايش».

در پهلوى «فرشته»، «يزد» (بر وزن عمل) بوده و در اوستا «يزته» يعنى پرستش كرده شده و قابل پرستش، چون زردشتيان فرشتگان را پرستش مي كنند (فرهنگ نظام).

در سنسكريت «يجته» است- در سنسكريت «يج» به معنى پرستش است و در اوستا «يز» به همان معنى است، جيم سنسكريت در اوستا زاء می شود، و تاء آخر در سنسكريت و اوستا هر دو علامت اسم مفعول است كه «يزته» بمعنى پرستش شده است. چون در مذهب زردشتى فرشتگان را پرستش ميكردند هر فرشته «يزته» گفته می شد- و اهورا مزدا (خدا) هم «يزته» (معبود) بزرگ بوده است- چون در اسلام پرستش غير خدا ناروا است لفظ «ايزد» مخصوص خدا شد (مقدمه ج 2 فرهنگ نظام ص 16).

در قرآن كريم مكرر كلمه ملائكه ذكر شده ولى نام هيچ يك از آنان را نبرده مگر جبرئيل و ميكائيل را و بقيه ملائكه را با ذكر اوصافشان ياد كرده، مانند: ملك الموت و كرام الكاتبين و سفرة الكرام البررة و رقيب و عتيد و غير اينها.

و از صفات و اعمال ملائكه كه در كلام خدا و احاديث آمده است، يكى اين است كه ملائكه موجوداتى هستند شريف و مكرم، كه واسطه هايى بين خداى تعالى و اين عالم محسوس هستند، به طورى كه هيچ حادثه اى از حوادث و هيچ واقعه اى مهم و يا غير مهم نيست، مگر آنكه ملائكه در آن دخالتى دارند، و يك يا چند فرشته، موكل و مامور آنند، اگر آن حادثه فقط يك جنبه داشته باشد يك فرشته، و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملك موكل بر آنند.

و دخالتى كه دارند تنها و تنها اين است كه امر الهى را در مجرايش به جريان اندازند، و آن را در مسيرش قرار دهند، هم چنان كه قرآن در اين باره فرموده:" لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ"[1] .

صفت دومى كه از ملائكه در قرآن و حديث آمده، اين است كه: در بين ملائكه نافرمانى و عصيان نيست؛ معلوم مى شود ملائكه نفسى مستقل ندارند، و داراى اراده اى مستقل نيستند تا بتوانند غير از آنچه خدا اراده كرده، اراده كنند؛ پس ملائكه در هيچ كارى استقلال ندارند و هيچ دستورى را كه خدا به ايشان بدهد، تحريف نمى كنند و كم و زيادش نمى سازند، هم چنان كه فرمود:" لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ"[2] .

صفت سوم اينكه: ملائكه با همه كثرتى كه دارند، داراى مراتب مختلفى از نظر بلندى و پايينى هستند بعضى ما فوق بعضى ديگر، و جمعى نسبت به ما دون خود آمرند، و آن ديگران مامور و مطيع آنان، و آنكه آمر است به امر خدا امر مى كند، و حامل امر خدا به سوى مامورين است، و مامورين هم به دستور خدا مطيع آمرند، در نتيجه ملائكه به هيچ وجه از ناحيه خود اختيارى ندارند، هم چنان كه قرآن كريم فرموده:" وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ"[3] و نيز فرموده:" مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ"[4] و نيز فرموده:" قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ قالُوا الْحَقَّ".[5]

صفت چهارم اينكه: ملائكه از آن جا كه هر چه مى كنند به امر خدا مى كنند، هرگز شكست نمى خورند، به شهادت اينكه فرموده:" وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ"[6] و از سوى ديگر فرموده:" وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ"[7] و نيز فرموده:" إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ"[8]

از اين جا روشن مى شود ملائكه موجوداتى هستند كه در وجودشان منزه از ماده جسمانى اند، چون ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است، و نيز كمال در ماده، تدريجى است؛ از مبدأ سير و حركت مى كند تا به تدريج به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه اين طور نيستند.

و نيز از اين بيان روشن مى شود اينكه در روايات، سخن از صورت و شكل و هيأتهاى جسمانى ملائكه شده، از باب تمثل است، و خواسته اند بفرمايند: فلان فرشته طورى است كه اگر اوصافش با طرحى نشان داده شود، به اين شكل درمى آيد، و به همين جهت انبيا و امامان، فرشتگان را به آن صورت كه براى آنان مجسم شدند، توصيف كرده اند و گرنه ملائكه به صورت و شكل درنمى آيند.

آرى فرق است بين تمثل و شكل گيرى، تمثل ملك به صورت انسان، معنايش اين است كه ملك در ظرف ادراك آن كسى كه وى را مى بيند، به صورت انسان درآيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او، واقعيت و خارجيت ديگرى دارد، و آن عبارت است از صورتى ملكى.

به خلاف تشكل و تصور، كه اگر ملك به صورت انسان، متصور و به شكل او متشكل شود، انسانى واقعى مى شود، هم در ظرف ادراك بيننده، و هم در خارج آن ظرف، و چنين ملكى هم در ذهن ملك است، و هم در خارج، و اين ممكن نيست، و ما در تفسير سوره مريم گفتارى در معناى تمثل گذرانديم( ر.ک: المیزان/ج14/ص 36؛ ذیل آیه 17 سوره مبارکه مریم)

و اما اينكه بر سر زبانها افتاده است كه مى گويند:" ملك جسمى است لطيف، كه به هر شكل درمى آيد جز به شكل سگ و خوك، و جن نيز جسمى است لطيف، جز اينكه جن به هر شكلى درمى آيد حتى شكل سگ و خوك" مطلبى است كه هيچ دليلى بر آن نيست، نه از عقل و نه از نقل(نه نقل از كتاب و نه نقل از سنت معتبر) و اينكه بعضى ادعا كرده اند بر اينكه مسلمين بر اين مطلب اجماع دارند، علاوه بر اينكه چنين اجماعى در كار نيست، هيچ دليلى بر حجيت چنين اجماعى در مسائل اعتقادى نيست.

از روايات اسلامى استفاده مى شود كه تعداد ملائکه به قدرى زياد است كه به هيچ وجه قابل مقايسه با انسان(و سائر موجودات) نيست، چنان كه در روايتى از امام صادق ع مى خوانيم: هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود:" سوگند به خدايى كه جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرات خاكهاى زمين، و در آسمان جاى پايى نيست مگر اينكه در آنجا فرشته اى تسبيح و تقديس خدا مى كند".[9]

ملائکه نه غذا مى خورند و نه آب مى نوشند، و نه ازدواج دارند، چنان كه در حديثى از امام صادق ع مى خوانيم: إن الملائكة لا يأكلون و لا يشربون و لا ينكحون و انما يعيشون بنسيم العرش: " فرشتگان غذا نمى خورند و آب نمى نوشند و ازدواج نمى كنند بلكه با نسيم عرش الهى زنده اند!".[10]

فرشتگان نه خواب دارند و نه سستى و غفلت، چنان كه على ع در حديثى چنين

می فرماید: ليس فيهم فترة، و لا عندهم غفلة، و لا فيهم معصية ... لا يغشاهم نوم العيون و لا سهوا العقول، و لا فترة الأبدان، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام:

" در آنها نه سستى است، و نه غفلت، و نه عصيان ... خواب بر آنها چيره نمى گردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گرايد، و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى گيرند".[11]

آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه در سجودند.

ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ:

"هر يك از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او مى گوئيم".[12]

امام صادق می فرماید:

و ان للَّه ملائكة ركعا الى يوم القيامه و ان للَّه ملائكة سجد الى يوم القيامه:

"خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعند، و فرشتگانى دارد كه تا قيامت در سجودند"![13]

دو نکته:

الف) در بسيارى از عبارات تورات از فرشتگان تعبير به" خدايان" مى كند كه تعبيرى است شرك آلود، و از نشانه هاى تحريف تورات كنونى است، ولى قرآن مجيد از اين گونه تعبيرات پاك و منزه است، چرا كه براى آنها مقامى جز بندگى و عبادت و اجراى فرمانهاى الهى قائل نشده است و حتى از آيات مختلف قرآن بر مى آيد كه مقام انسان كامل از فرشتگان والاتر و بالاتر است.

ب) سی و پنجمین سوره قرآن کریم -که به «فاطر» مشهور است- نام دیگرش «ملائکه» می باشد.

منابع:

حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج 5، صص253-252

تفسير نمونه، ج18، ص173؛ ذیل تفسیر آیه اول سوره مبارکه فاطر

ترجمه تفسیر الميزان، ج 17، ص12؛ ذیل تفسیر آیه اول سوره مبارکه فاطر

 

[1] . در سخن از او پيشى نمى گيرند، و به امر او عمل مى كنند. سوره انبياء، آيه 27.

[2] . خدا را در آنچه امرشان كند نافرمانى نمى كنند. سوره تحريم، آيه 6.

[3] . هيچ يك از ما نيست مگر آنكه مقامى معلوم دارد. سوره صافات، آيه 164.

[4] . فرمانده فرشتگان و امين وحى است. سوره تكوير، آيه 21.

[5] . پرسيدند: پروردگارتان چه گفت؟ گفتند: حق گفت. سوره سبأ، آيه 23.

[6] . خدا هرگز چنين نبوده كه چيزى در آسمانها و زمين او را عاجز كند. سوره فاطر، آيه 44.

[7] . خدا بر امر خود مسلط است. سوره يوسف، آيه 21. [.....]

[8] . خدا كار خود را به انجام خواهد رسانيد. سوره طلاق، آيه 3.

[9] . بحار الانوار" جلد 59 صفحه 176 (حديث 7) روايات فراوان ديگرى در اين زمينه نيز نقل شده است.

[10] . بحار الانوار" جلد 59 صفحه 174 (حديث 4)

[11]. بحار الانوار" جلد 59 صفحه 175.

[12] . صافات 164- 166.

[13] . بحار الانوار" جلد 59 صفحه 174.