بيعت رضوان
بيعت رضوان: پيمان شجره، پيمانى ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان، در سال ششم هجرى و در غزوه حديبيّه .
پيامبر صلى الله عليه و آله به رغم نبردهاى پيشين با قريش، در ذيقعده سال ششم همراه با جمعى از ياران خود و با 70 شتر براى قربانى به قصد زيارت خانه خدا و برگزارى حج عازم مكه گرديد. در ميان شتران، شتر ابوجهل كه در بدر به غنيمت، به دست مسلمانان افتاده بود، وجود داشت. شمار مسلمانان، به نقل جابر بن عبدالله انصارى 1400 نفر و به نقل قتاده و سعيد بن مسيب 1500 نفر بودند. برخى با احتساب شتران كه هر شتر براى 10 تن بود، مسلمانان همراه را 700 تن تخمين زده اند. در اين سفر از همسران پيامبر امّ سلمه همراه مسلمانان بود.
با رسيدن خبر حركت رسول خدا، مشركان بر آن شدند تا مانع ورود مسلمانان به مسجد الحرام شوند. 200 سوارنظام به فرماندهى خالد بن وليد يا عكرمة بن ابى جهل در محلى به نام بَلْدَح در حومه مكه اردوگاه زدند. از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله بُسربن سفيان خزاعى براى آگاهى از اخبار مكه بدانجا رفت و سپس بازگشت. خالد بن وليد با سپاهش آن قدر نزديك شد كه مى توانست اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را ببيند. پيامبر صلى الله عليه و آله عبّاد بن بشر را با سپاهى فرمان داد تا در مقابل آنان بايستند و اصحابش را سامان داد. آنگاه نماز ظهر را به صورت نماز خوف* خواندند. شب هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله حركت كرد تا به حديبيّه، در 9 ميلى مكّه، رسيدند.
پس از توقف در حديبيّه، پيامبر صلى الله عليه و آله، ابتدا خراش بن اميه خزاعى را بر شتر خويش سوار كرد و به سوى قريش فرستاد تا به آنان اعلام دارد كه به قصد عمره آمده است و اراده جنگ ندارد. چون خراش نزد آنان رفت، مشركان شترش را پى كرده، خواستند تا او را بكشند كه برخى مانع شدند و امكان بازگشت او را فراهم ساختند. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله خواست تا عمر را بفرستد؛ اما او عذر آورد و عثمان را پيشنهاد كرد. مقرر گرديد عثمان به آنان خبر دهد كه براى زيارت كعبه آمده اند و پس از آن بازخواهند گشت. عثمان در بلدح قريشيان را از قصد خويش آگاه كرد.
فراخوانى به بيعت :
تأخير سه روزه عثمان، از سويى موجب گرديد كه برخى از آن جهت كه عثمان عمره خود را به جا آورد، بر او حسرت خورند و از سوى ديگر موجب شايعه قتل او شد. پيامبر صلى الله عليه و آله چون اين شايعه را شنيد در حالى كه زير درختى نشسته بود فرمود: تا قوم قريش را از پاى درنياوريم از اين جا دور نمى شويم. سپس مردم را به بيعت فراخواند ، به همين جهت اين پيمان، بيعت شجره نيز نام يافته است.
از ميان حاضران تنها جدّبن قيس بود كه پشت شترش پنهان شد و بيعت نكرد. در اينكه نخستين بيعت كننده با پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسى بود از جابر انصارى نقل شده اول كسى كه به بيعت برخاست امام اميرمؤمنان عليه السلام بود و پس از او ابوسنان عبد الله بن وهب اسدى و سپس سلمان فارسى بيعت كردند. برخى نيز از عبدالله بن عمر يا ابوسنان (يا سنان) بن وهب اسدى نام برده اند. گفته اند كه عمر در اين ماجرا پس از همه بيعت كرد.
مفاد و پيامدهاى بيعت :
همراهان پيامبر در برابر اقدامهاى احتمالى قريش متعهد شدند پيامبر صلى الله عليه و آله را تنها نگذاشته، در برابر آنها استقامت كنند. در اين بين برخى مفاد پيمان را استقامت تا پاى جان دانسته و برخى ديگر مقاومت را به اندازه توان عهدكنندگان محدود مى كنند. احتمالًا پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن بود تا تجربه فرار برخى مهاجران در احد تكرار نگردد. از بكير بن اشجّ نقل است كه مردم بر مرگ بيعت كردند؛ اما پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر آنچه استطاعت داريد (پيمان ببنديد).
تدبير بهنگام پيامبر در انسجام بخشيدن همراهان براى رويارويى با خطر احتمالى از جانب قريش و نيز شايد جلوگيرى از تكرار تجربه تلخ فرار برخى مهاجران در جنگ احد موفقيت بزرگى به همراه داشت. در پى انتشار خبر بيعت، مشركان به هراس افتاده، با بازگشت عثمان و جمعى از مسلمانان و ارسال نمايندگان در پى مصالحه برآمدند و در نهايت قضيه با صلح حديبيّه پايان يافت.
خداوند اين پيمان را پيمان با خود مى داند: «انَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ انَّما يُبايِعونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوقَ ايديهِم فَمَن نَكَثَ فَانَّما يَنكُثُ عَلى نَفسِهِ ومَن اوفى بِما عهَدَ عَلَيهُ اللَّهَ فَسَيُؤتيهِ اجرًا عَظيما/ بى گمان كسانى كه با تو بيعت مى كنند، در واقع با خداوند بيعت مى كنند. دست خداوند بر فراز دست ايشان است، پس هركس كه پيمان شكند همانا به زيان خويش پيمان شكسته است و هركس به آنچه با خداوند پيمان بسته است وفا كند، زود است كه به او پاداش بزرگ ببخشد». (فتح/ 48، 10)
همچنين خداوند با نزول آيه اى رضايت خويش را از آنان بيان داشت : «لَقَد رَضِىَ اللَّهُ عَنِ المُؤمِنينَ اذ يُبايِعونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فى قُلوبِهِم فَانزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم واثبَهُم فَتحًا قَريبا* ومَغانِمَ كَثيرَةً يَأخُذونَها و كانَ اللَّهُ عَزيزًا حَكيما/ به راستى كه خداوند از مؤمنان چون با تو در زير آن درخت بيعت كردند، خشنود شد، پس مى دانست كه در دلهايشان چيست و آنگاه آرامش را بر آنان نازل كرد و به پيروزى اى نزديك پاداششان داد و نيز غنايمى بسيار كه به آن دست يابند و خداوند همواره نيرومند سنجيده كار است». (فتح/ 48، 18- 19) به جهت همين آيه بود كه بيعت، نام رضوان يافت. رضايت خداوند صرفاً به جهت مبايعت نبود، بلكه خداوند با آن صدقشان را دانسته است. برخى از اهل سنت تلاش كرده اند با استناد به پاره اى اخبار ضعيف رضايت خداوند در اين آيه را جاودان و ابدى بدانند؛ به نقلى پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را برترين ساكنان زمين دانست و بنا به خبرى ضعيف بيعت كنندگان اين بيعت وارد جهنم نخواهند شد. ابن حجر از علاء بن مسيب از پدرش نقل مى كند كه با براءبن عازب ملاقات كردم و گفتم:
خوشا به حال تو، با پيامبر همراه بودى و با او زير درخت بيعت كردى! گفت: اى پسر برادر! تو نمى دانى ما پس از آن چه كرديم. طوسى مى نويسد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خيبر اميرمؤمنان، امام على عليه السلام را به محبوب و محب خدا و رسول ستود، در حالى كه طلحه و زبير از پيمان بستگان بودند. چگونه اينان (كه با هم در جنگ جمل جنگيدند) با هم جمع مى شوند؟ و نيز مى نويسد كه خداوند از آنان كه زير درخت با پيامبر صلى الله عليه و آله پيمان بستند و مؤمن بودند، به هنگام بيعت، راضى بود ، پس آنان كه بعدها نقض عهد كردند و به بيراهه رفتند مشمول رضوان الهى نيستند.
به جهت تكرار بحث رضايت خداوند از مؤمنان در آيه 100 توبه/ 9، برخى اين آيه را نيز درباره همينان دانسته اند : «والسبِقونَ الاوَّلونَ مِنَ المُهجِرينَ والانصارِ والَّذينَ اتَّبَعوهُم بِاحسنٍ رَضِىَ اللَّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ واعَدَّ لَهُم جَنتٍ تَجرى تَحتَهَا الانهرُ خلِدينَ فيها ابَدًا ذلِكَ الفَوزُ العَظيم/ و پيشروان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكوكارى از ايشان پيروى كرده اند تابعان خداوند از آنان خشنود است و آنان نيز از او خشنودند و براى آنان بوستانهايى آماده كرده است كه جويباران از فرودست آن جارى است و جاودانه درآن اند. اين رستگارى بزرگ است». (توبه/ 9، 100)
سرانجام درخت :
درخت سمره يا اراك كه پيمان شجره زير آن بسته شده بود، به زودى ناپديد شد.
گفته اند: درخت را سيل از بين برد. به نقل از سعيد بن مسيب از پدرش، سال بعد مسلمانان نتوانستند درخت را بيابند ؛ اما از جابر نقل است كه مى گفت: اگر امروز بينا بودم محل درخت را به شما نشان مى دادم ، بنابراين محل درخت، تا آخر عمر دراز جابر، قابل تعيين بود، با اينكه درخت تا آن زمان يا خشكيده يا به گونه اى از بين رفته بود.
برخى برآن اند كه درخت تا زمان خلافت عمر برپا بود. در آن زمان به او اطلاع دادند كه گروهى از مردم بر گرد درخت جمع مى شوند و عبادت مى كنند، پس دستور داد تا آن را قطع كنند. دستور عمر از آن رو بود كه عمل مسلمانان را به گونه اى بت پرستى مى دانست، چنان كه آورده اند كه عمر گفت: مى بينم شما را كه به عزّى بازگشتيد. آگاه باشيد كه از امروز هر كسى به مانند آن بازگردد او را مى كشم، چنان كه مرتد كشته مى شود. سپس دستور داد تا آن را قطع كنند. ابن حجر نيز به اسناد صحيح از ابن سعد از نافع به بازدارى عمر از عبادت در زير درخت و سپس دستور به قطع آن سخن دارد ، به هر حال پس از گذشت اندك زمانى، اثرى از درخت نماند؛ نيز بنا به گزارشهايى در جاى درخت، مسجدى بنا شد كه هنوز باقى است.
منبع: اعلام القرآن، ج 3، ص: 531