عضل و قارة
عضل و قاره نام دو طایفه از تیره هون بن خزیمة بن مدرکه هستند که در نزدیکی مکه سکونت داشته اند.
عده ای از قبیله عضل و قارة که ظاهرا با قریش همریشه بوده اند و در نزدیکیهای مکه سکنی داشته اند، در سال سوم هجرت به حضور رسول اکرم آمده اظهار داشتند: برخی از افراد قبیله ما اسلام اختیار کرده اند. گروهی از مسلمانان را به میان ما بفرست که معنی دین را به ما بیاموزانند، قرآن را به ما تعلیم دهند و اصول و قوانین اسلام را به ما یاد بدهند.
رسول اکرم شش نفر از اصحاب خویش را برای این منظور همراه آنها فرستاد و ریاست گروه را بر عهده مردی به نام مرثد بن ابی مرثد و یا مرد دیگری به نام عاصم بن ثابت گذاشت.
فرستادگان رسول خدا همراه آن هیات که به مدینه آمده بودند روانه شدند تا در نقطه ای که محل سکونت قبیله هذیل بود رسیدند و فرود آمدند. یاران رسول خدا بی خبر از همه جا آرمیده بودند که ناگاه گروهی از قبیله هذیل مانند صاعقه آتشبار با شمشیرهای آهیخته بر سر آنها حمله آوردند. معلوم شد که هیاتی که به مدینه آمده بودند از اول قصد خدعه داشته اند و یا به این نقطه که رسیده اند به طمع افتاده و تغییر روش داده اند. به هر حال معلوم است این افراد با قبیله هذیل ساخته اند و هدف، دستگیری این شش نفر مسلمان است. یاران رسول خدا همینکه از موضوع آگاه شدند به سرعت به طرف اسلحه خویش رفتند و آماده دفاع از خویش گشتند. ولی هذیلیها سوگند یاد کردند که هدف ما کشتن شما نیست، هدف ما این است که شما را تحویل قرشیان در مکه بدهیم و پولی از آنها بگیریم. ما هم اکنون با شما پیمان می بندیم که شما را نکشیم. سه نفر از اینها و از آن جمله عاصم بن ثابت گفتند: ما هرگز ننگ پیمان مشرک را نمی پذیریم. جنگیدند تا کشته شدند. اما سه نفر دیگر به نام زید بن دثنه و خبیب بن عدی و عبد الله بن طارق نرمش نشان دادند و تسلیم شدند.
هذیلیها این سه نفر را با طناب محکم بستند و به طرف مکه روانه شدند. عبد الله بن طارق نزدیک مکه دست خویش را از بند بیرون آورد و دست به شمشیر برد اما دشمن مجال نداد، با ضرب سنگ او را کشتند. زید و خبیب به مکه برده شدند و در مقابل دو اسیر از هذیل که در مکه داشتند آنها را فروختند و رفتند.
از این جریان به بعد مثل شد که هر قبیله ای نقض پیمان می کرد می گفتند عضل و القاره.
منابع: سیره ابن هشام، ج 2/ص 169 - 173.