غزوه طائف
گروه‌ها: جنگها

غزوه طائف

از جمله قبائلى كه با هوازن همدست شده بودند قبيله ثقيف بودند (كه سكونتشان در شهر طائف بود) و چون هوازن در سال هشتم منهزم شدند قبيله ثقيف خود را به طائف رسانده و در قلعه ها جاى گرفتند و درهاى شهر را بروى سپاهيان اسلام بستند.

در ايامى كه جنگ حنين بر پا بود و پس از آن نيز روزهائى كه طائف در محاصره مسلمانان بود دو تن از بزرگان طائف به نام عروة بن مسعود و غيد بن سلمة در «جرش» (جائى است در ناحيه يمن) رفته بودند تا طرز به كار بردن منجنيق و وسائل ويران كردن قلعه ها (زره پوشهائى) كه در آن زمان معمول بود ياد بگيرند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از آنكه از جنگ حنين فراغت يافت (براى سركوبى قبيله ثقيف) به سوى طائف حركت كرد و كعب بن مالك نيز اشعارى در اين باره سرود كه كنانة بن عبد ياليل به او پاسخ داد، و شداد بن عارض جشمى نيز چند شعر در يارى رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت.

مسير رسول خدا صلى الله عليه و آله از نخله يمانيه شروع شد و به ترتيب «قرن» و «مليح» و «بجرة الرغاء» را پشت سر گذارد، و در همين بجرة الرغاء بود كه مردى از بنى ليث را بجرم اينكه يكى از افراد هذيل را كشته بود به قتل رسانيد، و از آنجا به «ليّة» آمد، و در آنجا دستور داد قلعه مالك بن عوف را منهدم كردند، سپس از جائى بنام «ضيقة» عبور كرد و در زير درخت سدرى كه صادره اش مى گفتند فرود آمد، كه در كنار آن باغى از مردى ثقفى قرار داشت و رسول خدا صلى الله عليه و آله به او پيغام داد يا از باغ بيرون برو و يا آنرا خراب مى كنيم و چون آن مرد خارج نشد به دستور آن حضرت آنرا ويران كردند.

سپس هم چنان بيامد تا در نزديك طائف اردو زد، و چون اردوگاه لشگر نزديك قلعه هاى طائف بود همين امر سبب شد كه چند تن از سپاهيان آن حضرت در اثر اصابت تيرهائى كه از طرف ساكنين قلعه ها پرتاب مى شد به قتل برسند، و از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد تا از آنجا مقدارى عقب تر در جائى كه اكنون مسجد آن حضرت قرار دارد بروند.

در اين سفر دو تن از زنان آن حضرت كه يكى از آنها ام سلمة بود همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند كه براى هر يك چادرى جداگانه زده بودند و در وسط آن دو چادر رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز ميخواند و چون قبيله ثقيف مسلمان شدند در جاى نماز آن حضرت مسجدى بنا كردند، و چنانچه گويند در اين مسجد ستونى است كه هر گاه آفتاب بر آن بتابد صدائى از آن ستون بلند مى شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله متجاوز از بيست روز و برخى گفته اند هفده روز آنها را محاصره كرد، و در اين مدت جنگ سختى ميان آنها واقع شد و تير اندازى بسيار شد.

و چنانچه گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين جنگ از منجنيق و زره پوشهاى آن زمان كه در خراب كردن قلعه ها در زير آن ميرفتند استفاده كرد. ولى (چون) مردم طائف (از آن وسائل و طرز دفاع از آنها اطلاع داشتند) بوسيله ريختن قطعه هائى از آهن گداخته روى آنها افرادى را كه در زير آنها قرار داشتند ناچار كردند تا از ترس سوختن از زير آنها خارج شوند، و چون خارج شدند مردم طائف آنان را تير باران كردند و جمعى از مسلمانان را كشتند، و آن روز را يوم الشدخة ناميدند از آن پس رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد تاكستانهاى آنرا قطع كنند تا بلكه بدان وسيله تسليم شوند.

در اين موقع ابو سفيان بن حرب و مغيرة بن شعبة خود را به نزديك ديوار قلعه رسانده فرياد زدند: اى قبيله ثقيف ما را امان دهيد تا سخنى با شما بگوييم و چون امانشان دادند فرياد زدند: زنانى كه از قريش و بنى كنانة در طائف هستند

(شوهران خود را رها كرده) به نزد ما بيايند، و اين كار را براى آن كردند كه مى ترسيدند آنها به دست مسلمانان اسير شوند، ولى هيچيك از زنهاى مزبور كه از آن جمله آمنة دختر ابو سفيان كه همسر عروة بن مسعود بود به سخن ايشان گوش نداده و از طائف بيرون نيامدند.

در اين موقع ابن اسود بن مسعود پيش آمده گفت: اى ابو سفيان و اى مغيرة بگذاريد من پيشنهاد بهترى از آنچه براى آن باينجا آمده ايد به شما بكنم، و آن اين است كه شما ميدانيد اموال و باغهاى بنى اسود بن مسعود چه اندازه مهم و پر ارزش است، در تمام طائف نظيرش يافت نمى شود و اگر محمّد آنرا قطع كند ديگر براى هميشه آباد نخواهد شد، اكنون شما بنزد او برويد و با او صحبت كنيد كه يا آنرا براى خود بر دارد و يا بخاطر خداوند و پيوند خويشاوندى ميان ما و او هم كه شده آنها را بحال خود وا گذارد. و چنانچه گويند (پس از اينكه آن دو با رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين باره صحبت كردند) حضرت آنها را به حال خود وا گذارد و دستور فرمود آنها را قطع نكنند.

گويند: در همانروزهائى كه طائف در محاصره بود روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ابوبكر تعريف كرد كه من در خواب ديدم قدحى پر از سرشير براى من هديه آوردند و خروسى آمد و بآن قدح نوك زد و تمامى آن سرشير را ريخت! ابو بكر خواب آن حضرت را تعبير كرد باينكه موفق بفتح طائف نخواهد شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز همين سخن را فرموده گفت: من هم اميد آنرا ندارم.

درخواست خويلة دختر حكيم از رسول خدا و حركت از طائف:

خويلة دختر حكيم بن امية همسر عثمان بود كه همراه لشگر اسلام به طائف آمده بود، در همان روزى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور حركت لشگر را داد خويلة به نزد آن حضرت آمده گفت: يا رسول الله اگر خدا طائف را برايت گشود زينت آلات و جواهرات بادية دختر غيلان يا فارعة دختر عقيل را به من بده- و اين دو زن در تمام زنان طائف بكثرت طلا و جواهرات معروف بودند- رسول خدا صلى الله عليه و آله- چنانچه گويند- در پاسخش فرمود: ولى اگر خدا اجازه (فتح طائف) و شكست قبيله ثقيف را بمن نداده باشد چه؟ خويلة كه اين سخن را شنيد به نزد عمر بن خطاب آمد و جريان را به او گفت، عمر خدمت آن حضرت آمده عرض كرد: خويلة از زبان شما چنين و چنان ميگويد آيا درست است و به راستى خدا درباره قبيله ثقيف چنين اجازه اى به شما نداده؟ فرمود: نه گفت: پس خوب است اعلان حركت و كوچ كردن بدهيم؟ فرمود: آرى و بدين ترتيب دستور حركت سپاهيان داده شد.

و در مدتى كه طائف در محاصره بود بردگان و غلام و كنيزانى كه در طائف بودند به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده اسلام اختيار كردند و رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز آنان را آزاد كرد، و حتى پس از آنكه مردم طائف نيز مسلمان شدند و جمعى چون حارث بن كلدة كه تقاضاى استرداد آنها را كردند رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اينها آزادشدگان خدا هستند (و بدين ترتيب آزادى آنها را محترم شمرد و با استرداد آنها به بردگى موافقت نكرد).

داستانى از مروان بن قيس دوسى:

مروان بن قيس از كسانى بود كه مسلمان شده بود و در جنگ حنين با رسول خدا صلى الله عليه و آله بر ضد طائفه ثقيف جنگ كرده بود، و در اين جنگ عيال او به دست قبيله ثقيف اسير شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله- چنانچه گويند-: به مروان فرمود: به نخستين مردى از تيره قيس (يكى از تيره هاى ثقيف) كه برخورد كردى او را به جاى عيالت مأخوذ دار. مروان به أبىّ بن مالك قشيرى برخورد و او را به عنوان گروگان بگرفت و اعلام كرد تا عيال مرا به من ندهيد ابىّ بن مالك را رها نخواهم كرد ضحاك بن قيس كلابى به نزد ثقيف رفت و در اين باره با آنها گفتگو كرد و بالاخره آنها را راضى كرد تا عيال مروان را آزاد كردند، و مروان نيز ابىّ بن مالك را رها كرد و ضحاك بن قيس در اين باره اشعارى نيز گفت.

كسانى كه در جنگ طائف به شهادت رسيدند جمعا دوازده نفر بودند بدين شرح:

از بنى امية: سعيد بن سعيد بن عاص، عرفطة بن جناب- يا حباب- كه از هم سوگندان ايشان بود، و از بنى تيم: عبد الله فرزند ابو بكر كه تيرى در آن جنگ باو اصابت كرد و پس از يكى دو سال هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رحلت فرمود در اثر همان زخم از دنيا رفت.

و از بنى مخزوم: عبد الله بن أبى امية بود كه او نيز بوسيله تيرى كه باو خورد كشته شد.

و از بنى عدى بن كعب: عبد الله بن عامر بن ربيعة- كه از هم سوگندان ايشان بود ..

از بنى سهم بن عمرو: سائب بن حارث و برادرش عبد الله بن حارث.

از بنى سعد بن ليث: جليحة بن عبد الله.

از بنى سلمة: ثابت بن جذع.

و از بنى مازن بن نجار: حارث بن سهل.

و از بنى ساعدة: منذر بن عبد الله.

و از أوس: رقيم بن ثابت.

منبع: ترجمه سیره ابن هشام،ج 2،ص:304