بدیل بن ابی ماریه(ابی مریم)
گروه‌ها: اشخاص

بدیل بن أبى ماریة(أبی مریم)

از زندگى وى خبر چندانى در دست نيست.

وى از موالى بنى هاشم يا بنى سهم - از شاخه هاى قريش- يا به نقلى از موالى عمرو بن عاص سهمى يا عاص بن وائل و از مسلمانان مهاجر به مدينه و از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه در سفر تجارتى به سوى شام- به همراه دو نصرانى به نامهاى تَميم دارى و عَدىّ بن بداء- بيمار شد و درگذشت.

داستان سفر تجارى وى و پيامدهاى آن مهم ترين دليل و در واقع تنها بهانه براى ذكر نام او در برخى كتب تاريخ و بسيارى از تفاسير است؛ زيرا در واقع همين سفر و وقايع جارى در آن سبب نزول آيات 106- 108 مائده/ 5 گرديد.

داستان اين سفر با اختلافاتى نقل شده است؛ ولى آنچه در بيشتر منابع آمده چنين است كه در سال نهم هجرى در پى آشنايى بُديل كه مسلمان بود با تميم دارى و عدى بن بداء از نصرانيان بنى لخم، اين سه نفر از مدينه عازم سفرى تجارى به سوى شام شدند. بديل در راه به سختى بيمار شد و چون مرگ خود را نزديك ديد وصيتى نوشت و به دور از چشم همسفرانش درون اثاثيه خود جاسازى كرد. پس از آنان خواست تا اين اموال را به خانواده اش در مدينه برسانند. بنابرنقلى مرگ بديل در سفر تجارى به سوى سرزمين نجاشى و بر روى دريا و در ميان كشتى اتفاق افتاد و جسدش را به دريا انداختند. تميم و عدى، پس از اتمام تجارت خود در شام، اموال بديل را در حالى به خانواده اش بازگرداندند كه جامى نقره اى با نقوش طلا به وزن 300 مثقال يا به ارزش 1000 درهم را از ميان آن ربودند. چون اموال به دست وارثان بديل رسيد آنان وصيت او را يافتند و پى بردند كه جامى ارزشمند در اين ميان گم شده است و چون تميم و عَدى از وجود جام اظهار بى اطلاعى كردند آنان مشكل را با پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان گذاشتند. در اين ميان آيه 106 مائده/ 5 نازل گرديد: «يايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا شَهدَةُ بَينِكُم اذا حَضَرَ احَدَكُمُ المَوتُ حينَ الوَصِيَّةِ اثنانِ ذَوا عَدلٍ مِنكُم او ءاخَرانِ مِن غَيرِكُم ان انتُم ضَرَبتُم فِى الارضِ فَاصبَتكُم مُصيبَةُ المَوتِ تَحبِسونَهُما مِن بَعدِ الصَّلوةِ فَيُقسِمانِ بِاللَّهِ انِ ارتَبتُم لانَشتَرى بِهِ ثَمَنًا ولَو كانَ ذاقُربى ولا نَكتُمُ شَهدَةَ اللَّهِ انّا اذًا لَمِنَ الاثِمين/ اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون مرگ يكى از شما فرا رسد گواهى ميان شما هنگام وصيت [گواهىِ ] دو تن عادل از شماست يا اگر در سفر بوديد و شما را پيشامد مرگ فرا رسد دو تن ديگر از غير خود- اهل دينى ديگر- و اگر [از آن دو] به شك باشيد پس از نماز آنان را نگاه داريد تا به خدا سوگند ياد كنند كه «ما هيچ بهايى را در برابر آن [گواهى ] نستانيم، هرچند وى خويشاوند باشد و گواهى خدا را پنهان نسازيم كه آنگاه هر آينه از گناهكاران باشيم». در پى نزول اين آيه پيامبر اين دو نصرانى را تا پس از نماز عصر نزد خود نگاهداشت و پس از نماز از آن دو خواست تا سوگند ياد كنند. چون آن دو بر بى اطلاعى از وجود جام قسم خوردند آزاد شدند؛ ولى پس از مدتى كه اين جام نزد آنان- و بنا بر قولى نزد يكى از اهالى مكّه - پيدا شد، تميم و عدى مدعى شدند كه اين جام را از بديل خريده اند. پس دوباره مسئله با پيامبر در ميان گذاشته شد و در پى آن آيات 107- 108 مائده/ 5 نازل گرديد: «فَان عُثِرَ عَلى انَّهُمَا استَحَقّا اثمًا فَاخَرانِ يَقومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذينَ استَحَقَّ عَلَيهِمُ الاولَينِ فَيُقسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهدَتُنا احَقُّ مِن شَهدَتِهِما وما اعتَدَينا انّا اذًا لَمِنَ الظلِمين ذلِكَ ادنى ان يَأتوا بِالشَّهدَةِ عَلى وجهِها او يَخافوا ان تُرَدَّ ايمنٌ بَعدَ ايمنِهِم واتَّقُوا اللَّهَ واسمَعوا واللَّهُ لا يَهدِى القَومَ الفسِقين/ و اگر معلوم شد كه آن دو دستخوش گناه شده اند، دو تن ديگر از كسانى كه بر آنان ستم رفته است، و هر دو [به ميّت ] نزديكترند به جاى آن دو [شاهد قبلى ] قيام كنند، پس به خدا سوگند ياد مى كنند كه: گواهى ما قطعاً از گواهى آن دو درست تر است، و [از حق ] تجاوز نكرده ايم، چرا كه [اگر چنين كنيم ] از ستمكاران خواهيم بود.» پس پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر از اولياى بديل را به نامهاى عبداللّه بن عمرو بن عاص و مطلب بن ابى وَداعَه احضار كرد و آنان را سوگند داد مبنى بر اينكه اين جام متعلق به بديل است و بدين ترتيب جام را از تميم و عَدِىّ گرفت و به خانواده بديل بازگرداند.

بنابر روايت ديگرى از تميم دارى اين سفر پيش از اسلام بود و چون تميم مسلمان شد و از عمل خود متأثر گرديد ماجرا را براى خانواده بديل نقل كرد و 500 درهمى را كه از فروش جام نصيب او شده بود به آنان باز گرداند؛ ولى چون شريكش عَدى از باز پس دادن سهم خود امتناع ورزيد مسئله را براى پيامبر مطرح كردند كه عدى به دروغ سوگند ياد كرد و اين آيات نيز نازل گرديد.

در بعضى از منابع تفاوتهايى درباره شخصيتهاى اين ماجرا وجود دارد؛ در اين گزارشها آمده كه تميم مسلمان در سفر بيمار شد و همسفران نصرانى او بُديل و عدى جام او را ربودند. اينان وقتى اموال تميم را به خانواده اش رساندند و آنها چون جام را در اموال باز گردانده شده نديدند از بديل و عدى پرسيدند: آيا بيمارى تميم دراز مدت بوده است؟ و در اين ميان بخشى از مال خود را بخشيده است؟ گفتند: نه او فقط چند روز بيمار بود. پرسيدند: آيا تميم در تجارت خود زيان كرد؟ گفتند: نه او اصلًا تجارت نكرد. پرسيدند: آيا دزدى متاعى از او به سرقت برده است؟ گفتند: نه، چنين نيست، پس ورثه تميم گفتند: ولى از اموال او يك جام منقوش به طلا و يك قلاده كم است. چون بديل و عدى از وجود چنين اموالى اظهار بى اطلاعى كردند ماجرا با پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان گذاشته شد.

منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 5، ص: 427