أي مقتطعا محدودا.مجمع البحرين ، جلد4 ، صفحه220
فَرَضَ الله علينا كذا و اِفْتَرَضَ : أي أوجب، و الاسم اَلْفَرِيضَةُ ، و سمي ما أوجبه الله اَلْفَرْضَ لأن له معالم و حدودا.مجمع البحرين ، جلد4 ، صفحه220
فرض: قطع. تعيين. در نهايه گويد: اصل فرض بمعنى قطع است راغب قطع شىء محكم و تأثير در آن، گفته است، اقرب عين لفظ راغب را آورده است در مصباح تقدير و اندازهگيرى معنى ميكند. در قرآن مجيد بمعنى تعيين و ايجاب بكار رفته كه هر دو نوعى قطع و تقديراند. در مجمع راجع بفرق فرض و واجب نقل فرموده: فرض با جعل جاعل است كه آنرا واجب كند ولى واجب شايد بدون جعل باشد مثل وجوب شكر منعم، على هذا نسبتشان عموم و خصوص مطلق است. بنظر راغب ايجاب باعتبار وقوع و ثبوت حكم و فرض باعتبار تعيين آن گفته ميشود.قاموس قرآن ، جلد5 ، صفحه161
فَرضْتُ الشىء أفرِضُه فَرْضاً، و فَرَّضْتُه، للتكْثيرِ: أوْجَبْتُه.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد8 ، صفحه184
اَلْفَرْضُ: قطع الشيء الصّلب و التأثير فيه، كفرض الحديد، و فرض الزّند و القوس.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه630
يعنى نصيبى معلوم، و نيز گفته شده مَفْرُوضاً - در آيه اخير يعنى بريده شده از آنها. (سخن شيطان است: مىگويد گروهى معلوم را از ساير بندگانت گمراه و جدا مىكنم)ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه37
أَي مؤقتاً، و في الصحاح: أَي مُقْتَطَعاً مَحْدوداً.لسان العرب ، جلد7 ، صفحه205
قال الزجاج: معناه مؤقتاً.لسان العرب ، جلد7 ، صفحه203
أي: معلوما، و قيل: مقطوعا عنهم.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه630
قال الزجَّاجُ: معناه مُؤَقَّتاً.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد8 ، صفحه184
الفَرْض: بريدن چيزى سخت و اثر گذاشتن در آن است مثل بريدن آهن يا چوب آتشزنه و بريدن كمان.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه36
الفرض: الحَزُّ في الشيء و القطعُ.لسان العرب ، جلد7 ، صفحه205
قال ابن عرفة: الفَرْضُ التوْقِيتُ. و كلُّ واجِبٍ مؤقَّتٍ، فهو مَفْرُوضٌ.لسان العرب ، جلد7 ، صفحه202