طلاق: جدائى. در اقرب الموارد گويد: «طَلَقَتِ اَلْمَرْئَةُ مِنْ زَوْجِهَا: بانت» ايضا بمعنى طلاق دادن (كنار كردن زوجه) آمده در جوامع الجامع فرموده: طلاق بمعنى تطليق است مثل كلام و سلام بمعنى تكليم و تسليم.قاموس قرآن ، جلد4 ، صفحه231
أصل اَلطَّلاَقِ: التّخليةُ من الوثاق، يقال: أَطْلَقْتُ البعيرَ من عقاله، و طَلَّقْتُهُ، و هو طَالِقٌ و طَلِقٌ بلا قيدٍ، و منه استعير: طَلَّقْتُ المرأةَ، نحو: خلّيتها فهي طَالِقٌ، أي: مُخَلاَّةٌ عن حبالة النّكاح.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه523
اصل - طَلاَق - رهايى و خالى شدن از پيوند و عهد و پيمان است، گفته مىشود: أَطْلَقْتُ البعيرَ من عقاله: شتر را از پا بندش باز و رها كردم. طَلَّقْتُهُ و هو طَالِقٌ بلا قيد: او را بدون قيد و بند رها كردم، و از اين معنى عبارت: طَلَّقْتُ المرأةَ: زن را طلاق دادم استعاره شده است، مثل - خلّيتها - راهش را بازگذاردم، و آن زن را هم - طالق گويند يعنى باز شده از قيد و بند نكاح.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه496