الوجه: وجهُ الإِنسان و غيره معروف، و جمعه وجوه و أوجه.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد11 ، صفحه7069
وجه: چهره روى. صورت. در مجمع و قاموس و مصباح گفته: «اَلْوَجْهُ: مستقبل كلّ شىء» وجه روى هر چيز است كه با آن روبرو شوند. راغب ميگويد: وجه در اصل صورت و چهره است. . . و چون صورت اولين چيزى است كه با تو روبرو ميشود و نيز از همه اعضاء بدن اشرف است لذا بمعنى روى هر چيز، اشرف هر چيز، اوّل هر چيز، بكار رفته است. على هذا وجه در اصل بمعنى صورت و ثانيا بمعنى روبرو شده هر چيز و اشرف هر چيز. . . آمده است.قاموس قرآن ، جلد7 ، صفحه184
أصل اَلْوَجْهِ الجارحة لمّا كان اَلْوَجْهُ أوّل ما يستقبلك، و أشرف ما في ظاهر البدن استعمل في مستقبل كلّ شيء، و في أشرفه و مبدئه، فقيل: وجه كذا، و وجه النهار. و ربّما عبّر عن الذّات بِالْوَجْهِ.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه855
الوَجْهُ: معروف، و الجمع الوُجُوه.لسان العرب ، جلد13 ، صفحه555
معنى اصلى وَجْه همان چهره و صورت است از آنجا كه وجه يا صورت نخستين عضويست كه بنظر مىآيد و شريفترين عضو ظاهر بدن است براى برخورد اوليه از هر چيزى به كار رفته است و براى بهترين و اولين شكل هر چيز بهكارمىرود مىگويند - وجه كذا - و وَجْهَ اَلنَّهٰارِ - روى آن چيز و چهرۀ روز. و چهبسا از ذات هم به وَجْه تعبير شود.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه422
وجْهُ كُلِّ شىءٍ: مُسْتَقْبَلُه. و الجمع أوْجُهٌ و وُجُوهٌ. قال اللِّحيانِىُّ: و قد تكون الأوْجُه للكثِير.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد4 ، صفحه396