اَلرَّسُولُ واحد الرسل و هو الذي يأتيه جبرئيل عليه السلام قبلا و يكلمه.مجمع البحرين ، جلد5 ، صفحه383
رسل (بكسر اول) در اصل بمعنى برخاستن با تأنى است. و رسول بمعنى بر خاسته از همان است رسول گاهى بپيام اطلاق ميشود مثل قول شاعر«أَلاَ أَبْلِغْ أَبَا حَفْصٍ رَسُولاً» و گاهى بشخص پيام آور (مفردات) ارسال بمعنى فرستادن و تسليط. . . و رسول بمعنى فرستاده شده است (قاموس) در اقرب گويد: رسول اسم است بمعنى رسالت و اصل آن مصدر است و نيز بمعنى مرسل و فرستاده شده است. خلاصه آنكه رسول در اصل مصدر... رسول، در اطلاق قرآن بمعنى فرستاده و پيام آور است. رسول همانطور كه گفته شد بمعنى حامل پيام است و نبى از انباء بمعنى حامل نباء و خبر ميباشد اهميّت و عظمت رسول در آنست كه در پيام آوردن واسطه ميان خدا و خلق است و بزرگى و رفعت نبى در آنست كه خبر خدا و علم خدا در نزد اوست. نميشود گفت كه رسول و نبى هر دو بيك معنى است و هر دو يك مصداق دارد ميان رسول و نبى عموم و خصوص مطلق است و هر رسول نبى است و اگر كسى نبى نباشد رسول هم نيست... جمع رسول در قرآن فقط رسل آمدهقاموس قرآن ، جلد3 ، صفحه90
[الرَّسول]: المُرْسَل.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد4 ، صفحه2499
[الرُّسُل]: جمع رسول.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد4 ، صفحه2497
[الرُّسْل]: تخفيف الرُّسُل، و هي لغة بني تميم؛ و كان أبو عمرو يخفف الرُّسُل إِذا أضاف إِلى حرفين كقوله تعالى: قٰالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ، وَ قَفَّيْنٰا بِرُسُلِنٰا، و إِذا أضاف إِلى حرف واحد قرأ بالتثقيلكقوله: بِرُسُلِي، و إِذا لم يضف كقوله: وَ قَفَّيْنٰا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد4 ، صفحه2495
الإِرسال :التَّوْجِيهُ ،و قد أَرْسَلَ إليه،و الاسمُ : الرِّسالةُ ،و الرَّسالةُ ،و الرَّسولُ ،و الرَّسِيلُ ،الأخيرة عن ثعْلَبٍ.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد8 ، صفحه473
أصل اَلرِّسْلِ: الانبعاث على التّؤدة و يقال: ناقة رِسْلَةٌ: سهلة السّير، و إبل مَرَاسِيلُ: منبعثة انبعاثا سهلا، و منه: اَلرَّسُولُ المنبعث، و تصوّر منه تارة الرّفق، فقيل: على رِسْلِكَ، إذا أمرته بالرّفق، و تارة الانبعاث فاشتقّ منه الرّسول، و اَلرَّسُولُ يقال تارة للقول المتحمّل و تارة لمتحمّل القول و اَلرِّسَالَةِ. و اَلرَّسُولُ يقال للواحد و الجمع.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه352
اصل - رِسْل - برانگيخته شدن به آرامى و نرمى است. ناقةٌ رَسْلَة: شترى كه آرام راه مىرود. إبلٌ مَرَاسِيل - شترى كه به سهولت برانگيخته مىشود، و از اين واژه: عبارت - الرَّسُول المنبعث - است(پيامبر مبعوث و برانگيخته شده). كه گاهى معنى رفق و مدارا از آن تصوّر مىشود مىگويند: عَلَى رِسْلِكَ: در وقتى كه كسى را به مهربانى و آرامش امر كنى به كار مىرود و گاهى فقط در معنى برانگيخته شدن است و واژه - رسول - از آن مشتقّ شده است و گاهى درباره رسالت و رساندن و تبليغ زبان به كار مىرود. . و گاهى رسالت، با زبان و كتاب و نوشتن است، واژۀ رسول در مفرد و جمع هر دو به كار مىرود.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه71
قال الزجاج: يَدُلُّ هذا اللفظ على أَن قوم نوح قد كَذَّبوا غير نوح، عليه السلام، بقوله الرُّسُل، و يجوز أَن يُعْنى به نوح وحده لأَن من كَذَّبَ بنبيٍّ فقد كَذَّب بجميع الأَنبياء، لأَنه مخالف للأَنبياء لأَن الأَنبياء، عليهم السلام، يؤمنون بالله و بجميع رسله، و يجوز أَن يكون يعني به الواحد و يذكر لفظ الجنس كقولك: أَنت ممن يُنْفِق الدراهم أَي ممن نَفَقَتُه من هذا الجنس.لسان العرب ، جلد11 ، صفحه284
الإِِرْسَال: التوجيه، و قد أَرْسَلَ إِليه، و الاسم الرِّسَالَة و الرَّسَالَة و الرَّسُول و الرَّسِيل. الرَّسُول: بمعنى الرِّسالة، يؤنث و يُذكَّر، فمن أَنَّث جمعه أَرْسُلاً. سُمِّي الرَّسول رسولاً لأَنه ذو رَسُول أَي ذو رِسالة. و الرَّسول: اسم من أَرْسَلْتُ و كذلك الرِّسَالة. الرَّسُول: معناه في اللغة الذي يُتابِع أَخبار الذي بعثه أَخذاً من قولهم جاءت الإِِبل رَسَلاً أَي متتابعة. الجمع أَرْسُل و رُسُل و رُسْل و رُسَلاء.لسان العرب ، جلد11 ، صفحه284