أي تبطل و تهلك.مجمع البحرين ، جلد5 ، صفحه179
طبرسى و بيضاوى در ذيل آيۀ فوق زهق را خروج با صعوبت گفتهاند. يعنى خدا ميخواهد با اموال و اولاد آنها را معذّب كند و در حال كفر جانشان در آيد و بميرند. ولى بهتر اين است بگوئيم: در حال كفر هلاك شوند و آن همان استدراج است كه در «درج» گذشت اموال و اولاد بتدريج استعداد هدايت را از دستشان ميگيرد و تدريجا هلاك ميگردند با آنكه پيوسته با كفر توأماند على هذا هلاكت نفس در اين جهان است.قاموس قرآن ، جلد3 ، صفحه184
زهق: اقرب الموارد: زهق و زهوق را خروج روح و هلاكت و بطلان و غيره گفته است. در مجمع نيز هلاكت و بطلان است. صحاح و قاموس اضمحلال را از جملۀ معانى آن شمردهاند ابن اثير نيز هلاكت و موت و خروج روح گفته است. راغب خروج روح از كثرت تأسف ميداند طبرسى هلاكت را در «زَهَقَتْ نَفْسُهُ» نيز جارى دانسته گويد: گويا روحش براى هلاكت خارج شده است. خلاصۀ همه دو معنى است خروج روح و هلاكت.قاموس قرآن ، جلد3 ، صفحه184
زُهُوقُ النفس: بطلانها.مجمع البحرين ، جلد5 ، صفحه179
[زَهَقَ]: زهقت نفسه زُهوقاً: خرجت.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد5 ، صفحه2862
زَهَقَتْ نفْسُه: از غم و اندوه آن چيز خارج شد.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه157
[تَزْهَقَ: خار ج میشود].ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه157
زهَقَ الشيءُ يَزْهَقُ زُهوقاً، فهو زاهِقٌ و زَهوقٌ: بطَل و هلَك و اضْمَحَلّ. و زَهَقَ اَلْبٰاطِلُ إذا غَلَبَه الحقّ، و قد زاهَقَ الحقُّ الباطلَ. و زَهَقَ اَلْبٰاطِلُ أي اضْمَحَلّ.لسان العرب ، جلد10 ، صفحه147
قال الليث: زَهَقَتْ نَفْسهُ و هي تَزْهَقُ؛ أي: تذهب. و كل شيءٍ هَلَك و بَطَل فقد زَهَق . أبو عبيد عن الكسائي قال: زَهَقَتْ نَفْسُه و زهِقَتْ: لغتان. و قال أبو عبيدٍ قال أبو زيد: زَهَقَ فلانٌ بين أَيْدِينَا يَزْهَقُ زُهُوقاً: إذا سبَقَهم . . و زَهَقت نَفْسُه و زَهَقَ اَلْبٰاطِلُ: ليس في شيءٍ منه زَهِقَ. و قال ابن السّكِّيت: زَهَقَ الفرسُ و زهَقَت الراحلة زُهوقاً: إذا سَبَقَتْ و تقدَّمَتْ. . قال: و زَهَق الباطلُ: إذا غَلَبَهُ الحقُّ؛ و قد أَزْهَقَ الحقُّ الباطِلَ.تهذیب اللغة ، جلد5 ، صفحه255
زَهَقَتْ نفسه: خرجت من الأسف على الشيء.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه384