قَدَر: (بر وزن فرس) توانائى. اندازه. در جوامع الجامع گفته: قدر و قدر (بر وزن فلس و فرس) دو لغتاند. يعنى بيك معنى.قاموس قرآن ، جلد5 ، صفحه247
القَدَر: القَدْر.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد8 ، صفحه5392
اَلْقَدْرُ و اَلتَّقْدِيرُ: تبيين كمّيّة الشيء قال أبو الحسن: خذه بقدَر كذا و بقدر كذا، و فلان يخاصم بقدر و قدر.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه658
القَدْرُ: القضاء و الحكم و القَدَرُ: كالقَدْر، و جمعهما جميعا: أقْدار . و قال اللِّحيانى: القَدَرُ: الاسم، و القَدْر: المصدر.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد6 ، صفحه300
اَلْقَدَرُ: وقت الشيء المقدّر له، و المكان المقدّر له.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه659
قَدَرَ عليه الشىءَ يَقْدُره قَدْرًا، و قَدَرا، و قَدَّره: ضَيّقه، كلُّ ذلك عن اللحيانى.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد6 ، صفحه303
قوله: إِنّٰا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنٰاهُ بِقَدَرٍ (49) [القمر: 49] مثقَل.تهذیب اللغة ، جلد9 ، صفحه38
[إشارة إلى ما سبق به القضاء، و الكتابة في اللّوح المحفوظ و المشار إليه بِقَوْلِهِ عَلَيْهِ اَلصَّلاَةُ وَ اَلسَّلاَمُ: «فَرَغَ رَبُّكُمْ مِنَ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخُلْقَ وَ اَلْأَجَلِ وَ اَلرِّزْقِ». و إشارة إلى ما يحدث عنه حالا فحالا ممّا قدّر، و هو المشار إليه بقوله: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه659
قَدْرُ كل شيء و مِقْداره: مَبْلَغُه. و القَدَرُ و القَدْرُ هاهنا بمعنى واحد.لسان العرب ، جلد5 ، صفحه78
قَدْر و تَقْدِير - بيان كردن كميت چيزى است مثل: قَدَرْتُهُ و قَدَّرْتُهُ: وزن آن را معين كردم. (كه در هر دو صورت صحيح است) ابو الحسن گفته است: بِقَدَرٍ و بِقَدْرٍ - هر دو يكى است.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه138
- تَقْدِير اللّه الاشياء - دو صورت دارد: اول: با بخشيدن قدرت و توانايى دادن به اشياء. دوم: به اينكه آن شىء را به وجهى مخصوص در اندازهاى معين آنطور كه حكمت اقتضاء كرده است قرار دهد، اين معنى از اين قرار است كه فعل خداى تعالى دو گونه است: 1 - يا با فعل چيزى را ايجاد مىكند و معنى ايجاد به فعل اين است كه آن را كاملا و ناگهانى ابداع نموده و بيافريند به طورى كه افزونى و كاستى او را فرانگيرد تا اينكه بخواهد فانيش كند يا تغييرش دهد مثل آسمانها و آنچه كه در آنهاست. 2 - يا فعل خداى تعالى به اين است كه اصول چيزى را با آن فعل موجود مىكند و اجزايش را همراه با نيرو و قدرت بر وجهى كه غير از آنچه برايش تقدير نموده حاصل ننمايد قرار مىدهد مانند تقدير خداى تعالى نخل را در بذر و دانه و هسته خرما به اينكه نخلى از آن هسته مىرويد نه سيب يا زيتون و تقدير نطفه آدمى اين است كه از آن انسانى نه ساير حيوانات حاصل شود، پس تقدير خداى بر دو وجه است: اول - با حكم به اينكه آنطور باشد و آنطور نباشد خواه بر روش ايجاب و خواه بر روش امكان و ممكن بودن، بر اين اساس گفت: قَدْ جَعَلَ اَللّٰهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً (3 /طلاق). دوم - تقدير به معنى بخشيدن قدرت بر او، در آيه: فَقَدَرْنٰا فَنِعْمَ اَلْقٰادِرُونَ.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه138
قدر اشاره به آن چيزى از قضا و حكم الهى در لوح محفوظ است كه در سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آن اشاره شده است كه فرمود: «فرغ ربّكم من الخلق و الأجل و الرّزق». [پروردگارتان از آفريدن و مدت زندگى و رزق بخشيدن فارغ است و به ايجاد آنها پرداخته است و سنتهاى الهى در اين امور مشخص و معين است]. و معلوم اشارهاى است به آنچه را كه از او در حالات پياپى تقدير شده و حادث مىشود و همانست كه در آيه: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ به آن اشاره شده.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه140