فضل: زيادت. راغب گفته: «اَلْفَضْلُ: الزّيادة عن الاقتصار» در مصباح گفته: «فَضَلَ فَضْلاً» يعنى زيادت يافت «خذ اَلْفَضْلَ» يعنى زيادت را بگير در قاموس آنرا ضدّ نقص گفته است. هر گاه در آيات قرآن دقت شود خواهيم ديد كه فضل در آن بدو معنى بكار رفته: 1 - برترى. 2 - عطيّه و احسان و رحمت. و هر دو از مصاديق معناى اولى است.قاموس قرآن ، جلد5 ، صفحه182
فضَّله عليه في العطاء: أي زاده.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد8 ، صفحه5209
برتری مادّى مثل وَ اَللّٰهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلىٰ بَعْضٍ فِي اَلرِّزْقِ.قاموس قرآن ، جلد5 ، صفحه183
مقصود از برترى بعضى بر بعض ديگر در اين آيه كه خداوند فضيلت داده است، آن چيزى است كه از فضيلت شخصى در ذات كسى وجود دارد و همچنين فضيلتى كه از تمكن و مال و جاه و نيرو به او بخشيده شده است.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه69
فضَّلَه: مَزَّاه.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد8 ، صفحه206
الفَضْل و الفَضِيلة معروف: ضدُّ النَّقْص و النَّقِيصة، و الجمع فُضُول فَضَّله: مَزَّاه. و التَّفاضُل بين القوم: أَن يكون بعضهم أَفضَل من بعض. و رجل فاضِل: ذو فَضْل. و رجل مَفْضول: قد فَضَله غيره. و يقال: فَضَلَ فلان على غيره إِذا غلب بالفَضْل عليهم.لسان العرب ، جلد11 ، صفحه524
يعني بما خصّ به الرّجل من الفضيلة الذّاتيّة له، و الفضل الذي أعطيه من المكنة و المال و الجاه و القوّة.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه639
واژه فَضْل هرگاه براى افزونى يا زيادى يك چيز بر ديگرى به كار رود بر سه قسم است. 1 - فضل و زيادى از نظر جسم: مثل: فضيلت جنس حيوان بر جنس گياه. 2 - فضل و زيادى از نظر نوع مثل نوع انسان بر غير خودش از حيوان و جاندار 3 - فضل و برترى از جهت شخصيت و برترى كسى بر ديگرى، پس دو فضيلت و برترى اول و دوم ذاتى و جوهرى است و راهى براى كم كردن آن نقصان در آنها نيست كه نقص خود را برطرف كنند يا اينكه آنكه ناقص است از فضل و برترى بهرهمند شود مثل اسب و الاغ - كه براى آنها ممكن نيست فضيلتى را كه مخصوص انسان است بدست آورند. اما فضل و برترى سوم كه برترى شخصى است عرض است و راهى براى اكتساب آن وجود دارد و يافت مىشود.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه68
الفَضْلُ: افزون بر كم يا در گذشتن از حد اعتدال در كارى يا چيزى كه دو گونه است: اول - برترى و فضل در علم و بردبارى كه پسنديده است. دوم - مذموم و ناپسند مثل برترى يا زيادتى خشم و غضب حتى بر چيزى كه خشم برآن واجب است. فَضْل - در موضوع پسنديده به كار بردنش بيشتر است و واژه - فُضُول - در برترى ناپسند و زشت.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه67
اَلْفَضْلُ إذا استعمل لزيادة أحد الشّيئين على الآخر فعلى ثلاثة أضرب: فضل من حيث الجنس، كفضل جنس الحيوان على جنس النّبات. و فضل من حيث النّوع، كفضل الإنسان على غيره من الحيوان، و على هذا النحو قوله: وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ إلى قوله: تَفْضِيلاً . و فضل من حيث الذّات، كفضل رجل على آخر. فالأوّلان جوهريّان لا سبيل للناقص فيهما أن يزيل نقصه و أن يستفيد الفضل، كالفرس و الحمار لا يمكنهما أن يكتسبا الفضيلة التي خصّ بها الإنسان، و الفضل الثالث قد يكون عرضيّا فيوجد السّبيل على اكتسابه، کقوله: وَ اَللّٰهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلىٰ بَعْضٍ فِي اَلرِّزْقِ.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه639
اَلْفَضْلُ: الزّيادة عن الاقتصاد، و ذلك ضربان: محمود: كفضل العلم و الحلم، و مذموم: كفضل الغضب على ما يجب أن يكون عليه. و اَلْفَضْلُ في المحمود أكثر استعمالا، و اَلْفُضُولُ في المذموم.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه639