قَامَ : خلاف قعد. و قَامَ على باب داره أي وقف.مجمع البحرين ، جلد6 ، صفحه145
قَامَ : خلاف قعد.مجمع البحرين ، جلد6 ، صفحه148
قَامَ يَقُومُ قِيَاماً: انتصب.مجمع البحرين ، جلد6 ، صفحه148
[قام] قياما: نقيض قعد. و القومة: المرة الواحدة.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد8 ، صفحه5676
قَامَ بالأمر يَقُومُ به قِيَاماً فهو قَوَّام و قَائِم. و قَامَ : خلاف قعد. و قَامَ على باب داره أي وقف.مجمع البحرين ، جلد6 ، صفحه143
قیام معانى مختلف و اقسامى دارد: 1- برخاستن 2- توقف 3- ثبوت و دوام 4- عزم و اراده 5- وقوع امر 6- مشغول شدن بكارى.قاموس قرآن ، جلد6 ، صفحه47
معناى اوّلى قيام را در قاموس و غيره برخاستن ضدّ نشستن گفتهاند.. قيام همانطور كه مصدر است جمع قائم نيز آمده... و همچنین قيام مثل قوام بمعنى ما يقوم به الشىء است طبرسى از ابو الحسن نقل ميكند كه در قيام سه لغت هست: قيام و قوام و قيم (بر وزن عنب) و قيام چيزى است كه باعث قيام تو است.قاموس قرآن ، جلد6 ، صفحه47
القِيامُ: نقيض الجلوس.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد6 ، صفحه588
«قِيَام» بر چهار گونه است: اول - قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، قهرا و به ناچار. دوم - قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، اختيارا. سوم - قيام براى چيزى كه همان عمل مراعات و حفظ و نگهدارى آن است. چهارم - قيام كردن به قصد انجام چيزى و كارى.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه268
قَامَ، يَقُومُ، قِيَاماً: به پا خاست و برخاست. قَائِمٌ: بهپاخاسته.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه268
اَلْقِيَامُ على أضرب: قيام بالشّخص، إمّا بتسخير أو اختيار، و قيام للشيء هو المراعاة للشيء و الحفظ له، و قيام هو على العزم على الشيء.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه690
يقال: قَامَ يَقُومُ قِيَاماً، فهو قَائِمٌ، و جمعه: قِيَامٌ. يقال: قَامَ كذا، و ثبت، و ركز بمعنى.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه690
القِيَامُ: نقيض الجلوس، قَامَ يَقُومُ قَوْماً و قِياماً و قَوْمَة و قَامَةً.لسان العرب ، جلد12 ، صفحه496
القِيام ضدّ القُعود.لسان العرب ، جلد12 ، صفحه503
«قِيَام» بر چهار گونه است: اول - قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، قهرا و به ناچار. مثل: قٰائِمٌ وَ حَصِيدٌ. دوم - قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، اختيارا. سوم - قيام براى چيزى كه همان عمل مراعات و حفظ و نگهدارى آن است. چهارم - قيام كردن به قصد انجام چيزى و كارى.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه268