الصَّبْرِ حبس النفس عن إظهار الجزع. و عن بعض الأعلام: الصَّبْرُ حبس النفس على المكروه امتثالا لأمر الله تعالى.مجمع البحرين ، جلد3 ، صفحه358
أي احبس نفسك معهم و لا ترغب عنهم إلى غيرهم.مجمع البحرين ، جلد3 ، صفحه357
صبَر، يصبِر [ صبَر، يصبِر ]: الصَّبْر: حبس النفْس على ما تكره. يقال: صبر على كذا و صبر نفسه.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد6 ، صفحه3663
صبر: حبس. امساك. در اقرب آمده «صَبَرَ اَلدَّابَّةَ حَبَسَهَا بِلاَ عَطْفٍ» راغب امساك در تنگى گفته است. صبر: خويشتن دارى و حبس نفس است بر چيزيكه شرع و عقل تقاضا ميكند، يا از چيزيكه شرع و عقل از آن نهى ميكند. بحسب اختلاف موارد نام آن فرق ميكند اگر خويشتن دارى در مصيبت باشد آنرا صبر گويند ضد آن جزع است. اگر در جنگ باشد شجاعت نامند ضد آن جبن است. اگر در پيش آمد باشد آنرا سعۀ صدر گويند. اگر در امساك از سخن باشد كتمان نامند. (راغب) در اقرب از كليات اضافه كرده: اگر در امساك نفس از فضول مال باشد آنرا عفت و قناعت گويند. در مجمع و مفردات گويد: در حديث، ماه رمضان را شهر الصبر فرموده است كه روزه نوعى حبس و منع نفس است.قاموس قرآن ، جلد4 ، صفحه105
اَلصَّبْر: خويشتندارى در سختى و تنگى. صَبَرْتُ الدّابّةَ: ستور را نگه داشتم و حبس كردم بدون علوفه و خوراك. صَبَرْتُ فلانا: او را جا گذاشتم و راه خروج نداشت. اَلصَّبْر: شكيبائى و خوددارى نفس بر آنچه را كه عقل و شرع حكم مىكند و آن را مىطلبد يا آنچه را كه عقل و شرع، خوددارى نفس از آن را اقتضاء مىكند، پس صبر و شكيبائى لفظ عامى است و چهبسا برحسب اختلاف مورد، اسامى مختلفى داشته باشد: 1 - اگر صبر و شكيبائى نفس براى مصيبتى باشد واژه - صبر به كار مىرود نه چيز ديگر و ضدّش جزع و بىتابى است. 2 - اگر صبر در جنگ و محاربه باشد، شجاعت و پايدارى ناميده مىشود كه ضدش ترس و جبن است. 3 - هرگاه صبر در كارى ملالآور و دلتنگكننده باشد - ظرفيّت داشتن و دلدار بودن - ناميده مىشود كه ضدّش كمظرفيّتى و ضجر و دلتنگى است. 4 - و زمانى كه صبر در خوددارى از كلام و سخن گفتن باشد كتمان ناميده مىشود و ضدّش فاش كردن سخن و ناآرامى است. خداى تعالى تمام معانى فوق را - صبر - ناميده است.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه371
اَلصَّبْرُ: الإمساك في ضيق، يقال: صَبَرْتُ الدّابّة: حبستها بلا علف، و صَبَرْتُ فلانا: خلفته خلفة لا خروج له منها، و اَلصَّبْرُ: حبس النّفس على ما يقتضيه العقل و الشرع، أو عمّا يقتضيان حبسها عنه، فَالصَّبْرُ لفظ عامّ، و ربّما خولف بين أسمائه بحسب اختلاف مواقعه، فإن كان حبس النّفس لمصيبة سمّي صبرا لا غير، و يُضَادُّهُ الجزع، و إن كان في محاربة سمّي شجاعة، و يضادّه الجبن، و إن كان في نائبة مضجرة سمّي رحب الصّدر، و يضادّه الضّجر، و إن كان في إمساك الكلام سمّي كتمانا، و يضادّه المذل، و قد سمّى اللّه تعالى كلّ ذلك صبرا.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه474
قال الليث: الصبْرُ: نقيضُ الجَزَع.تهذیب اللغة ، جلد12 ، صفحه120
ابن سيده صَبَرَه عن الشيء يَصْبِرُه صَبْراً حَبَسَه. و الصَّبْرُ: نَصْب الإِِنسان للقَتْل، فهو مَصْبُور . و صَبْرُ الإِِنسان على القَتْل: نَصْبُه عليه. يقال: قَتَلَه صَبْراً، و قد صَبَره عليه. . . و أَصل الصَّبْر الحَبْس، و كل من حَبَس شيئاً فقد صَبَرَه. و الصَّبْرُ: الإِِكراه. يقال: صَبَرَ الحاكم فُلاناً على يَمين صَبْراً أَي أَكرهه. و صَبَرْت الرَّجل إِذا حَلَّفته صَبْراً أَو قتلتَه صَبْراً . يقال: قُتِل فلانٌ صَبْراً و حُلِّف صَبْراً إِذا حُبِس. و صَبَرَ الرجلَ يَصْبِرُه: لَزِمَه. و الصَّبْرُ: نقِيض الجَزَع، صَبَرَ يَصْبِرُ صَبْراً، فهو صابِرٌ و صَبَّار و صَبِيرٌ و صَبُور، و الأُنثى صَبُور أَيضاً، بغير هاء، و جمعه صُبُرٌ. الجوهري: الصَّبر حَبْس النفس عند الجزَع، و قد صَبَرَ فلان عند المُصِيبة يَصْبِرُ صَبْراً، و صَبَرْتُه أَنا: حَبَسْته. و الصَّبْرُ: الجَراءة. قال أَبو عمرو: سأَلت الحليحي عن الصبر فقال: ثلاثة أَنواع: الصَّبْرُ على طاعة الجَبَّار، و الصَّبْرُ على معاصِي الجَبَّار، و الصَّبر على الصَّبر على طاعته و تَرْك معصيته.لسان العرب ، جلد4 ، صفحه437