تابوت
گروه‌ها: اثاث

تابوت

«تابوت»، صندوق مقدس بنى اسرائيل و دربردارنده ميراث موسى و هارون (عليهما السلام) است.

در زبان عربى «تابوت» به معناى صندوقى چوبى يا فلزى است كه براى نگهدارى اشيا و حمل و دفن مردگان به كار مى رود. [1] درباره ريشه، معنا و دخيل يا عربى بودن اين واژه اختلاف است؛ گروهى از لغت شناسان با اعتقاد به عربى بودن اين واژه، ريشه هاى «توب» [2] (بازگشتن) و «تبت» [3] را براى آن گفته اند و مراجعه مكرر به صندوق سبب نامگذارى آن به تابوت از ريشه «توب» گفته شده است. [4] در مقابل، گروهى ديگر آن را از واژه هاى دخيل مى دانند. [5] در اين ميان بعضى آن را برگرفته از ريشه مصرى «تباه» دانسته اند كه وارد زبان عبرى شده [6] و معرّب آن به شكل تابوت در قرآن آمده است. [7]

آرتور جفرى، كايگر و پيروان او آن را برگرفته از زبان آرامى [8] و فرانكل، نلدكه و فيشر با محتمل دانستن اين ديدگاه، حبشى بودن ريشه آن را نزديك تر به واقع دانسته اند.[9] جفرى استعمال كنونى در اين زبان را مؤيد آن دانسته است.[10]

واژه «تابوت» دو بار در قرآن آمده است؛ در آيه 39 سوره مبارکه طه به صندوقى اشاره دارد كه مادر موسى وى را براى نجات از كشته شدن به دست فرعونيان درون آن گذاشت و به رود نيل سپرد؛ در آيه 248 سوره مبارکه بقره از صندوقى سخن گفته است كه هم نشانه اى الهى و مايه آرامش بنى اسرائيل بوده و هم ميراث بر جاى مانده از موسى و هارون در آن جاى داشت. اين صندوق در ميان بنى اسرائيل به تابوت عهد موسوم و از اهميت بالايى برخوردار بود، نقش نجات بخش آن از نقاط عطف تاريخ آنان به شمار مى رود.[11]

كتاب مقدس درباره ويژگيها، تاريخ، مكان و محتواى تابوت عهد بسيار سخن گفته است؛ تورات آن را صندوقى به طول 125 و عرض و ارتفاع 75 سانتيمتر دانسته كه به دست موسى (عليه السلام) و به فرمان خداوند ساخته شد.[12] برخى متون عهد قديم سازنده آن را بصليئل زير نظر موسى (عليه السلام) دانسته اند.[13]

جنس اين صندوق به اختلاف از چوب درخت شطيم [14] ، اقاقيا[15] و سنط[16] گزارش شده است.

روكش طلايى از درون و بيرون، 4 حلقه زرين بر 4 گوشه آن، درپوشى از طلاى خالص و حمل آن به وسيله دو چوب بلند و طلايى كه درون حلقه ها قرار مى گرفت [17] ، از ديگر اوصاف گزارش شده براى اين تابوت است. مطابق گزارش كتاب مقدس حضرت موسى (عليه السلام) مجسمه طلايى دو فرشته را به گونه اى بر روى درپوش آن قرار داد كه روبروى يكديگر و بالهاى خود را بر روى صندوق گسترده بودند و سرهاشان به طرف صندوق خم شده بود؛ گويا صندوق را نظاره مى كنند.[18]

كتاب مقدس محتواى صندوق را دو لوح سنگىِ 10 فرمان، ظرفى از «مَنّ» و عصاى هارون [19] گفته و محل استقرار آن را قدس الأقداس در خيمه مقدس دانسته است.[20] اين تابوت داراى آثار خاص بود؛ از جمله اينكه خداوند از ميان دو بال فرشته ها بر موسى تجلّى كرده، سخن مى گفت [21] و هنگام عبور بنى اسرائيل از رود اردن با رسيدن پاى حاملان تابوت به آب، راهى براى عبور بنى اسرائيل باز شد.[22] بعدها اين آثار مستقلًا از تابوت دانسته شد و كم كم آن را به صورت بتى در ميان بنى اسرائيل درآورد.[23] آوردن تابوت به ميان لشكر پس از شكست اول از فلسطينيان و تجمبر اطراف آن و ابراز شادى به جهت حضور خداوند در بينشان را -كه از پيروزى آنان حكايت مى كرد[24] - مى توان از شواهد اين امر دانست. البته برخلاف انتظار آنان بار دوم نيز از فلسطينيان شكست خوردند و تابوت به تصرف فلسطينيان درآمد.[25] اين تابوت فلسطينيان را نيز سودى نبخشيد و بلاها و بيماريهايى چون طاعون را در ميان آنان در پى داشت، به گونه اى كه به ناچار تابوت را به بنى اسرائيل بازگرداندند.[26] گفته شده كه اين بازگشت مقارن نبوت سموئيل بود.[27] اين تابوت داراى حرمت بود و كسى حق دست زدن به آن را نداشت [28] ، به همين سبب گفته شده حتى عزه كه براى جلوگيرى از افتادن تابوت به آن دست زد مورد غضب خداوند واقع شد و نزد تابوت جان باخت.[29]

به جهت اهميت اين تابوت، داود نبى (عليه السلام) خيمه اى در اورشليم مانند خيمه مقدس براى آن ساخت. او تنها به يشبط لاوى مسئوليت حمل آن به اورشليم را داد و خود در لباس كاهنان با شادى تابوت را همراهى مى كرد.[30] سليمان نيز هيكل اول را به شكل خيمه مقدس ساخت و قدس الاقداس را براى استقرار تابوت مهيا ساخت.[31] برخى احتمال داده اند كه تابوت براى مدتى از هيكل خارج شده بود تا صورت تراشيده اى بر آن نصب گردد؛ ليكن پس از آن يوشيا آن را به محل خود بازگرداند.[32] از سرنوشت تابوت در هيكل دوم خبرى نيست [33] ، گرچه يهوديان هنوز منتظر بازگشت تابوت هستند.[34]

(نامهای تابوت)

براى اين تابوت نامهاى متفاوتى گفته شده است كه عمده آنها به اين قرار است:

1. تابوت خدا: اين نام 43 بار در كتاب مقدس به كار رفته است [35] و سبب ناميدن آن را به اين نام، دستور خداوند براى ساخت آن [36] ، تجلى خدا از بالاى آن بر موسى [37] و نماد حضور خدا در ميان بنى اسرائيل [38] دانسته اند.

2. تابوت عهد: اين نام نيز 27 بار در كتاب مقدس به كار رفته است.[39] قرار گرفتن الواح [40] يا كتاب عهد در آن [41] از جمله سببهاى اين نامگذارى گفته شده است.

3. تابوت شهادت: اين نام نيز 14 بار در عهد قديم آمده است [42] و چون دو لوح شهادت (كتيبه هاى 10 فرمان) را در بر داشته به آن تابوت شهادت گفته اند.[43]

4. تابوت سكينه: اين نام در عهدين به كار نرفته و بيشتر در متون اسلامى به كار مى رود[44] و از وصف سكينه كه براى تابوت در قرآن به كار رفته انتزاع شده است. (بقره/248)

كتاب مقدس از سرنوشت تابوت اظهار بى اطلاعى كرده است [45] ، اما روايات اسلامى در اين خصوص متفاوت سخن گفته اند؛ بر اساس روايتى از ابن عباس، تابوت عهد و عصاى موسى در درياچه طبريه واقع اند و قبل از روز قيامت [46] يا هنگام نزول عيسى از آنجا خارج خواهند شد[47] ، اما روايات شيعى اين تابوت و عصاى موسى به همراه ميراثهايى از ديگر انبيا را نزد دوازدهمين امام معصوم (عليه السلام) مى داند كه هنگام ظهور ايشان به عنوان يكى از ادلّه اثبات امامت و حقانيت ايشان پديدار خواهد شد.[48]

قرآن در آيه 248 سوره مبارکه بقره از تابوت عهد ياد كرده است؛ «و قالَ لَهُم نَبِيُّهُم انَّ ءايَةَ مُلكِهِ أن يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبّكُم وبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى و ءالُ هرونَ تَحمِلُهُ المَلكَة». اين تابوت نشانه پادشاهى در بنى اسرائيل دانسته شده است.[49] در پى درخواست بنى اسرائيل از پيامبرشان براى تعيين پادشاه (بقره/246) پيامبر عصر كه به اختلاف نام، او را ارميا[50] و شموئيل [51] گفته اند طالوت (شائول) را حكمران قرارداد كه اعتراض بنى اسرائيل را در پى داشت، به همين جهت او آمدن تابوت را نشانه خدايى بودن پادشاهى طالوت دانست.[52] (بقره/247)

مفسران درباره اين تابوت و چگونگى آمدن آن ديدگاههاى گوناگونى دارند؛ برخى با استناد به روايات آن را صندوقى نازل شده بر آدم (عليه السلام) مى دانند كه تصوير انبيا از آدم تا خاتم در آن قرار داشت.[53] بر اساس اين ديدگاه پيامبران پس از آدم اين تابوت را به ارث بردند تا اينكه به دست موسى (عليه السلام) رسيد.[54] برخى تفاسير روايى اين تابوت را همان صندوقى مى دانند كه مادر موسى وى را در آن نهاد و به رود نيل سپرد كه موسى هنگام وفات، الواح، زره و نيز آثار به يادگار مانده از انبياى پيشين را در آن گذاشته، نزد وصى خود يوشع بن نون به وديعت نهاد.[55] پيامبران بنى اسرائيل يكى پس از ديگرى آن را به ارث مى بردند و مايه بركت و پيروزى بنى اسرائيل بود[56] تا اينكه پس از عصيان و نافرمانى آنان، به دست عمالقه افتاد و بازگشت آن به بنى اسرائيل نشانه پادشاهى طالوت قرار داده شد.[57]

اين تابوت را فرشتگان به بنى اسرائيل بازگرداندند: «... تَحمِلُه المَلائكَة ...».(بقره/248)

در اينكه چگونه فرشتگان اين تابوت را بازگرداندند ميان مفسران اختلاف است؛ برخى هماهنگ با گزارش تورات [58] معتقدند هنگامى كه بت پرستان پس از جاى دادن تابوت در بتكده به بلا دچار شدند آن را بر روى ارابه اى قرار داده، به دو گاو بستند. [59] اين امر با پادشاهى طالوت مقارن شد. [60] فرشتگان به فرمان خدا گاوها را به سوى بنى اسرائيل هدايت كردند [61]، بر اين اساس فرشتگان، راهنما و حاملان واقعى تابوت، گاوها بودند. [62] گروهى ديگر از مفسران بر اين اساس كه تابوت بر اثر گناه بنى اسرائيل به آسمان برده شده بود، حاملان واقعى آن را ملائكه مى دانند كه آن را از آسمان به سوى بنى اسرائيل آوردند. [63]

ويژگيها و محتويات تابوت:

مفسران مسلمان برخلاف تورات آن را صندوقى به ابعاد سه ذراع در دو ذراع، ساخته شده از چوب شمشاد دانسته اند.[64]

تابوت ياد شده در بنى اسرائيل مرز ميان كفر و ايمان به شمار مى رفت، به گونه اى كه آن را ميان صفوف لشكر حق و باطل قرار مى دادند[65] و هركس از لشكريان حق از تابوت مى گذشت بايد به پيش مى رفت و حق بازگشت نداشت تا اينكه مى كشت و پيروز مى شد يا خود كشته مى شد و چنانچه بازمى گشت خود او را مى كشتند.[66] در جنگها به گونه اى ديگر نيز از اين تابوت يارى مى گرفتند[67] ؛ بدين گونه كه تابوت را پيشاپيش لشكر حركت مى دادند تا زمانى كه صدايى كه لشكريان را به جنگ تحريك مى كرد از درون آن شنيده مى شد به همراه آن حركت مى كردند و با بند آمدن صدا جمعيت نيز متوقف مى شد.[68]

قرآن اين تابوت را داراى سكينه و مانده اى از خاندان موسى و هارون دانسته است؛ «... فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبّكُم و بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى وءالُ هرون». (بقره/248) در اينكه مقصود از «سكينه» چيست و آيا با «بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَك» تفاوت دارد، ميان مفسران اختلاف است؛ بيشتر مفسران ضمن متفاوت دانستن آن دو، سكينه را نسيمى بهشتى دانسته اند.[69] در اين ميان برخى آن را داراى چهره اى انسانى [70] و برخى ديگر آن را داراى دو بال و سرى به شكل گربه كه جنس آن از ياقوت و زمرد بود دانسته اند.[71] گروهى ديگر نيز آن را روحى خدايى دانسته اند كه در هنگام اختلاف، آنها را راهنمايى مى كرد.[72]

برخى روايات اسرائيلى نيز آن را گربه اى مرده درون تابوت دانسته كه هر وقت از آن صداى گربه شنيده مى شد به پيروزى يقين پيدا مى كردند و مى جنگيدند.[73] در مقابل، گروهى با عطف تفسيرى دانستن جمله «بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَك ...» سكينه را اطمينان خاطر بنى اسرائيل دانسته اند[74] كه به وسيله نشانه ها يا اشيايى كه درون آن قرار داشت براى آنان حاصل مى شد.[75] برخى از ديدگاههاى ضعيف و بدون دليل [76] نيز در اين باره ارائه شده كه سكينه را به وقار[77] ، رحمت [78] ، تشتى كه قلوب انبيا در آن شست و شو داده شده بود،[79] تفسير كرده اند. اين تفاسير با معناى ظاهرى و لغوى سكينه سازگار نيستند.

همچنين مفسران در «و بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءالُ موسى و ءالُ هرون» ديدگاههاى متفاوتى دارند كه در عين تفاوت قابل جمع نيز هستند؛ بر اين اساس عصاى موسى و هارون [80] ، عمامه هارون، لباس موسى و هارون [81] ، نعلين موسى [82] ، پيمانه اى از منّ [83] و پاره هاى الواح [84] را مى توان از جمله محتويات تابوت دانست. در برخى روايات تفسيرى مقصود از «بَقِيَّة» ذريه انبيا دانسته شده است.[85] گروهى از مفسران مقصود از آن را جهاد در راه خدا[86] ، علم به آثار باقى مانده از پيامبران [87] يا علم تورات [88] دانسته اند. اين تفاسير با ظاهر لفظ «بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَك» كه اشياء محسوس و ملموس را مى رساند، سازگار نيست. برخى نيز با قابل جمع دانستن همه آرا تمامى آنچه را شمرده شد از محتويات صندوق دانسته اند.[89]

منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 7، صص21-27

 

[1] . المعجم الوسيط، ج 1، ص 81؛ الرائد، ج 1، ص 348؛ المعجم الوجيز، ص 71،« تابوت»

[2] . الصحاح، ج 1، ص 92؛ تاج العروس، ج 1، ص 329،« توب»

[3] . اساس البلاغه، ص 59؛ لسان العرب، ج 2، ص 12؛ القاموس المحيط، ج 1، ص 243،« تبت»

[4] . القاموس المحيط، ج 1، ص 133؛ تاج العروس، ج 1، ص 329،« توب»

[5] . فى القرآن من كل لسان، ص 32-/ 33؛ واژه هاى دخيل، ص 152- 153

[6] . التحقيق، ج 1، ص 373؛ المحيط الجامع، ص 308؛ لسان العرب، ج 2، ص 18،« تباه»

[7] . بصائر ذوى التمييز، ج 2، ص 290؛ التحقيق، ج 1، ص 373،« تباه»؛ فى القرآن من كل لسان، ص 65

[8] . واژه هاى دخيل، ص 153؛ ر. ك: فى القرآن من كل لسان، ص 32

[9] . واژه هاى دخيل، ص 153؛ فى القرآن من كل لسان، ص 20

[10] . واژه هاى دخيل، ص 153

[11] . كتاب مقدس، خروج 2: 3-/ 6، 25: 10- 22؛ تفسير قمى، ج 1، ص 81- 82؛ مقارنة الاديان، ج 1، ص 199

[12] . كتاب مقدس، خروج 25: 10-/ 11، 37: 1-/ 2

[13] . همان، خروج 37: 1

[14] . قاموس كتاب مقدس، ص 237

[15] . كتاب مقدس، خروج 25: 10

[16] . التفسير التطبيقى، ص 182؛ دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 326

[17] . كتاب مقدس، خروج 25: 14-/ 15، 37: 5- 4

[18] . همان، خروج 37: 7- 10؛ دائرة المعارف الكتابيه، ج 2، ص 326

[19] . دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 327؛ قاموس كتاب مقدس، ص 237

[20]. كتاب مقدس، خروج 26: 33-/ 35؛ التفسير التطبيقى، ص 184-/ 185

[21]. كتاب مقدس، خروج 25: 22؛ دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 327؛ قاموس كتاب مقدس، ص 237

[22] . كتاب مقدس، يوش 3: 14-/ 17

[23] . التفسير التطبيقى، ص 564، 570

[24] . كتاب مقدس، اول سموئيل 4: 5-/ 7؛ التفسيرالتطبيقى، ص 565

[25] . كتاب مقدس، اول سموئيل 5: 1- 3

[26] . همان 5: 6- 12، 7: 1- 2

[27] . همان 7: 3- 17

[28] . كتاب مقدس، لاويان، 16: 1- 3؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 84

[29] . كتاب مقدس، دوم سموئيل، 6: 6- 9؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 366

[30] . كتاب مقدس، دوم سموئيل 6: 1-/ 17

[31] . المحيط الجامع، ص 1352؛ قاموس كتاب مقدس، ص 933

[32] . كتاب مقدس، دوم تواريخ 35: 3-/ 4؛ دائرة المعارف الكتابيه، ج 2، ص 330، 933

[33] . دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 330؛ قاموس كتاب مقدس، ص 238

[34] . معجم اللاهوتى، ص 180

[35] . دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 325

[36] . همان؛ كتاب مقدس، خروج 25: 10

[37] . كتاب مقدس، خروج: 25: 22؛ معجم اللاهوتى، ص 179

[38] . دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 325؛ معجم اللاهوتى، ص 179

[39] . همان؛ ر. ك: كتاب مقدس، اعداد 10: 33؛ عبرانين 9: 4

[40] . همان؛ ر. ك: كتاب مقدس، اعداد 10: 33؛ عبرانين 9: 4

[41] . المحيط الجامع، ص 308

[42] . دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 326؛ فهرس الكتاب المقدس، ص 332

[43] . قاموس كتاب مقدس، ص 209

[44] . ر. ك: مستدرك سفينةالبحار، ج 1، ص 467؛ ج 5، ص 91؛ آنندراج، ج 2، ص 994؛ لغت نامه، ج 2، ص 5335- 5336

[45] . معجم اللاهوتى، ص 179؛ قاموس كتاب مقدس، ص 238؛ دائرةالمعارف الكتابيه، ج 2، ص 330

[46] . جامع البيان، ج 2، ص 825؛ روض الجنان، ج 3، ص 368؛ تفسير ماوردى، ج 1، ص 316

[47] . البحرالمحيط، ج 2، ص 585

[48] . بحار الانوار، ج 53، ص 36

[49] . تفسير عياشى، ج 1، ص 249؛ الصافى، ج 1، ص 276؛ نورالثقلين، ج 1، ص 246

[50] . تفسير قمى، ج 1، ص 81؛ الصافى، ج 1، ص 274؛ نورالثقلين، ج 1، ص 245

[51] . جامع البيان، ج 2، ص 821؛ زادالمسير، ج 1، ص 257؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 243

[52] . كتاب مقدس، اول سموئيل 7: 3- 17

[53] . مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ تفسير جلالين، ص 54؛ غريب القرآن، ص 544

[54] . التفسير الكبير، ج 6، ص 188؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 248؛ البحر المحيط، ج 2، ص 581

[55] . مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ البرهان، ج 1، ص 506؛ روح المعانى، ج 2، ص 254

[56] . مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ روح المعانى، ج 2، ص 254

[57] . تفسير قمى، ج 1، ص 81- 82؛ مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ التفسير الكبير، ج 6، ص 188

[58] . كتاب مقدس، خروج 25: 10؛ ر. ك: تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 84

[59] . مجمع البيان، ج 2، ص 615؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 248

[60] . تفسير قمى، ج 2، ص 230؛ جامع البيان، ج 2، ص 825؛ نمونه، ج 2، ص 241

[61] . جامع البيان، ج 2، ص 822؛ مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ فقه القرآن، ج 1، ص 349

[62] . مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ زادالمسير، ج 1، ص 260؛ نمونه، ج 2، ص 241

[63] . جامع البيان، ج 2، ص 832؛ مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ زادالمسير، ج 1، ص 259

[64] . مجمع البيان، ج 1، ص 615؛ غريب القرآن، ص 88؛ زادالمسير، ج 1، ص 259

[65] . تفسير قمى، ج 1، ص 82؛ نورالثقلين، ج 1، ص 246؛ كنزالدقايق، ج 1، ص 587

[66] . جامع البيان، ج 23، ص 179؛ تفسير قمى، ج 1، ص 82؛ ج 2، ص 230؛ الايضاح، ص 35

[67] . جامع البيان، ج 2، ص 822؛ زادالمسير، ج 1، ص 294؛ التفسير الكبير، ج 6، ص 188

[68] . جامالبيان، ج 2، ص 820؛ مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ البحر المحيط، ج 2، ص 582

[69] . تفسير عياشى، ج 1، ص 133؛ تفسير قمى، ج 1، ص 82؛ مجمالبيان، ج 2، ص 614

[70] . مجمالبيان، ج 2، ص 614؛ التبيان، ج 2، ص 292؛ نورالثقلين، ج 1، ص 246

[71] . جامع البيان، ج 2، ص 827؛ تفسير ثعالبى، ج 1، ص 190. روح المعانى، ج 2، ص 254

[72] . جامع البيان، ج 2، ص 828؛ تفسير عبدالرزاق، ج 1، ص 100؛ التبيان، ج 2، ص 292

[73] . جامع البيان، ج 2، ص 828؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 309

[74] . جامع البيان، ج 2، ص 829؛ تفسير ثعالبى، ج 1، ص 190- 191

[75] . تفسير ثعالبى، ج 1، ص 190؛ الميزان، ج 2، ص 291

[76] . الميزان، ج 18، ص 258

[77] . جامع البيان، ج 2، ص 829؛ التبيان، ج 2، ص 292- 293

[78] . جامع البيان، ج 2، ص 829؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 198

[79] . معانى القرآن، ج 1، ص 250؛ زادالمسير، ج 1، ص 258؛ الصافى، ج 1، ص 276

[80] . جامع البيان، ج 2، ص 831؛ زادالمسير، ج 1، ص 259؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 249

[81] . مجمع البيان، ج 2، ص 614؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 309

[82] . جامالبيان، ج 2، ص 831؛ زادالمسير، ج 1، ص 296

[83] . تفسير قرطبى، ج 3، ص 250؛ تفسير الجلالين، ص 54

[84] . تفسير عياشى، ج 1، ص 133؛ جامع البيان، ج 2، ص 830؛ زادالمسير، ج 1، ص 258

[85] . تفسير عياشى، ج 1، ص 133؛ نورالثقلين، ج 1، ص 247؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 590

[86] . جامع البيان، ج 2، ص 832؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 250؛ زادالمسير، ج 1، ص 259

[87] . زادالمسير، ج 1، ص 259؛ مجمع البيان، ج 2، ص 614

[88] . تفسير عياشى، ج 1، ص 133؛ نورالثقلين، ج 1، ص 247

[89] . جامع البيان، ج 2، ص 832؛ مجمع البيان، ج 2، ص 614