لنگ
أعرج: لنگ، شَل، آن كه پاى او بِلَنگَد، كسى كه يك پاى كوتاه يا شكسته دارد، كسى كه در راه رفتن به يك طرف مايل شود به سبب عيبى كه در پايش دارد.[1]
این عیب اگر خلقى باشد، آن شخص را «اعرج» و اگر عارضى باشد «عارج» گویند؛ «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ ...؛ بر نابينا و لنگ حرجى نيست.» [2]
برای شخص اعرج احکامی در قرآن مجید بیان شده است:
لنگى افراد، در هم سفره و هم غذا شدن با افراد سالم، اعضاى خانواده و خويشاوندان خويش مانع محسوب نمی شود: «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً ...»[3]
افراد لنگ، از شركت در جهاد و تكاليف مشروط به سلامت جسمانى، معذور هستند: «... وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ ...»[4]
لنگها، در استفاده از خوردنيهاى منازل اهل خود (فرزندان و همسران)، منازل خويشان (پدر، مادر، برادر، خواهر، عمو، عمّه، دايى و خاله خود)، خانه دوستان و منازل افرادی که کلید منزل خود را به آنان سپرده اند؛ بدون اذن صاحبان آنها، مجازند: «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.»[5]
قرآن حکم می کند که لَنگها نيز در استفاده از خوراكيهاى منازل خويشان خود، همانند ديگران اند، زيرا ديگران كراهت داشتند با لنگها و مريضها هم غذا شوند. از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه اهل مدينه قبل از آنكه مسلمان شوند، لنگان و بيماران را از خود جدا مى كردند و با آنان هم غذا نمى شدند. آنان نيز بر اين باور بودند كه شايد اگر ما با ديگران هم غذا شويم موجب اذيّت آنان باشيم، از اين رو كناره مى گرفتند. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) وارد مدينه شد از او سؤال كردند. خداوند اين آيه را نازل فرمود.[6]
منابع:
زاد المسير، ج 6، ص63
فرهنگ قرآن، ج 25، ص235
قاموس قرآن، ج 4، ص314
مجمع البيان، ج7، ص245
[1] . معجم لغة الفقهاء، ص57
[2] . نور/61
[3] . همان
[4] . فتح/17
[5] . نور/61
[6] . تفسير قمى، ج 2، ص 109؛ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 624، ح 242