اصحاب اخدود
اخدود، به معنى گودال بزرگ يا خندق است، و در آیه «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ[1] »، منظور از «أخدود»، خندقهاى عظيمى است كه مملو از آتش بود تا شكنجه گران مؤمنان را در آنها بيفكنند و بسوزانند.
در اينكه اين ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آيا اين يك ماجراى خاص و معين بوده، و يا اشاره به ماجراهاى متعددى از اين قبيل در مناطق مختلف جهان است؟ در ميان مفسران و مورخان گفتگو است.
معروفتر از همه آن است كه مربوط به «ذونواس» آخرين پادشاه «حمير» در سرزمين «يمن» است.
توضيح اينكه: ذونواس -كه آخرين نفر از سلسله گروه حمير بود به آئين يهود درآمد، و گروه حمير نيز از او پيروى كردند، او نام خود را «يوسف» نهاد، و مدتى بر اين منوال گذشت، سپس به او خبر دادند كه در سرزمين «نجران» (شمال يمن) هنوز گروهى بر آئين نصرانيتند، هم مسلكان ذونواس او را وادار كردند كه اهل «نجران» را مجبور به پذيرش آئين يهود كند، او به سوى نجران حركت كرد، ساكنان آنجا را جمع نمود و آئين يهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار كرد آن را پذيرا شوند، ولى آنها ابا كرده و حاضر به قبول شهادت شدند، اما حاضر به صرف نظر كردن از آئين خود نبودند.
ذونواس دستور داد خندق عظيمى كندند و هيزم در آن ريختند و آتش زدند، گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشير كشت و قطعه قطعه كرد، به طورى كه عدد مقتولين و سوختگان به آتش به بيست هزار نفر رسيد!.
بعضى افزوده اند كه در اين بین يك تن از نصاراى نجران فرار كرد و به سوى روم و دربار «قيصر» شتافت، از ذونواس شكايت كرده و يارى طلبيد، قيصر گفت: سرزمين شما از من دور است، اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نويسم كه او مسيحى است و همسايه شما است، و از او مى خواهم شما را يارى دهد، سپس نامه اى نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسيحيان نجران را خواست مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى آمد، و نجاشى از شنيدن اين داستان سخت متاثر گشت، و از خاموشى شعله آئين مسيح (ع) در سرزمين نجران افسوس خورد، و تصميم بر انتقام شهيدان را از او گرفت.
لشكريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يك پيكار سخت سپاه ذونواس را شكست دادند، و گروه زيادى از آنان كشته شد، و طولى نكشيد كه مملكت يمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ايالتى از ايالات حبشه درآمد.
بعضى از مفسران نقل كرده اند كه طول آن خندق چهل ذراع، و عرض آن دوازده ذراع بوده است (هر ذراع تقريبا نيم متر است و گاه به معنى«گز» -كه حدود يك متر است- به كار مى رود) و بعضى نقل كرده اند هفت گودال بوده كه هر كدام وسعتش به مقدارى كه ذكر شده بوده است.
ماجراى فوق به صورتهاى متفاوتى در بسيارى از كتب تفسير و تاريخ آمده است از جمله مفسر بزرگ، «طبرسى» در «مجمع البيان» و «ابوالفتوح رازى» در تفسير خود، و نیز «فخر رازى» در تفسير كبير و «آلوسى» در «روح المعانى» و «قرطبى» در تفسير خود ذيل آيات مورد بحث، و همچنين«ابن هشام» در سيره خود (جلد اول صفحه 35) و جمعى ديگر آورده اند.
از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود كه اين شكنجه گران بيرحم، سرانجام به عذاب الهى گرفتار شدند و انتقام خونهايى كه ريخته بودند در همين دنيا از آنها گرفته شد، و عذاب حريق و سوزنده قيامت نيز در انتظارشان است.
آنچه در مورد اصحاب اخدود گفته شد، موافق نظريه معروف و مشهور است ولى روايات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد كه نشان مى دهد اصحاب اخدود تنها در يمن، و در عصر ذونواس نبودند، تا آنجا كه بعضى از مفسران ده قول در باره اصحاب اخدود نقل كرده اند! در روايتى از امير مؤمنان على (ع) مى خوانيم كه فرمود: «مجوس اهل كتاب بودند و به كتاب آسمانى خود عمل مى كردند، يكى از پادشاهان آنها با خواهر خود همبستر شد و آن زن از پادشاه خواست كه ازدواج با خواهر را مجاز بشمرد، ولى مردم نپذيرفتند و زير بار نرفتند، و پادشاه عده اى از مؤمنان را كه سخن او را قبول نكردند در خندقى از آتش افكند.
و اين در مورد «اصحاب الاخدود فارس» است، و در مورد «اصحاب اخدود شام» نيز نوشته اند در آنجا مردم مؤمنى مى زيستند، و «آنتياخوس» آنها را در خندق آتش افكند.»
بعضى نيز اين ماجرا را مربوط به اصحاب «دانيال»، پيامبر معروف بنى اسرائيل و يارانش دانسته اند كه در كتاب دانيال از تورات به آنها اشاره شده، و «ثعلبى» هم اخدود فارس را بر آنها منطبق ساخته است.
منبع: تفسير نمونه، ج 26، صص337-340 ؛ با تصرف
[1]بروج: آیه4