کنانه بن عبد یالیل
گروه‌ها: اشخاص

کنانة بن عبدياليل

كنانة بن عبد ياليل بن عمرو بن عمير ثقفى از بزرگان طائف؛ مفسّران در ذيل آيه 31 سوره زخرف در تعيين مصداقِ «رَجلٌ مِن القَريَتَينِ عَظيمٍ» در طائف، ازمردى با نام هاى ابن عبدياليل، كنانة بن عبد بن عمرو بن عمير،[1] كنانة بن عبدياليل [2] و عمير بن عبدياليل [3] ياد كرده اند كه هر چهار نام، به دو روايتِ مجاهد و سدّى باز مى گردد. از مقايسه و بررسى روايات برمى آيد كه اين فرد، كنانةبن عبدياليل است و به احتمال قوى، «ياليل» در روايت سدّى، از كنانة بن عبدبن عمرو افتاده، و قرطبى به اجتهاد خود «عمير» را به اوّل اسم افزوده است. در تفسير طبرى،[4] ذيل آيه 107 سوره توبه از او به ابن بالين ياد شده؛ هر چند در تاريخ طبرى،[5] كنانة بن عبدياليل آمده است كه شايد آن چه در تفسير آمده، از خطاى مصحّحان بعدى باشد.

كنانه از بزرگان،[6] شجاعان،[7] شاعران،[8] و دانايان [9] طائف و ثقيف بود. اين قبيله به دو گروه بزرگ احلاف و بنى مالك تقسيم مى شد و كنانه از احلاف بود.[10] وى در ميان آنان، نفوذ و احترام بسيارى داشت؛ چنان كه مردم در حل مشكلات گوناگون خود به او مراجعه مى كردند.[11] هنگام حركت قبيله ثقيف براى شركت در پيكار حنين بر ضدّ پيامبر صلى الله عليه و آله، به پيشنهاد كنانه، برج و باروى طائف را تعمير و استوار كردند.[12] وى در بخشش هنگام قحطى و كمبود، نام دار بود[13]

منابع درباره مسلمانى اش، گوناگون سخن گفته اند: به روايتى،[14] وى يكى از اعضاى بلندپايه هيأت ثقيف بود كه دررمضان سال 9 هجرى [15] براى گفت وگو و مصالحه با پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمدند و همگى مسلمان شدند؛ ولى ابن هشام [16] و واقدى [17] كه نام تمام افراد هيأت ثقيف را بر شمرده اند، از او ياد نكرده اند. مدائنى،[18] او را يكى از افراد هيأت دانسته؛ امّا مسلمانى اش را نپذيرفته است؛ زيرا اعتقاد دارد: سرورى مردى قريشى را برنتابيد و مشرك بازگشت. برابر اين خبر، او از طائف به نجران و پس از مدّتى به روم نزد «هرقل» رفت و به ابوعامر راهب، پدر حنظله غسيل الملائكه و علقمة بن علاثه قيسى پيوست.[19] پس از مرگ ابوعامر (10 هجرى) در روم، كنانه بر سر ميراث اوبا علقمه به نزاع برخاست و هِرْقِلْ در دعواى آن دو به اين دليل كه ابوعامر و كنانه هر دو شهرنشين، و علقمه بدوى است، به سود كنانه داورى كرد. بر پايه اين روايت، سرانجام كنانه در سرزمين روم، مشرك از دنيا رفت.[20] به نقل طبرى،[21] كنانه و علقمه پس از مدّتى به مدينه بازگشته، مسلمان شدند و با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند؛ به هر حال از فرجام او اطلاعى در دست نيست؛ هر چند زركلى مرگ او را حدود سال 15 هجرى دانسته است.[22]

ابن عبدياليل در شأن نزول:

به گفته طبرى،[23] هنگامى كه آيات قرآن به گوش مشركان رسيد، آن را سحر و باطل دانسته، گفتند:اگر حقّ و درست است، چرا بر مردى بزرگ از شهر طائف يا مكّه نازل نشد؟ خداوند با نزول آيه 31 سوره زخرف«و قالوا لَولا نُزّلَ هذَا القُرءَانُ عَلى رَجلٍ مِنَ القَريَتَينِ عَظيمٍ» سخنان آنان را پاسخ گفت. مفسّران درباره مرد بزرگ مكّه و طائف به اختلاف سخن گفته اند.[24] به اعتقاد مجاهد، مقصود از مرد بزرگ مكّه، عتبة بن ربيعه، و در طائف، ابن عبدياليل ثقفى است.[25]

منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 1، صص598-599

 

[1]. جامع البيان، مج 13، ج 25، ص 84 و 85

[2]. غرر التبيان، ص 468

[3]. قرطبى، ج 16، ص 56

[4]. جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 35

[5]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 200

[6]. الطبقات، ج 6، ص 47؛ الاستيعاب، ج 3، ص 386

[7]. المغازى، ج 2، ص 598

[8]. المفصّل، ج 9، ص 752؛ الاعلام، ج 5، ص 234

[9]. المغازى، ج 3، ص 886

[10]. المغازى، ج 3، ص 963؛ الطبقات، ج 1، ص 237؛ المفصّل، ج 4، ص 150

[11]. المغازى، ج 3، ص 886

[12]. همان

[13]. المفصّل، ج 9، ص 752

[14]. الطبقات، ج 6، ص 47؛ الاستيعاب، ج 3، ص 129 و 386

[15]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 180

[16]. سيره ابن هشام، ج 2، ص 539

[17]. المغازى، ج 3، ص 963

[18]. الإصابه، ج 5، ص 496

[19]. جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 35؛ اسدالغابه، ج 4، ص 473

[20]. اسدالغابه، ج 4، ص 473؛ الإصابه، ج 5، ص 496

[21]. جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 35

[22]. الأعلام، ج 5، ص 234

[23]. جامع البيان، مج 13، ج 25، ص 83

[24]. همان، مج 13، ج 25، ص 84؛ مجمع البيان، ج 5، ص 71؛ قرطبى، ج 16، ص 56

[25]. جامع البيان، مج 13، ج 25، ص 84؛ غرر التبيان، ص 468