قرآن
قرآن: کتاب هدایت، رحمت، کرامت، مجد، عزت و شفا و وحی نامه اعجازآميز، جهانی و جاودانه الهى بر پیامبر خاتم(ص) به زبان عربى.
پيامبر اسلام، افزون بر داشتن معجزاتى شبيه آنچه پيامبران پيشين از آن برخوردار بودند،[1] از معجزه قرآن كريم نيز برخوردار بوده كه اصلى ترين معجزه آن حضرت است. راغب، معجزات را به دو قسم حسى و عقلى تقسيم كرده و معتقد است كه بيشتر معجزات عرضه شده بر امتهاى پيشين، مانند ناقه صالح، طوفان نوح، عصاى موسى و غيره حسى و بيشتر معجزات عرضه شده بر مخاطبان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، مانند خبر دادن از غيب و آوردن حقايق علمى بدون آموختن از كسى، عقلى بوده است.
قرآن كريم با برخوردارى از امتيازى خاص، معجزه و نشانه اى معرفى شده كه هر دو جنبه حسى و عقلى را در خود فراهم آورده است؛ با اين ويژگى كه تا پايان جهان باقى و در دسترس همه بشر قرار دارد.[2] امتياز ديگر اين معجزه جاودان الهى آن است كه در عين برخوردارى از وصف اعجاز، كتاب تشريع و مشتمل بر معارف وحيانى است، ازاين رو خود شاهد صدق خويش است و در عين حال كه مدعى وحيانى بودن است، معارف موجود در آن نيز دليل بر وحيانى و الهى بودن آن است.[3]
عين الفاظ قرآن، توسّط جبرئیل، فرشته امين وحى، از جانب خدا و از لوح محفوظ، بر قلب و زبان پيامبر اسلام(ص) هم اجمالا (يك باره؛ در شب قدر) و هم تفصيلا (در مدّت بيست و سه سال و به تدریج) نازل شده و آن حضرت(ص) آن را بر گروهى از اصحاب خود خوانده و كاتبان وحى آن را با نظارت مستقيم و مستمر حضرت(ص) نوشته اند و حافظان بسياری نیز از ميان اصحاب، آن را حفظ و به تواتر نقل كرده اند. در عصر پيامبر(ص) مكتوب بوده ولى مدون نشده است و در عصر عثمان با نظارت او طىّ چند سال، منتهى به حدود سال 28 هجرى، مدون بين الدّفّتين، از سوره فاتحه تا ناس، در 114 سوره، مى گردد.
متن آن مقدّس، متواتر و قطعى الصدور و تلاوت آن مستحب مؤكد است. ايمان به قرآن مجيد به توصيفى كه گفته شد و نيز معجزه الهى و سند نبوت دانستن آن و محفوظ بودنش از خطا و هرگونه زیاده و كاستی (تحريف)، از ضروريات اسلام و مذهب تشيع است.
تقسيمات قرآن : بخش بندى هاى قرآن از جهات گوناگون
تقسيمات مختلف قرآن از عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و نزول قرآن تاكنون همواره مورد توجه بوده و درباره آن بحث هايى نسبتاً گسترده انجام شده است. اين تقسيمات عمدتاً در محورهاى ذيل بوده است:
1. تقسيم بندى قرآن به سوره ها و آيات.
2. تقسيم بندى آيات و سوره ها با توجه به زمان و مكان نزول.
3. تقسيم سوره ها با توجه به بلندى، كوتاهى و شمار آيات.
4. تقسيم بندى سوره ها با توجه به سرآغازهايشان.
5. تقسيم قرآن با توجه به شمار آيات، كلمات و حروف، به اجزاء، احزاب، ارباع، انصاف، اثلاث و ....
6. تقسيم بندى محتواى قرآن.
غالب اين مباحث از ديرباز مورد اهتمام قرآن پژوهان بوده است و جمعى درباره آن رساله هايى مستقل نگاشته اند؛ مانند كتاب تقسيم القرآن ابن سائب كلبى (م. 146 ق.)، اجزاء ثلاثين ابو بكر بن عياش (م. 193 ق.)، اجزاء القرآن ابو عمرو دورى (م. 246 ق.)، اجزاء القرآن و اسباعه خليفة بن خياط (م. 240 ق.)، اسباع القرآن حمزه (م. 165 ق.)[4] ؛ نيز ابو عمرو دانى در دو كتاب البيان فى عدّ آى القرآن و المصاحف، ابن جوزى در فنون الافنان، زركشى در البرهان و سخاوى در جمال القرّاء به اين موضوع توجه كرده اند.
مرعشلى و همكارانش فهرست كاملى از تأليفات را در اين موضوع گرد آورده اند.[5] اكنون به بررسى تقسيمات قرآن در حوزه هاى ياد شده مى پردازيم:
1. آيه و سوره
كهن ترين تقسيم در قرآن تقسيم آن به آيه و سوره بوده كه توقيفى و به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله انجام شده است. اصولًا قرآن كريم آيه آيه و سوره سوره بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل مى شده است.
آيه به معانى گوناگون از جمله معجزه و نشانه آمده است.[6] مقصود از آيه قرآن قطعه اى از آن است كه در سوره اى واقع شده و شروع و پايانى دارد و از چند جمله يا كلمه يا حرف تشكيل شده و حدود آن از طريق پيامبر صلى الله عليه و آله تعيين شده است.[7] در قرآن كريم نيز آيه به اين معنا به كار رفته است. (براى نمونه ر. ك: بقره/ 2، 106؛ آل عمران/ 3، 7؛ نحل/ 16، 101)
در شمار آيات قرآن اختلاف است؛ مطابق نظر قاريان كوفه كه صحيح تر است و شهرت و مقبوليت بيشترى يافته و قرائت حفص از عاصم كه از امير مؤمنان عليه السلام گرفته شده شمار آيات آن را 6236 مى دانند.[8]
البته قرآن مجموعه اى مشخص و مورد اتفاق همه مسلمانان است و اختلاف در آيات آن ناشى از افزودن يا كاستن آيات سوره ها نيست، بلكه از آنجاست كه برخى از قاريان برخى از آيات قرآن را دو قسمت كرده و آن را دو آيه يا دو آيه را ادغام و يك آيه به شمار آورده اند. علّت اين اختلاف آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام تلاوت، در انتهاى هر آيه وقف مى كرد و روشن مى شد كه آنجا پايان آيه است. سپس براى تكميل و ارتباط سخن، آن را به آيه بعد وصل مى كرد و گاه شنونده مى پنداشت در آنجا فاصله و وقفى نيست و دو آيه را يكى مى شمرد، بنابراين اختلاف روايات در موارد وصل و وقف، سبب اختلاف در شمار آيات شد[9] ؛ براى نمونه قاريان مكه و شام «لَم يَلِد وَ لَم يُولَد» را دو آيه و ديگر قاريان يك آيه دانسته اند، در نتيجه گروه نخست شمار آيات سوره توحيد را 5 و گروه دوم 4 آيه دانسته اند.[10]
يكى از امور بحث انگيز، نشانه گذارى آيات بوده است؛ قاريان در آغاز براى تعيين ابتدا و انتهاى آيات در ابتدا و انتهاى هر آيه يك نقطه و گاهى در ابتدا يا انتهاى آيه سه نقطه به شكل دايره ترسيم مى كردند.[11] به مرور شماره گذارى آيات را اختراع كرده، آيات هر سوره را از رقم يك آغاز كرده، تا پايان سوره ادامه مى دادند.[12] برخى علما به كار گرفتن اين علايم و اعداد را به استثناى سه نقطه در ابتداى هر آيه، ناخوشايند مى دانستند، زيرا نگران آن بودند كه بعدها عدّه اى اين علايم را جزو قرآن بپندارند[13] ؛ ولى تدريجاً اين نگرانى برطرف و مطلوب بودن آن پذيرفته شد.[14]
سوره در لغت به معناى منزلت، مقام بلند، يا برگرفته از سُور المدينه به معناى ديوار و اطراف شهر است [15] و مقصود از سوره قرآن مجموعه اى از آيات آن است كه با «بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحيمِ» از قبل و بعدش جدا شده است.[16] سوره به اين معنا مكرّراً در قرآن آمده است. (براى نمونه ر. ك: بقره/ 2، 23؛ نور/ 24، 1؛ توبه/ 9، 64، 86 و ...)
قرآن كريم به اتفاق همه دانشمندان مسلمان 114 سوره دارد.[17] ثبت فواتح و خواتم سوره ها نيز از ابتكارات سده نخست هجرى بوده است. بدين منظور در آغاز هر سوره جمله «فاتحة سورة كذا» و در پايانش «خاتمة سورة كذا» مى نوشتند.[18] بعداً مكّى و مدنى بودن هر سوره و شماره ترتيب آن در مصحف و تعداد آيات و گاه شماره ترتيب نزول هر سوره را در اوّل هر سوره مى آوردند[19] ؛ ولى دغدغه اينكه اين كلمات بعدها جزو قرآن دانسته شود گروهى را به تلاش براى محو اين علايم از قرآن وا مى داشت.[20]
2. مكّى و مدنى
قرآن پژوهان، آيات و سوره هاى قرآن را به مكّى و مدنى قسمت كرده اند. به نظر مشهور آن دسته از آيات و سوره ها كه پيش از هجرت نازل شده مكّى و آنچه پس از هجرت فرود آمده مدنى است.[21]
افزون بر اين، تقسيمات ديگرى نيز با توجه به زمان نزول آيات شده است؛ براى نمونه به آياتى كه در زمان حضور پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه يا مدينه نازل شده اند «حَضَرى» و به آياتى كه در سفرهاى آن حضرت فرود آمده اند «سَفَرى» گفته اند؛ نيز به آياتى كه در تابستان نازل شده «صَيْفى» (تابستانى) و آياتى كه در زمستان نازل شده اند «شِتايى» (زمستانى) همچنين به آياتى كه در حال صلح فرود آمده «سِلْمى» و آياتى كه در جنگ نازل شده اند «حَرْبى» و آياتى كه در روز نازل شده «نَهارى» و آياتى كه در شب نازل شده اند «لَيلى» گفته اند.[22]
سوره هاى قرآن با توجه به مكّى و مدنى بودن به 4 دسته تقسيم شده اند:
أ. سوره هايى كه همه آياتش مكّى است؛ مانند مدثّر.
ب. سوره هايى كه همه آن مدنى است؛ مانند آل عمران.
ج. سوره هاى مكّى كه بخشى از آياتش مدنى است؛ مانند اعراف كه گفته شده: آيات 163-172 آن مدنى است.
د. سوره هاى مدنى كه بخشى از آياتش مكّى است؛ مانند سوره حجّ كه گفته شده: آيات 52-55 آن مكّى است.[23]
البته برخى از محقّقان در وجود قسم سوم و چهارم ترديد كرده اند.[24]
3. طُوَل، مئون، مثانى و مفصّل
سوره هاى قرآن از نظر بلندى و كوتاهى و شمار آيات آن ها به 4 گروه طُوَل، مئون، مثانى و مفصّل تقسيم شده اند:[25] اين تقسيم بندى توقيفى [26] و در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه خداوند به جاى تورات سبع طُوَل (طوال) و به جاى انجيل مئون و به جاى زبور مثانى به من داده است و با مفصّل بر ديگر پيامبران برترى داده شده ام.[27] در برخى نقل ها آمده است كه به جاى تورات سبع طُوَل و به جاى انجيل مثانى و به جاى زبور مئون به من داده شد.[28]
طُوَل: طول جمع طُولى مؤنث اطْوَل به معناى طولانى تر است و به سوره هاى بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و انفال و توبه به سبب طولانى بودن آن ها «سبع طُوَل» گفته شده است.[29] در اين دسته بندى دو سوره انفال و توبه به سبب فاصله نشدن بَسْمَلَه ميان آن دو و ارتباط تنگاتنگ محتوايشان به منزله يك سوره به شمار آمده اند.[30] روايتى از ابن عباس نيز اين را تأييد مى كند.[31]
از سعيد بن جبير و برخى ديگر نقل شده كه سوره يونس را از سبع طول دانسته و دو سوره انفال و توبه را از اين گروه نشمرده اند[32] ؛ ولى اين قول وجهى ندارد، چون سوره برائت از يونس طولانى تر است.[33] گفته شده است: تفاوت مصاحف عثمانى با مصحف اولى كه در زمان ابوبكر گردآورى شد تنها در اين بوده است كه در مصحف اوّل سوره برائت در ميان مئون و سوره انفال در ميان مثانى جاى داشته است؛ ولى در مصحف عثمانى سوره انفال و برائت را با هم بين دو سوره اعراف و يونس و آخرين سوره از سبع طُوَل قرار داده اند.[34] برخى فقط سوره انفال [35] و برخى ديگر فقط سوره توبه [36] و قول ضعيف ترى سوره كهف را[37] هفتمين سوره از اين مجموعه شمرده است.
مئون و مثانى: مئون جمع مأة به معناى 100 و مثانى جمع مَثْنى يا مَثْناة به معناى دو دو است.[38] در تعريف اين دو اصطلاح نظرهاى مختلفى بيان شده است:
يك. جمعى به آن دسته از سوره ها كه 100 آيه يا اندكى بيش يا كمتر از آن دارد مئون و به سوره هاى بعد از مئون مثانى گفته اند، چون نسبت به مئون در مرتبه دوم قرار دارند[39] ؛ ولى مصداقى براى اين دو مجموعه بيان نكرده اند[40] ؛ اما جمعى تعريف ياد شده از مئون را شامل سوره هاى اسراء، كهف، مريم، طه، انبياء، حجّ و مؤمنون دانسته و سوره هاى يونس، هود، يوسف، رعد، ابراهيم، حجر و نحل را مثانى معرّفى كرده اند، زيرا بعد از سبع طول و دومى آن هاهستند[41] ؛ ولى اين بيان تمام نيست، زيرا 23 سوره قرآن كه از سوره نور تا بعد از حواميم (محمّد) است تحت هيچ يك از عناوين چهارگانه طول، مئون، مثانى و مفصل مندرج نيستند[42] ، افزون بر اين معلوم نيست با چه توجيهى سوره حجّ كه فقط 78 آيه دارد از مئون شمرده شده و سوره حجر كه 99 آيه دارد از آن به شمار نيامده است؟ البته ايراد نخست بر فيض كاشانى كه 23 سوره ياد شده را نيز از مثانى دانسته است وارد نيست.[43] زركشى نيز سوره هاى بعد از سبع طول را مئون و سوره هاى بعد از مئون را كه از مئون كوتاه تر و از مفصل بلندترند مثانى دانسته است.[44]
دو. صيدلانى و برخى ديگر 11 سوره برائت، نحل، هود، يوسف، كهف، بنى اسرائيل (اسراء)، انبياء، طه، قد افلح (مؤمنون)، شعراء، و صافّات را مئون و 20 سوره احزاب، حجّ، نمل، قصص، نور، انفال، مريم، عنكبوت، روم، يس، حجر، رعد، فرقان، سبأ، ملائكه (فاطر)، ابراهيم، ص، محمّد، لقمان و زمر را از مثانى دانسته است و سوره هاى حواميم و ممتحنات را نيز با وجود آنكه در روايت ياد شده از رسول خدا صلى الله عليه و آله نيامده اند قسيم 4 مجموعه طول، مئين، مثانى و مفصّل قرار داده است.[45]
سه. برخى ديگر، سوره هاى حواميم، فصّلت و فتح را نيز بر 20 سوره ياد شده افزوده اند.[46]
چهار. در نقلى از محمد بن طلحه 26 سوره از مجموعه مثانى شناخته شده است كه 20 سوره آن همان سوره هايى اند كه صيدلانى آن ها را از اين مجموعه دانسته و در خصوص 6 سوره ديگر ابن منظور از 5 سوره زخرف، مؤمن، سجده، احقاف و جاثيه ياد كرده، مى گويد: سوره ششم از روايت افتاده است؛ ولى احتمالًا سوره حمد باشد[47] ؛ ولى در نقل فيروزآبادى سوره احزاب به عنوان آخرين عضو اين مجموعه آمده است.[48]
پنج. برخى نيز همه سوره هايى را كه بعد از سبع طول تا پس از حواميم آمده اند مئون دانسته اند.[49] احتمالًا اين ها كسانى باشند كه سوره حمد را مثانى معرفى كرده اند.[50] از جمعى نقل شده كه مثانى همه قرآن است [51] كه البته در اين صورت مثانى به معناى منعطف و مفسر بودن بعضى آيات بر بعضى ديگر[52] و از موضوع تقسيمات قرآن خارج است. برخى سوره بقره تا توبه را مثانى دانسته اند.[53]
شش. ماوردى مئون را سوره هايى دانسته كه 200 آيه يا نزديك به 200 آيه دارد.[54]
هفت. برخى سوره انفال را تا آخر سوره سجده به استثناى سوره يونس (24 سوره) از مجموعه مئون و سوره احزاب را تا ق (18 سوره) از مجموعه مثانى دانسته است [55] ، به هر حال اين تعريف ها حدسى اند و دليلى پذيرفتنى ندارند.[56]
مفصّل: مفصّل از ريشه فصل به معناى جدا شده است و به سوره هاى كوتاه آخر قرآن مفصل گفته اند، چون بسمله هاى فراوانى بين آن ها فاصله شده است يا براى اينكه همه آيات آن ها محكم است و آيه اى از آن ها نسخ نشده است [57] يا به سبب كوتاهى آيات آن ها.[58] در اينكه پايان اين مجموعه آخر قرآن است هيچ اختلافى نيست؛ ولى در اولين سوره از آن اقوال متعددى وجود دارد[59] ؛ بيشتر قرآن پژوهان سوره محمّد را[60] كه نخستين سوره پس از حواميم است سرآغاز اين مجموعه دانسته اند[61] ، بنابراين مجموعه مفصّل قرآن 68 سوره است.[62] روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز اين قول را تأييد مى كند.[63] در حديثى امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه مجموعه مفصّل 67 سوره قرآن است، بنابراين سوره فتح آغاز اين مجموعه است.[64]
بنا به نقل زركشى اهل حديث آغاز اين مجموعه را سوره «ق» مى دانند. وى با استناد به روايتى اين قول را ترجيح مى دهد. سخاوى سوره حجرات را سرآغاز اين مجموعه مى داند.[65] گفته شده است: حزب مفصل در مصحف ابن مسعود از سوره الرحمن شروع مى شده است.[66] در نقلى از ابن عباس سوره ضحى تا آخر قرآن مجموعه مفصّل شمرده شده است، چون مستحب است بين تلاوت هر يك از اين سوره ها يك تكبير فاصله شود.[67] در اقوال ديگر سوره هاى صافّات، جاثيه، صفّ، ملك، انسان، سبح اسم ربّك الاعلى [68] را نخستين سوره از اين مجموعه دانسته اند.[69]
سوره هاى مفصل را به سه گروه تقسيم كرده اند: گروه نخست كه تا سوره نبأ را در بر مى گيرد طوال (جمع طويل يعنى سوره هاى بلند در مجموعه مفصّل) و گروه دوم كه از سوره نبأ تا ضحى را شامل مى شود اوساط (جمع وَسَط به معناى متوسط) و گروه سوم از ضحى تا آخر قرآن است كه آن را قِصار (جمع قصير به معناى كوتاه) ناميده اند.[70]
بنا به روايتى مستحب است در نماز صبح سوره هاى طوال از مفصّل و در نماز عشا متوسطهاى اين مجموعه و در نماز ظهر، عصر و مغرب سوره هاى كوتاه اين مجموعه خوانده شوند.[71] نووى در معرفى سه گروه ياد شده مى گويد: از حجرات تا بروج طوال، از طارق تا بيّنه اوساط و از زلزال تا ناس قصارِ سوره هاى مفصّل نام دارند.[72]
4. تقسيم سوره ها بر حسب سرآغاز آن ها
سوره ها از اين نظر به مقطّعات، مسبّحات، حامدات، اقسام، سُور قُل، مخاطبات و زمانيات تقسيم شده اند. 29 سوره قرآن با حروف تهجّى شروع شده اند كه به آن ها سوره هاى «مقطّعات» گفته اند. به اين حروف مقطعه گفته اند، چون هريك جدا جدا خوانده مى شود. اين حروف با احتساب مكرراتش 78 حرف و با حذف مكرراتش 14 حرف يعنى نصف حروف الفباست كه برخى اهل ذوق با تركيب آن، جمله «عليٌ صراطُ حقٍّ نُمْسكه» را ساخته اند.[73] اين ويژگى گرچه لطيف است ليكن با اين گونه روش ها نمى توان عقايد و مبانى دينى را ثابت كرد.[74] به آن ها «حروف نورانى» نيز گفته شده است.[75] سوره هاى مقطعات عبارت اند از بقره، آل عمران، عنكبوت، روم، لقمان و سجده كه با «الم»، اعراف با «المص»، يونس، هود، يوسف، ابراهيم و حجر با «الر»، رعد با «المر»، مريم با «كهيعص»، طه با «طه»، يس با «يس»، ص با «ص»، فصّلت، زخرف، دخان، جاثيه و احقاف با «حم»، شورى با «حم عسق» و قلم با «ن» شروع شده اند.
به 6 سوره اى كه با «الم» شروع شده و سوره اعراف كه با «المص» شروع شده است سوره هاى «الم» گفته اند.[76] برخى به تمام 13 سوره اى كه حروف مقطعه آن ها «الم» يا دو حرف اول حروف مقطعه آن ها الف و لام است سوره هاى «الف لامات» گفته اند.[77] برخى از سلف سوره هاى «الم» را ميادين (جمع ميدان) و سوره هاى «الر» را بساتين (جمع بستان: باغ) قرآن دانسته اند.[78] به سه سوره شعراء، نمل و قصص «طواسيم» يا «طواسين»[79] و به 7 سوره اى كه با «حم» شروع مى شود «حواميم» يا «حاميمات» يا «ذوات حم»[80] يا «آل حم» گفته اند.[81] اطلاق «حواميم» بر اين سوره ها در روايات متعددى وارد شده است.[82] بنا به نقلى از امام صادق عليه السلام حواميم رياحين (گل ها) قرآن اند و قارى و حافظ بايد براى حفظ و تلاوت آن ها خداوند را سپاس گويند[83] ، افزون بر اين در روايات از اين سوره ها با عنوان ديباج القرآن [84] (ابريشم قرآن)، لُباب القرآن (مغز قرآن)، ثمرة القرآن [85] (ميوه قرآن)، عرائس القرآن [86] (عروس هاى قرآن)، ياد شده است.
هفت سوره اسراء، حديد، حشر، صفّ، جمعه، تغابن و اعلى كه با تسبيح و تنزيه خداوند شروع شده مسبّحات [87] و عرائس قرآن لقب گرفته اند.[88] برخى بدون احتساب سوره اسراء سوره هاى مسبّحات را 6 سوره دانسته اند.[89] ابو عمرودانى سوره هاى ممتحنه، منافقون و طلاق را از اين مجموعه دانسته [90] كه ظاهراً وجهى ندارد.
پنج سوره حمد، انعام، كهف، سبأ و فاطر با حمد و ستايش خداوند آغاز شده كه به آن ها «حامدات» گفته اند.[91] اين سوره ها به مقاصير (رواق، ايوان يا شبستان ها) قرآن لقب گرفته اند.[92] زركشى مى گويد: 14 سوره با ثناى پروردگار شروع شده كه 7 سوره آن يعنى 5 سوره حامدات و دو سوره فرقان و ملك در بردارنده صفات ثبوتيه پروردگار و 7 سوره ديگر (مسبّحات) در بردارنده تنزيه و صفات سلبيه پروردگارند و اين مطلب سرّ عظيمى از اسرار پروردگار است.[93]
همو 15 سوره صافّات، ذاريات، طور، نجم، مرسلات، نازعات، بروج، طارق، فجر، شمس، ليل، ضحى، تين، عاديات و عصر را از گروه سوره هايى معرّفى مى كند كه با قسم آغاز شده اند. وى دو سوره قيامت و بلد را از 23 سوره اى شمرده است كه با جمله خبرى آغاز شده است [94] ؛ ولى برخى اين دو سوره با 15 سوره پيشين و 5 سوره يس، ص، دخان، زخرف، ق و ن را كه بلافاصله بعد از حروف مقطّعه قسم آمده اند با عنوان سوره هاى «اقْسام» (جمع قَسم) ياد كرده اند.[95]
ده سوره با ندا شروع شده كه مخاطب آن در 5 سوره پيامبر صلى الله عليه و آله و در دو سوره عموم مردم (ناس) و در سه سوره مؤمنان اند.[96] برخى از اين مجموعه با عنوان سوره هاى «مخاطبات» نام برده اند.[97]
شش سوره جنّ، علق، كافرون، توحيد، فلق و ناس با امر شروع شده [98] كه به 5 سوره از اين مجموعه كه با «قُل» شروع شده سوره هاى «قُلْ» يا «مقولات» گفته اند.[99]
هفت سوره واقعه، منافقون، تكوير، انفطار، انشقاق، زلزال و نصر با شرط شروع شده است و به سُور «زمانيات» نام گرفته اند.[100]
افزون بر اين، سوره هاى دهر، نبأ، غاشيه، شرح، فيل و ماعون با استفهام و سوره هاى همزه و تبّت با نفرين و سوره ايلاف با تعليل افتتاح شده اند.[101]
افزون بر آنچه گذشت از مجموعه هاى ديگرى نيز در قرآن نه از جهت فواتح آن ها بلكه به سبب اشتراك در بعضى خصوصيات ديگر ياد شده كه به مناسبت به معرّفى آن ها مى پردازيم:
عِتاق الاوَل: عِتاق جمع عتيق به معناى قديم يا ارزشمند و اوَل جمع اولى است. به سوره هاى اسراء، كهف، مريم، طه و انبياء عتاق الاول گفته شده است [102] ، زيرا نخستين سوره هاى نازل شده اند يا بر ساير سوره ها برترى و فضيلت دارند.[103]
ممتحنات: به 16 سوره فتح، حشر، سجده، طلاق، قلم، حجرات، تبارك، تغابن، منافقون، جمعه، صفّ، جنّ، نوح، مجادله، ممتحنه و تحريم سوره هاى ممتحنات گفته شده است. به اعتقاد برخى اين نامگذارى از آن روست كه سوره ممتحنه در اين مجموعه است.[104]
سوره هاى سجده: در 14 سوره قرآن 15 آيه سجده وجود دارد كه پس از تلاوت آن، سجده واجب يا مستحب است. اماميه و زيديه در آيات 15 سجده/ 32؛ 37 فصّلت/ 41؛ 62 نجم/ 53 و 19 اقرء/ 96 سجده تلاوت را واجب مى دانند[105] و در آيات 206 اعراف/ 7؛ 15 رعد/ 13؛ 49 نحل/ 16؛ 107 اسراء/ 17؛ 58 مريم/ 19؛ 18 و 77 حجّ/ 22؛ 60 فرقان/ 25؛ 25 نمل/ 27؛ 24 ص/ 38 و 21 انشقاق/ 84 سجده تلاوت را مستحب مى دانند.[106] جمعى از اهل سنت نيز 15 آيه ياد شده را از آيات سجده مى دانند؛ ولى مذاهب چهارگانه اهل سنت در موارد وجوب و استحباب سجده با هم اختلاف دارند.[107] البته همه آن ها در وجوب سجده در 10 آيه متفق اند، هرچند در مصاديق آن اختلاف دارند.[108] به 4 سوره اى كه سجده در آن ها واجب است سور «عزائم» گفته شده است [109] ، افزون بر اين به دو سوره بقره و آل عمران «زَهراوان»[110] و به انفال و توبه «قرينتان»[111] و به فلق و ناس «مُعَوَّذتان»[112] گفته شده است.
5. اجزاء، احزاب، اعشار، اخماس وركوعات
أ. اجزاء و احزاب
تقسيم قرآن به اجزاء و احزاب براى تسهيل تلاوت و حفظ بوده و در ادوار مختلف به گونه هاى مختلف انجام مى گرفته است؛ از برخى روايات استفاده مى شود در اواخر زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله قرآن را به 7 حزب تقسيم كرده بودند كه از آن ها به اجزاء يا احزاب يا منازل القرآن [113] ياد مى كرده اند: حزب اوّل شامل سه سوره اول قرآن يعنى حمد، بقره و آل عمران و حزب هاى بعدى به ترتيب 5، 7، 11 و 13 سوره طبق ترتيب كنونى مصحف بوده است و حزب هفتم كه حزب مفصل نام داشته از سوره «ق» تا سوره «ناس» بوده است.[114]
برخى اين تقسيم بندى را فردى مى دانند و معتقدند مسلمانان براى اينكه در طول هفته قرآن را ختم كنند آن را به 7 جزء تقسيم كرده بودند و مقدار اجزاء نزد همه افراد يكسان نبوده است.[115] اين روايت همواره از ادله كسانى بوده است كه ترتيب كنونى قرآن را توقيفى و از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانند.[116] بنا به نقلى پيامبر صلى الله عليه و آله هر شب يك حزب از حزب هاى هفت گانه قرآن را تلاوت مى كردند.[117] روايت شده امام صادق عليه السلام قرآنى در اختيار داشته اند كه 14 جزء داشته است [118] ، به هر روى اين تجزيه ديگر رايج نيست و امروزه مقصود از اجزاء همان چيزى است كه در ميان نويسنده هاى قرآن مرسوم بوده است كه در حاشيه صفحات آن رمزهايى را براى اشاره به اجزاى سى گانه و احزاب و ارباع آن قرار مى دادند[119] ، زيرا در آغاز، مصحف هاى عثمانى از هرگونه تجزيه و علايم مخصوص آن تهى بوده است؛ ولى به مرور برحسب نياز، قاريان و حافظان، قرآن را به شيوه هاى گوناگون تقسيم بندى كردند. عدّه اى قرآن را به 30 قسمت تقسيم كردند و به هر قسمت «جزء» مى گفتند و نيز هر جزء را به دو قسمت تقسيم و به آن «حزب» مى گفتند و حزب ها را نيز به 4 قسمت تقسيم و به هر قسمت «رُبع» مى گفتند.[120] البته اجزاء و احزاب و ارباع چنان كه امروزه مرسوم است در برخى قرآن ها علامت گذارى شده بود.[121] اين روش اكنون در بسيارى از قرآن ها از جمله قرآن هاى خط عثمان طه متداول است.
اجزاى قرآن به آيه يا سوره آغازين آن ها نامگذارى شده اند؛ براى نمونه از جزء سوم چون با آيه «تِلكَ الرُسُل» شروع شده به «جزء تلك» و از جزء 26 چون با سوره احقاف شروع شده به «جزء احقاف» ياد مى شود.[122]
برخى منشأ تقسيم قرآن به 30 جزء را روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانند كه در آن به خواندن قرآن در يك ماه سفارش شده است.[123] احتمالًا ختم قرآن در ماه رمضان نيز در اين خصوص نقش داشته است.[124]
روش ديگرى كه در برخى مصاحف امروزه متداول است تقسيم اجزاى سى گانه به 4 حزب است. سخاوى مى نويسد: تقسيم قرآن به 120 حزب براى قاريان مساجد قرار داده شده بود[125] ، به هر روى زمان دقيق اين تقسيمات به خوبى روشن نيست. برخى احتمال داده اند اجزاى سى گانه در زمان حَجّاج انجام گرفته باشد[126] كه البته نقل هاى تاريخى اين احتمال را تأييد نمى كنند، زيرا در زمان وى فقط نصف ها تا اعشار قرآن تعيين گرديد.[127] برخى معتقدند تقسيم قرآن به اجزاء، احزاب و ارباع در زمان تابعان پايان يافته است.[128] نقل است كه منصور به عمرو بن عُبيد (م. 144 ق.) گفت: مى خواهم قرآن را حفظ كنم. عمرو بن عبيد هر جزء از اجزاى سى گانه قرآن را به 12 بخش قسمت كرد و به منصور پيشنهاد داد هر قسمت را يك روز و در نتيجه همه قرآن را در يك سال حفظ كند.[129] از اين گزارش معلوم مى شود در آن زمان اجزاى سى گانه قرآن متداول بوده است.
ابوبكربن عياش (م. 193 ق.) كتابى با عنوان اجزاء ثلاثين داشته است كه معلوم مى شود تجزيه قرآن به اجزاى سى گانه در زمان وى انجام گرفته است.[130]
سخاوى نقل مى كند: در مصر قرآن هايى 60 جزوى متداول بوده كه اجزاى شصت گانه آن را 4 قسمت كرده بودند و هر 4 روز يك بخش آن را مى خواندند.[131] البته اجزاى شصت گانه اى كه سخاوى آورده در برخى موارد با حزب هاى كنونى قرآن هاى عثمان طه تفاوت دارد.[132]
زمان نشانه گذارى اجزاء و احزاب و ارباع قرآن نيز به خوبى روشن نيست؛ گفته شده است: اين كار در زمان مأمون يا حجّاج انجام گرفته است [133] ؛ ولى برخى معتقدند وضع اين علايم تا اواسط قرن چهارم شهرت نداشته است، زيرا مصاحفى كه از قرن اول تا سوم به دست آمده اند از اين علايم تهى اند.[134] البته نبود علايم در تعداد معدودى از مصاحف بر جاى مانده در آن روزگار نمى تواند دليل بر عدم تجزيه يا عدم شهرت آن در آن زمان باشد.
شايان ذكر است كه اجزاء، احزاب و ارباع مصحف هاى كنونى از كتاب غيث النفع سَفَاقُسّى، ناظمة الزهر شاطبى و شرح آن، تحقيق البيان محمد متولّى و ارشاد القراء والكاتبين ابوعيد رضوان مخلّلاتى گرفته شده است.[135] در اين تقسيم انسجام معناى آيات در نظر گرفته نشده و بر اين اساس رعايت آن در ابتدا و انتهاى تلاوت قرآن توصيه نشده است [136] ، از اين رو اخيراً برخى قرآن پژوهان با انتقاد از اين شيوه در تجزيه قرآن به سبب عدم مراعات هماهنگى محتواى آيات در بسيارى موارد تجزيه قرآن را به روش نو پيشنهاد داده كه از نظر وى انسجام معناى آيات نيز در آن مراعات شده است.[137]
اصطلاح اجزاى مصحف كاربرد ديگرى نيز داشته و دارد و آن اينكه اجزاى مختلف قرآن براى سهل الوصول بودن در جلساتى كه قرآن دسته جمعى تلاوت مى شود و براى آنكه به آسانى در اختيار نوآموزان قرار گيرد به صورت جزوه هايى مستقل در 30 پاره يا بيشتر منتشر مى كرده اند و به مجموع جزوه ها كه همه 30 جزء قرآن را در برداشت «رَبْعة» مى گفتند.[138] تقسيم قرآن به 6 يا 7 قسمت و انتشار آن در 6 يا 7 جزوه نيز معمول بوده است.[139] برخى فقها اين كار را به دليل نوبودن (بدعت) و پاره پاره شدن قرآن جايز نمى دانستند و با آن مخالفت مى كردند؛ ولى عدّه اى آن را جايز شمرده، حتّى به استحباب آن فتوا داده اند.[140]
يكى از كارهايى كه در قرن نخست هجرى در تقسيمات قرآن مورد توجه مسلمانان قرار گرفت تعيين انصاف، اثلاث، ارباع، اخماس، اسداس، اسباع، اثمان، اتساع و اعشار بود كه نتايج آن در آثارى كه از قرآن پژوهان بر جاى مانده ثبت شده اند. نقل شده كه حَجّاج قاريان، حافظان و كاتبان قرآن را گرد آورد و فرمان داد تا افزون بر شمار كلمات و حروف آن، موارد ياد شده را نيز معيّن كنند[141] ، هرچند براى اين كار در زمان خودش شايد ارزش چندانى جز تفنّن و هنرنمايى متصوّر نبود؛ ولى اهتمام مسلمانان به امور ريز مربوط به قرآن نظير شمار كلمات و يكايك حروف معجم به كار برده شده در آن و حتى نقطه هاى آن و حفظ آمار آن [142] بهترين گواه بر بطلان ادّعاى تحريف قرآن است.
ب. تخميس و تعشير
يكى از تقسيمات قرآن كه در قديم رواج داشته و اكنون بر اثر شماره گذارى آيات كمتر به آن توجه مى شود، نشانه گذارى پنج پنج آيه و ده ده آيه بوده است كه به آن «تخميس» و «تعشير» مى گفتند. براى تخميس ابتداء، در پايان هر 5 آيه نقطه و بعدها كلمه «خَمْس» يا حرف «خ» و براى تعشير نيز آغاز، در پايان هر 10 آيه نقطه و سپس كلمه «عَشر» يا حرف «ع» مى گذاشتند[143] و سرّ اين كار اين بود كه قاريان هر روز 5 يا 10 آيه به شاگردان خود مى آموختند.[144] دانشمندان سرآغاز تعشير مصحف را به سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله در آموزش 10 آيه 10 آيه قرآن به اصحاب نسبت داده اند.[145] توصيه به آموزش 5 آيه 5 آيه نيز از برخى نقل ها استفاده مى شود كه شايد منشأ تخميس بوده است.[146]
به نظر ابوعمرودانى تعشير و تخميس قرآن عمل صحابه بوده و در زمان آن ها رواج داشته است. وى رواياتى را كه حاكى از مخالفت برخى صحابه و تابعان است، دليل اين ديدگاه مى داند.[147]
از ابن مسعود نقل شده است كه علايم تخميس و تعشير را از مصاحف پاك مى كرد. جمعى از تابعان نيز اين كار را جايز نمى دانستند.[148] مالك تعشير و تخميس مصاحف را با مركّب مشكى جايز مى دانست؛ اما انجام اين كار را با رنگ قرمز مكروه مى دانست.[149]
محمدبن وراق مى گويد: قرآنى را كه اعشار و ختم سوره هايش با طلا نشانه گذارى شده بود بر امام صادق عليه السلام عرضه كردم. آن حضرت بر آن ايرادى نگرفت و تنها فرمودند: خوش ندارم قرآن با طلا نوشته شود و دوست دارم قرآن مانند دوره نخستين با مركّب سياه نوشته شود.[150]
ج. ركوعات
يكى ديگر از تقسيمات قرآن كه برخلاف ساير تقسيم بندى هاى آن، طول و اندازه مساوى و معيّن ندارد ركوعات است. هر ركوع متشكل از چند آيه است كه درباره يك موضوع سخن مى گويد. ركوعات بيشتر در سوره هاى بزرگ قرآن اند؛ براى نمونه سوره بقره 40 ركوع دارد؛ اما سوره هاى كوچك كه درباره يك موضوع سخن مى گويند يك ركوع دارند؛ مانند سوره هاى عبس تا ناس. به ركوعات قرآن ركوع گفته اند، چون هر ركوع بر اساس مبانى فقهى اهل سنت بعد از قرائت حمد در يك ركعت خوانده مى شود.[151] ركوعات قرآن، ريشه در نماز تراويح دارد كه اهل سنت در شب هاى ماه رمضان از زمان خليفه دوم آن را به جماعت مى خوانند.[152] اين نماز كه در فقه اهل سنت 600 ركعت است در هر شبى از شب هاى ماه رمضان 20 ركعت آن خوانده مى شود[153] و اهل سنّت خواندن يك ختم قرآن را در اين نماز مستحب مى دانند[154] ، از اين رو قرآن را به ركوعات تقسيم كرده اند.
در شمار دقيق ركوعات اختلاف است؛ مشهور آن را 540 مى دانند.[155] سرخسى در اين باره از مشايخ بخارى نقل مى كند كه قرآن را 540 ركوع كردند تا در شب بيست و هفتم ماه رمضان ختم گردد و اين فضيلت در اين شب كه طبق برخى روايات شب قدر است درك شود.[156] دانى در همين راستا اجزاى بيست و هفت گانه براى قرآن نقل مى كند كه در نماز تراويح خوانده مى شده اند.[157] در برخى قرآن ها در بالاى «بسم الله» هر سوره افزون بر شمار كلمات و حروف شمار ركوعات آن را نيز مى نوشتند[158] ؛ همچنين در حاشيه بعضى از قرآن ها ركوعات را با حرف «ع» نشانه گذارى مى كردند.
6. تقسيمات محتوايى
قرآن كريم با توجه به محتوا و شيوه بيان به بخش هايى گوناگون تقسيم شده است. البته بناى اين تقسيمات بر تساوى همه بخش ها نيست، از اين رو با كم و زياد بودن مقدار برخى از بخش ها بر برخى ديگر و تداخل بعضى اقسام و تفاوت اين تقسيمات در روايات و نقل هاى مختلف منافاتى ندارد.[159] مهم ترين اين تقسيمات عبارت اند از:
أ. بخش هاى سه گانه: در روايتى از اميرمؤمنان، امام على و امام باقر عليهما السلام آمده است كه قرآن بر سه بخش فرود آمده است: ثلث آن درباره ما و دشمنان ماست و ثلث آن سنن و امثال و ثلث ديگر فرايض و احكام است.[160]
ب. بخش هاى چهارگانه: بنا به نقلى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و امام باقر عليه السلام ربع قرآن درباره اهل بيت عليهم السلام و ربع آن درباره دشمنان آن ها و ربع آن فرايض و احكام و ربع ديگر حلال و حرام است.[161]
ج. بخش هاى هفت گانه: در نقلى از رسول خدا صلى الله عليه و آله، محتواى قرآن در 7 بخش زجر، امر، حلال، حرام، محكم، متشابه و امثال معرّفى شده است.[162] در روايت ديگر امر، زجر، ترغيب، ترهيب، جدل، قصص و مَثَل [163] به عنوان بخش هاى هفت گانه قرآن معرّفى شده اند. در روايتى از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام با رويكرد شناخت و فهم قرآن، محتواى آن 6 وجهِ محكم، متشابه، ناسخ، منسوخ، خاص و عام بيان شده است [164] ، افزون بر اين در روايات، تقسيمات ديگرى نيز براى محتواى قرآن آمده اند.[165]
اعجاز قرآن
بحث درباره اعجاز قرآن كريم به عنوان متنى مقدس كه از سوى خداوند نازل شده و بشر را قدرت آفريدن متنى همانند آن نيست، به زمان نزول آن باز مى گردد و در خود قرآن كريم در ضمن آياتى موسوم به «آيات تحدّى» به آن تصريح شده است. به اعتقاد دانشمندان، هر امر خارق العاده اى معجزه نيست، بلكه زمانى معجزه است كه اولًا مدعىِ پيامبرى، آن كار خارق العاده را شاهد صدق ادعاى خود معرفى كند. ثانياً مخاطبانش را به هماوردى و معارضه فرا خواند. ثالثاً مخاطبان انگيزه معارضه داشته باشند. رابعاً از معارضه سالم بماند.[166] اين 4 مورد را مى توان مبانى يا اركان [167] اعجاز قرآن معرفى كرد. در قرآن كريم به آياتى برمى خوريم كه همه مخاطبان را دعوت كرده تا اگر در الهى بودن قرآن ترديدى دارند همانند آن يا 10 سوره يا يك سوره مانند آن را بياورند. (بقره/ 2، 23؛ هود/ 11، 13؛ اسراء/ 17، 88)
قرآن خود به صراحت و قاطعيت بيان مى كند كه هرگز نمى توانند سوره اى همانند آن بياورند (بقره/ 2، 24)، ازاين رو اعجاز قرآن پيوندى ناگسستنى با تحدّى دارد، به گونه اى كه هرجا سخن از اعجاز باشد بايد سخن از تحدّى و هماوردطلبى نيز به ميان آيد و لازم است تحدّى به همان وجهى باشد كه درباره آن ادعاى اعجاز شده است، افزون بر اين، مقدار قرآنى كه به عنوان معجزه مطرح است نيز از آيات تحدّى به دست مى آيد.
در آيات تحدّى از كسانى كه قرآن كريم را ساخته پيامبر دانسته و مى پنداشتند قرآن چيزى جز افسانه پيشينيان نيست و خود آنان نيز قادر بر آفرينش چنين متنى هستند: «لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا ان هذا الّا اساطيرُ الاوَّلين» (انفال/ 8، 31) خواسته شده تا سخنى همانند قرآن: «فَليَأتوا بِحَديثٍ مِثلِهِ» (طور/ 52، 34) يا 10 سوره همانند آن: «قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَياتٍ» (هود/ 11، 13) يا يك سوره همانند آن: «فأتوا بسورة من مثله» (بقره/ 2، 23) بياورند، بنابراين، حداقل مقدار اعجاز قرآن در سخنى كامل و جامع از قرآن يا يك سوره از آن است. مفسران در تفسير «حديث» و «سوره» در آيات پيشين بر يك نظر نيستند[168] ؛ اما مسلّماً نه در قرآن كريم و نه در روايات، درباره يك آيه از قرآن تحدى نشده است، ازاين رو يك آيه از قرآن در صورتى كه حديث و سخنى كامل با پيامى مستقل و روشن نباشد به تنهايى برخوردار از وصف اعجاز نيست؛ اما همين آيه دركنار ساير آيات كه سوره را شكل مى دهد- حتى سوره اى كوتاه مانند كوثر- معجزه است و به آن تحدّى شده است.[169]
سوره هاى قرآن از آغاز مشتمل بر وصف اعجاز و مايه اعجاب سخنوران عرب بوده؛ اما تحدّى قرآن در برابر مشركان و معجزه خواندن آن پس از آن صورت گرفت كه برخى ناباوران، الهى بودن اين كتاب آسمانى را به ديده ترديد يا انكار نگريستند و آن را ساخته شخص پيامبر معرفى كردند، بر همين اساس به باور برخى دانشمندان اسلامى معجزه از آن جهت براى پيامبر ضرورت دارد كه موجب دفع يا رفع شبهه از ذهن مخاطب شده و زمينه هرگونه انكارى را از ميان ببرد؛ اما براى عرضه دين حق كه با فطرت بشرى هماهنگ است نيازى به آن نيست.[170]
به هر حال نخستين موضع گيريها در برابر آيات قرآن به عصر نزول و دوران مكه باز مى گردد كه برخى سخن شناسان عرب را به خضوع در برابر آيات وحى وا داشت. در آن زمان تقريباً با تلاش قابل توجهى از سوى مخاطبان در پاسخگويى به تحدّى قرآن كريم و آوردن سوره اى همانند يكى از سوره هاى آن مواجه نمى شويم [171] و آنچه انجام شده در مقام معارضه با قرآن نبوده است [172] ، چنان كه از سوى مسلمانان نيز (به جز تأكيد بر آيات تحدّى) هيچ گونه بحث و استدلالى براى اثبات اعجاز قرآن گزارش نشده است.
براى نخستين بار در اواخر قرن نخست هجرى، شاهد ظهور اصطلاح معجزه هستيم؛ در روايتى از امام سجاد عليه السلام واژه معجزه در معناى مصطلح آن به كار رفته است [173] ، چنان كه همين اصطلاح در روايتى از امام رضا عليه السلام نيز ديده مى شود كه در آن به «اعجاز در نظم» اشاره شده است [174] ؛ اما ظاهراً مجادلات كلامى در باب اعجاز قرآن و ظهور اصطلاح معجزه به قرن دوم هجرى و پس از واصل بن عطا (م. 131 ق.) شيخ معتزله باز مى گردد. اين نظريه از واصل نقل شده است كه اعجاز قرآن ذاتى آن نيست، بلكه به اين است كه خدا انديشه مردم را از معارضه با آن باز گردانده است.[175] اين سخن بعدها مبناى نظريه نظّام معتزلى در قول به «صَرْفه» گرديد كه با وجود تفسيرهاى متفاوت از صرفه تا مدتها در ميان متكلمان به ويژه معتزليان و اندکی از دانشمندان شيعى، طرفدارانى داشت.[176]
نظّام با رد اعجاز در نظم و تأليف قرآن و در كنار طرح نظريه صرفه -كه عامل اعجاز قرآن را در بيرون از متن قرآن معرفى مى كند- خبرهاى غيبى موجود در قرآن را نيز جنبه اى از اعجاز قرآن معرفى كرده است. آن گونه كه ابوالحسن اشعرى از نظّام نقل مى كند، ظاهر نظريه اعجاز در نظم قرآن كم و بيش در عصر نظّام مطرح بوده و نظّام از مخالفان آن بوده است.[177] سپس جاحظ به مخالفت با صرفه برخاست و با نگارش كتاب نظم القرآن، به دفاع از نظريه اعجاز در نظم قرآن پرداخت. نظم القرآن اكنون در دست نيست و تنها در برخى ديگر از آثار جاحظ[178] و آثار دانشمندان پس از وى از آن ياد شده است.[179]
در آغاز قرن چهارم، محمد بن زيد واسطى در اثرى به نام اعجازالقرآن كه به دست ما نرسيده نظريه نظم قرآن جاحظ را پى گرفت؛ وى نخستين كسى بود كه نام اعجاز القرآن را بر اثرش نهاد.[180] در همين قرن ابوهاشم جبايى فصاحت را معيار اعجاز قرآن معرفى و آن را به روانى واژگان و نيكويى معنا تفسير كرد. او اين نظريه را در برابر نظريه نظم القرآن قرار داد و با نظريه نظم القرآن به شدت مخالفت كرد.[181] ابوهاشم همچنين نبودِ ناسازگارى و اختلاف ميان آياتِ به تدريج نازل شده قرآن را، دليل ديگرى بر معجزه بودن آن به شمار آورد.[182] بدين ترتيب اين نظريه كه برگرفته از آيه 82 نساء/ 4: «أفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرآنَ ولَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدوا فيهِ اختِلافًا كَثيرا» است جنبه ديگرى از اعجاز قرآن را پيش روى ما نهاد. در نيمه دوم قرن چهارم رمانى در رساله اش، النكت فى اعجازالقرآن به بيان وجوه مختلف اعجاز قرآن پرداخته و در كنار وجوه پيشگفته به «اعجاز در بلاغت» قرآن نيز توجه كرده و در ضمن بررسى 10 صناعت ادبى موجود در قرآن به تبيين ويژگيهاى بلاغى آن پرداخته است.[183] خطّابى دانشمند معاصر رمانى نيز با تأكيد بر اعجاز در بلاغت قرآن، تأثيرگذارى آيات را بر جان مخاطبان وجه ديگرى از اعجاز قرآن شمرد[184] كه پس از وى عنوان «اعجاز تأثيرى» به خود گرفت.[185]
در آغاز قرن پنجم باقلانى معارف بلند قرآن كريم از پيامبرى امّى را مورد توجه قرار داد و اين جنبه را نيز به ديگر وجوه اعجاز قرآن افزود.[186] سپس عبدالقاهر جرجانى با اينكه خود پيرو نظريه نظم قرآن بود؛ اما همه آنچه را بر فصاحت و بلاغت و نظم قرآن و به طور كلى به جنبه هاى ادبى- هنرى آن مرتبط مى شد در دو كتاب دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغه به بحث گذاشت و رسماً دو دانش معانى و بيان را پايه گذارى كرد.
از آن پس بحث درباره اعجاز قرآن با وسعت بيشترى پى گرفته شد و مفسران به گردآورى وجوه گوناگون اعجاز قرآن و شرح و بسط آراى پيشينيان پرداختند و تقريباً تا قرن سيزدهم نظريه جديدى در باب اعجاز قرآن ديده نمى شود.[187]
سيوطى در معترك الاقران در رويكردى اغراق آميز همه وجوه اعجاز قرآن را كه پيش از وى مورد بحث قرار گرفته بود، گرد آورد و تا 35 وجه رساند؛ اما بسيارى از اين وجوه همچون حسن تأليف، وجود مجاز، تشبيه و استعاره، كنايه و تعريض، ايجاز و اطناب، صنايع بديعى، اشتمال بر جمله هاى خبرى و انشايى، قَسَمها و ضرب المثلها به تنهايى نمى تواند معيار اعجاز قرآن تلقى شود، بلكه بايد مجموعه اين آرايه هاى ادبى را تحت عنوان «اعجاز بيانى» مورد بحث قرار داد، افزون بر اين، برخى از وجوهى را كه سيوطى معرفى كرده ربطى به اعجاز قرآن ندارد.[188]
مطالعات در باب اعجاز قرآن در زمان معاصر فارغ از منازعات كلامى و به طور گسترده تر مورد توجه قرار گرفته و يكى از مباحث زيربنايى و اصلى در حوزه علوم قرآنى قرار داده شده، با اين تفاوت كه قرآن پژوهان معاصر با بديهى دانستن اصل اعجاز قرآن، به تحليل و تبيين وجوه مختلف آن برآمده اند. در المنار از 7 وجه از وجوه اعجاز قرآن ياد شده است.[189] در ميان وجوه ياد شده «اعجاز در تشريعيات» قرآن كريم نيز در كنار «اعجاز در معارف»، مورد توجه قرار گرفته است.
در همين زمان بلاغى از مفسران شيعى نيز در كنار وجوه مختلف اعجاز، اعجاز در تشريعيات قرآن را نام برده؛ اما از سوى برخى فقيهان شيعى كه جايگاهى براى انديشه هاى فلسفى در تبيين معارف وحيانى و قرآن كريم معتقد نبودند، اعجاز در معارف قرآن به معناى عامش كه شامل تشريعيات قرآن نيز باشد، يگانه وجه اعجاز قرآن معرفى شده و حتى برخلاف نظر مشهور كه آيات تحدّى را به جنبه هاى لفظى و بيانى قرآن كريم ناظر مى دانستند، اين دسته آيات را ناظر به جنبه هاى علمى و معارفى قرآن معرفى كردند.[190]
نيز رافعى در اعجاز القرآن و البلاغة النبويه با ارائه بحثى نسبتاً جامع، وجه ديگرى از اعجاز را با عنوان «اعجاز در آهنگ و موسيقى» برخاسته از نظم الهى كلمات قرآن را مطرح كرد. گرچه اعجاز در نظم آهنگ مى تواند زيرمجموعه اعجاز بيانى قرآن قرار گيرد[191] و كم و بيش در گذشته در ضمن مباحث نظم قرآن و اعجاز در فصاحت، اشاراتى مبهم به آن شده است؛ اما رافعى به طور روشن و گسترده، با تأكيد بر موسيقى برآمده از نظم حاكم بر چينش الفاظ قرآن، در هنگام قرائت و تأثير آن بر مخاطب، اين وجه اعجاز قرآن را مطرح ساخت.[192]
از سوى ديگر ابتدا رشيد رضا[193] و سپس طنطاوى در جواهرالقرآن در رويكردى بى سابقه به كشفيات علوم تجربى در زمينه هاى مختلف و تطبيق آنها بر قرآن كريم، زمينه طرح «اعجاز علمى» آن را فراهم آوردند كه با اقبال نسبتاً گسترده اى از سوى دانشمندان اسلامى مواجه گرديد و تأليفات فراوانى در اين حوزه عرضه شد.
در دهه هاى اخير نظريه «نظم رياضى» و «اعجاز عددى» نيز به دايره وجوه اعجاز قرآن افزوده شد.
كاشف اين نظريه، رشاد خليفه پژوهشگر مصرى با دكتراى بيوشيمى بود كه پس از سه سال كار مداوم با رايانه بر روى قرآن نظريه اعجاز عددى را عرضه كرد. وى نتيجه پژوهش خود را در دو كتاب معجزة القرآن الكريم و عليها تسعة عشر ارائه داد و نظم رياضى موجود در قرآن را نشانه وحيانى بودن و عدم تحريف به زيادى يا نقصان قرآن دانست. شگفتى و فوق العادگى نظم رياضى به كار رفته درباره تعداد و تكرار حروف و كلمات قرآن و نيز تكرار كلمات متناظر يا متضاد قابل انكار نيست؛ اما ادعاهاى رشاد خليفه نيز مبالغه آميز و گاه خلاف واقع و تكلف آميز مى نمايد، ازاين رو با اينكه پس از وى گروهى به بسط نظريه او روى آوردند، گروهى نيز به شدت به نقد آن پرداختند.
نكته قابل توجه در بحث اعجاز قرآن در همه ابعادش به شخصيت آورنده آن مربوط مى شود. به گواهى تاريخ، پيامبر اسلام به عنوان آورنده قرآن امّى بود[194] و قرآن كريم نيز بر آن تأكيد كرده است: «الَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الامّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبًا عِندَهُم فِى التَّوراةِ والانجيلِ ...». (اعراف/ 7، 157) وى تا پيش از پيامبرى و نزول قرآن نه كتابى خوانده بوده و نه خط مى نوشت: «و ما كُنتَ تَتلوا مِن قَبلِهِ مِن كِتابٍ ولا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ اذًا لَارتابَ المُبطِلون». (عنكبوت/ 29، 48) در محيطى دور از فرهنگ و شكوفايى علمى، با سپرى كردن دوران يتيمى، فقر و گم گشتگى (ضحى/ 93، 6- 8) قرآن را بر بشر عرضه كرد. اين همه در كنار ويژگيهاى قرآن كريم همراه با آيات تحدّى، اعجاز قرآن را ترديدناپذير ساخت. در همين راستا برخى مفسران با ارجاع ضمير «مِثلِهِ» به «عَبدِنا» در آيه 23 بقره/ 2: «و ان كُنتُم فى رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلى عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ» معتقدند قرآن به اين وجه نيز تحدّى كرده است و بر اعجاز آن با توجه به ويژگيهاى آورنده اش تأكيد كرده اند.[195]
منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج3، صص558-563 و ج 8، صص409-424
[1] . المغنى، ص 407
[2] . مقدمة جامع التفاسير، ص 102- 103؛ الاتقان، ج 1، ص 252؛ التمهيد، ج 4، ص 18
[3] . مقدمه ابن خلدون، ص 95؛ التمهيد، ج 4، ص 19- 20
[4] . نك: الفهرست، ص 39، 288؛ هديةالعارفين، ج 1، ص 350؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 46-/ 47
[5] . نك: البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 338-/ 340
[6] . لسان العرب، ج 1، ص 282؛ ترتيب العين، ص 63،« ايا»؛ بصائر ذوى التمييز، ج 2، ص 63-/ 66
[7] . الاتقان، ج 1، ص 230؛ معجم علوم القرآن، ص 62؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 239
[8] . مقدمتان فى علوم القرآن، ص 246؛ مجمع البيان، ج 1، ص 77؛ علوم قرآنى، ص 117
[9] . الاتقان، ج 1، ص 175؛ بحوث فى تاريخ القرآن، ص 99
[10] . مجمع البيان، ج 10، ص 854؛ فنون الافنان، ص 327
[11] . فضائل القرآن، ص 395؛ المحكم، ص 16-/ 17؛ البيان فى عد آى القرآن، ص 129-/ 131
[12] . الرسم العثمانى، ص 58-/ 60
[13] . المصاحف، ج 2، ص 511-/ 514، 529
[14] . تاريخ قرآن، حجتى، ص 480-/ 481
[15] . مفردات، ص 434،« سور»؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 117
[16] . مجمع البيان، ج 1، ص 156؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 117؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 362؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 247؛ تاريخ قرآن، راميار، ص 577
[17] . البيان فى عد آى القرآن، ص 83؛ الاتقان، ج 1، ص 171؛ الموسوعة القرآنيه، ج 2، ص 83
[18] . المحكم، ص 16-/ 17
[19] . الرسم العثمانى، 58-/ 60
[20] . فضائل القرآن، ص 395؛ البيان فى عد آى القرآن، ص 129- 131؛ المصاحف، ج 2، ص 511- 514، 529
[21] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 274
[22] . ر. ك: الاتقان، ج 1، ص 57-/ 70
[23] . البيان فى عد آى القرآن، ص 189
[24] . بحوث فى تاريخ القرآن، ص 334؛ التمهيد، ج 1، ص 170
[25] . جمال القراء، ج 1، ص 177؛ جامع البيان، ج 1، ص 68
[26] . فن الترتيل وعلومه، ج 1، ص 63
[27] . فضائل القرآن، ص 225؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 25؛ جامع البيان، ج 1، ص 68
[28] . جامع البيان، ج 1، ص 68؛ مجمع البيان، ج 1، ص 82؛ تفسير ماوردى، ج 1، ص 25
[29] . مجمع البيان، ج 1، ص 82؛ غرائب القرآن، ج 1، ص 31؛ منهج الصادقين، ج 1، ص 71
[30] . كنزالدقائق، ج 7، ص 155
[31] . جامع البيان، ج 1، ص 69-/ 70
[32] . جامع البيان، ج 1، ص 69؛ فضائل القرآن، ص 227؛ جمال القراء، ج 1، ص 177
[33] . اشهر المصطلحات فى الاداء، ص 137
[34] . الاتقان، ج 1، ص 167؛ قرآن در اسلام، ص 193؛ الميزان، ج 12، ص 109
[35] . تاريخ قرآن، راميار، ص 594
[36] . مفاتيح الاسرار، ج 1، ص 140-/ 141
[37] . الاتقان، ج 1، ص 173
[38] . مجمع البيان، ج 1، ص 82
[39] . شرح اصول الكافى، ج 11، ص 17
[40] . جامع البيان، ج 1، ص 70-/ 71؛ روض الجنان، ج 1، ص 16-/ 17
[41] . مجمع البيان، ج 1، ص 83، مفاتيح الاسرار، ج 1، ص 140؛ منهج الصادقين، ج 1، ص 72
[42] . منهج الصادقين، ج 1، ص 72
[43] . الصافى، ج 1، ص 17-/ 18
[44] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 342؛ مجمع البيان، ج 1، ص 83
[45] . مفاتيح الاسرار، ج 1، ص 141
[46] . شرح اصول الكافى، ج 11، ص 18؛ تاريخ قرآن، راميار، ص 595
[47] . لسان العرب، ج 2، ص 139
[48] . القاموس المحيط، ج 2، ص 1664
[49] . مجمع البيان، ج 1، ص 83؛ غرائب القرآن، ج 1، ص 31
[50] . التفسير الكبير، ج 19، ص 209؛ معجم علوم القرآن، ص 338
[51] . جامع البيان، ج 1، ص 70؛ ج 14، ص 76، 79
[52] . الميزان، ج 17، ص 256
[53] . لسان العرب، ج 2، ص 138؛ القاموس المحيط، ج 2، ص 1664،« ثنى»
[54] . تفسير ماوردى، ج 1، ص 26
[55] . معجم علوم القرآن، ص 244
[56] . منهج الصادقين، ج 1، ص 71
[57] . صحيح مسلم، ج 6، ص 107؛ مجمع البيان، ج 1، ص 83؛ جمال القرّاء، ج 1، ص 178
[58] . لسان العرب، ج 10، ص 275،« فصل»
[59] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 342-/ 344؛ الاتقان، ج 1، ص 174
[60] . تفسير ماوردى، ج 1، ص 26؛ التبيان، ج 1، ص 20، الصافى، ج 1، ص 18
[61] . مجمع البيان، ج 1، ص 83؛ غرائب القرآن، ج 1، ص 32
[62] . البيان فى عد آى القرآن، ص 83؛ شرح اصول الكافى، ج 11، ص 19
[63] . الكافى، ج 2، ص 601
[64] . تفسير عياشى، ج 1، ص 42
[65] . جمال القراء، ج 1، ص 178
[66] . الاتقان، ج 1، ص 174؛ التمهيد، ج 1، ص 313
[67] . فن الترتيل، ج 1، ص 372
[68] . القاموس المحيط، ج 2، ص 1377
[69] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 343-/ 344؛ الاتقان، ج 1، ص 174؛ كشف الغطاء، ج 1، ص 238
[70] . الاتقان، ج 1، ص 174؛ شرح اصول الكافى، ج 1، ص 19؛ الحبل المتين، ص 228
[71] . الحدائق، ج 8، ص 177-/ 178؛ الحبل المتين، ص 228؛ المجموع، ج 3، ص 383
[72] . عون المعبود، ج 3، ص 20؛ تاريخ قرآن، راميار، ص 596
[73] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 255-/ 267
[74] . تسنيم، ج 2، ص 67
[75] . شرح الاسماء، ص 53؛ ر. ك: الحروف النورانيه
[76] . تاريخ قرآن، راميار، ص 596؛ تاريخ جمع قرآن، ص 223
[77] . شناخت سوره هاى قرآن، ص 22
[78] . جمال القرّاء، ج 1، ص 178-/ 179
[79] . غرائب القرآن، ج 1، ص 33
[80] . سير اعلام النبلاء، ج 19، ص 217؛ لسان العرب، ج 3، ص 338؛ تاج العروس، ج 8، ص 262،« حمم»
[81] . فضائل القرآن، ص 254؛ مفاتيح الاسرار، ج 1، ص 141
[82] . المصنّف، ج 7، ص 203؛ فضائل سور القرآن، ص 301-/ 307
[83] . ثواب الاعمال، ص 244
[84] . بحارالانوار، ج 89، ص 301؛ مجمع البيان، ج 8، ص 797؛ فضائل القرآن، ص 255
[85] . تفسير قرطبى، ج 15، ص 288؛ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 218
[86] . المصنف، ج 7، ص 203؛ بحارالانوار، ج 68، ص 206؛ جمال القراء، ج 1، ص 178-/ 179
[87] . البيان فى عد آى القرآن، ص 133؛ تحفة الاحوذى، ج 8، ص 192
[88] . جمال القراء، ج 1، ص 179
[89] . عون المعبود، ج 4، ص 193؛ السنن الكبرى، ج 8، ص 312
[90] . البيان فى عد آى القرآن، ص 133
[91] . تاريخ جمع قرآن، ص 224
[92] . جمال القراء، ج 1، ص 179
[93] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 254
[94] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 268
[95] . تقسيمات، آمار و شناسنامه سوره هاى قرآن، ص 14؛ تاريخ جمع قرآن، ص 224
[96] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 267
[97] . شناخت سوره هاى قرآن، ص 33؛ تقسيمات، آمار و شناسنامه سوره هاى قرآن، ص 17
[98] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 268
[99] . تاريخ جمع قرآن، ص 224
[100] . دانشنامه قرآن، ج 2، ص 1262
[101] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 268
[102] . صحيح البخارى، ج 5، ص 240؛ ج 6، ص 101؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 181
[103] . فتح البارى، ص 149؛ النهايه، ج 3، ص 179؛ تاج العروس، ج 7، ص 4
[104] . تاريخ قرآن، ص 360
[105] . فقه الرضا عليه السلام، ص 85؛ الهدايه، ص 95؛ المحلى، ج 5، ص 109؛ موسوعة الفقه الاسلامى، ج 1، ص 101
[106] . شرايع الاسلام، ج 1، ص 69؛ اشهر المصطلحات فى فن الاداء، ص 158
[107] . الفقه الاسلامى، ج 2، ص 1137-/ 1139
[108] . موسوعة الفقه الاسلامى، ج 1، ص 101-/ 103
[109] . المراسم العلويه، ص 42؛ جواهرالكلام، ج 3، ص 44؛ العروة الوثقى، ج 1، ص 286
[110] . مسند احمد، ج 5، ص 249، 251؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 197؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 169، 520؛ ج 2، ص 796
[111] . الكافى، ج 2، ص 601؛ معجم علوم القرآن، ص 224
[112] . معجم علوم القرآن، ص 272؛ التمهيد، ج 1، ص 314
[113] . عون المعبود، ج 4، ص 190
[114] . فضائل القرآن، ص 92؛ مسند احمد، ج 4، ص 343؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 344
[115] . الموسوعة القرآنيه، ج 1، ص 378-/ 379
[116] . الاتقان، ج 1، ص 167
[117] . البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 344- 345؛ معجم علوم القرآن، ص 13
[118] . الكافى، ج 2، ص 618
[119] . مناهل العرفان، ج 1، ص 407-/ 408؛ المتحف، ج 1، ص 71؛ التبيين، ص 564-/ 565
[120] . مناهل العرفان، ج 1، ص 287
[121] . المتحف، ج 2، ص 400
[122] . اشهر المصطلحات فى فنّ الاداء، ص 144-/ 145
[123] . فن الترتيل، ج 1، ص 65
[124] . در آستانه قرآن، ص 157-/ 158
[125] . جمال القراء، ج 1، ص 378
[126] . مقدمتان، ص 275؛ در آستانه قرآن، ص 157-/ 158
[127] . المصاحف، ج 1، ص 467- 470؛ جمال القراء، ج 1، ص 315- 319؛ دعوة لاعادة النظر، ص 6
[128] . فن الترتيل، ص 66
[129] . جمال القراء، ج 1، ص 379
[130] . تاريخ القرآن، ص 161-/ 164؛ الموسوعة الذهبيه، ج 2، ص 436-/ 437
[131] . جمال القراء، ج 1، ص 364
[132] . مقايسه كنيد حزبهاى مصحف را با: جمال القراء، ج 1، ص 364 به بعد
[133] . التبيين، ص 564
[134] . فن الترتيل، ج 1، ص 66
[135] . التبيين، ص 571
[136] . همان، ص 564
[137] . نك: دعوة لاعادة النظر
[138] . فنون الافنان، ص 91؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 98؛ الرسم العثمانى، ص 59
[139] . المتحف، ج 1، ص 75
[140] . همان
[141] . البيان فى عد آى القرآن، ص 301-/ 320؛ تفسيرقرطبى، ج 1، ص 46
[142] . مقدمتان، ص 235-/ 250؛ المتحف، ص 740؛ اشهر المصطلحات فى فن الاداء، ص 149
[143] . مناهل العرفان، ج 1، ص 287
[144] . المحرر الوجيز، ج 1، ص 35
[145] . تفسير ابن كثير، ج 1، ص 4؛ تاريخ القرآن، ص 201؛ التفسير والمفسرون، ج 1، ص 85
[146] . لمحات الانوار، ج 1، ص 337-/ 344
[147] . البيان فى عد آى القرآن، ص 131
[148] . المحكم فى نقط المصاحف، ص 15-/ 16؛ فضائل القرآن، ص 394-/ 395
[149] . المتحف، ج 1، ص 427
[150] . الكافى، ج 2، ص 629
[151] . دانستنيهايى از قرآن، ص 82؛ قرآن شناخت، ص 118؛ دانشنامه قرآن، ج 1، ص 1117
[152] . صحيح البخارى، ج 2، ص 252؛ سبل السلام، ج 2، ص 10؛ اضواء على الصحيحين، ص 418
[153] . المبسوط، ج 2، ص 146؛ جامع الخلاف والوفاق، ص 118
[154] . الفقه الاسلامى، ج 2، ص 1059، 1090؛ حاشيه ردّالمحتار، ج 2، ص 49
[155] . المبسوط، ج 2، ص 146؛ قرآن شناخت، ص 118
[156] . المبسوط، ج 2، ص 147
[157] . البيان فى عد آى القرآن، ص 311-/ 312
[158] . دانستنيهايى از قرآن، ص 82
[159] . الوافى، ج 9، ص 1768
[160] . الكافى، ج 2، ص 627؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 9
[161] . تفسير عياشى، ج 1، ص 9
[162] . جامع البيان، ج 1، ص 49
[163] . همان؛ بحارالانوار، ج 93، ص 4، 97
[164] . البرهان، ج 1، ص 45
[165] . نك: همان، ص 44- 46؛ بحارالانوار، ج 93، ص 4-/ 98
[166] . تفسير قرطبى، ج 1، ص 50- 51
[167] . نك: اعجاز القرآن، نصار، ص 286- 296؛ قرآن شناسى، ج 1، ص 136- 141
[168] . مناهل العرفان، ج 2، ص 214؛ اعجاز القرآن، نصار، ص 94- 106؛ قرآن شناسى، ج 1، ص 129- 130
[169] . الاتقان، ج 2، ص 264- 265
[170] . التمهيد، ج 4، ص 16
[171] . المغنى، ص 273
[172] . نك: التمهيد، ج 4، ص 218- 281؛ اعجاز القرآن، نصار، ص 112- 165
[173] . بحارالانوار، ج 11، ص 71؛ ج 21، ص 238- 239
[174] . عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 286؛ بحارالانوار، ج 17، ص 211
[175] . مباحث فى اعجاز القرآن، ص 40
[176] . التمهيد، ج 4، ص 138- 190
[177] . مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 321
[178] . مباحث فى اعجاز القرآن، ص 41
[179] . اعجازالقرآن، رافعى، ص 27؛ الكشاف، ج 1، ص 2
[180] . الفهرست، ص 303
[181] . المغنى، ص 197
[182] . المغنى، ص 328
[183] . ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، ص 76
[184] . بيان اعجاز القرآن، ص 66- 67
[185] . بيان اعجاز القرآن، ص 70- 72؛ مناهل العرفان، ج 2، ص 284 به بعد
[186] . اعجاز القرآن، رافعى، ص 33
[187] . تفسير ماوردى، ج 1، ص 30- 33؛ التسهيل، ج 1، ص 14؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 226- 239
[188] . معترك الاقران، ج 1، ص 12، 22- 23، 43، 58، 66، 73، 83، 103، 163، 357، 366، 385
[189] . تفسير المنار، ج 1، ص 198- 210
[190] . ابواب الهدى، ص 3؛ بيان الفرقان، ج 2، ص 196- 197، 199، 206
[191] . علوم قرآنى، ص 374- 380
[192] . اعجاز القرآن والبلاغة النبويه، ص 220- 235
[193] . تفسير المنار، ج 1، ص 210- 213
[194] . السير والمغازى، ص 121؛ السيرة النبويه، ج 1، ص 285
[195] . جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 240؛ التفسيرالكبير، ج 1، ص 118