بنی قریظه
«بنى قُرَيْظَه»، از قبايل يهود ساكن يثرب و نام يكى از غزوه هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله) است.
آنان از سه طايفه مشهور يهود و آخرينشان بودند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر اثر پيمان شكنى در غزوه خندق، با آنان برخورد كرد. مفسران ذيل آياتى از سوره بقره، آل عمران، مائده، انفال و احزاب و برخى ديگر آيات از آنان ياد كرده و برخى را در شأن آنان دانسته يا بر ايشان تطبيق كرده اند.
(نسب و خاستگاه بنى قريظه)
گزارشها درباره تبار و منشأ آنان همسانى ندارد.
بيشتر منابع اسلامى، ايشان را بنى اسرائيلى و از فرزندان خزرج بن الصريح، از نسل هارون بن عمران عليه السلام دانسته اند[1] كه به «كاهنان» شهرت دارند.[2] در مقابل، برخى مورخان، بنى قريظه را در اصل عرب و تيره اى از قبيله جذام مى دانند كه در زمان عاديا بن سموئيل، به دين يهود درآمدند و چون در كنار كوهى به نام قريظه فرود آمدند بدان نام مشهور شدند. قول ديگر، نام نياى آنان را، قريظه دانسته است.[3] مستشرقان نيز درباره نسب اين طايفه از يهود، نظر يكسانى ندارند؛ برخى بنى اسرائيلى بودن ايشان را تأييد و برخى مورد ترديد قرار داده اند.[4]
در زمان و علت هجرت يهود به يثرب كه بنى قريظه را نيز دربرمى گيرد اخبار متفاوتى ارائه شده است. برپايه خبرى، آنان در بازگشت از سفر حج كه با حضور موسى عليه السلام انجام گرفت، در يثرب ساكن شدند.[5] گزارش ديگرى حكايت از آن دارد كه آن حضرت عليه السلام براى سركوب عمالقه، سپاهى به حجاز فرستاد. در بازگشت، چون بنى اسرائيل متوجه نافرمانى سپاه از دستور آن حضرت شدند ايشان را از خود راندند و آنان به يثرب مهاجرت كردند.[6] برخى مورخان اسلامى در اين خبر ترديد كرده اند.[7] به موجب گزارش ديگرى، هجرت آنان بر اثر ترس از حمله هاى بخت النصر، فرمانرواى بابل به فلسطين بوده است.[8] از ديگر علل مى توان به ازدياد جمعيت يهود و امكانات محدود محل سكونت [9] و آگاهى آنان از ظهور پيامبر آخرالزمان در حجاز اشاره كرد.[10] بنابر قول مشهور، هجرت يهود به يثرب، پس از حمله امپراتورى روم به فلسطين، كشتار يهود و ويرانى معبد ايشان صورت گرفت.[11] گويند: اين واقعه قبل از آمدن اوس و خزرج به يثرب بوده است.[12]
استقرار در يثرب:
برخى منابع اشاره دارند كه بنى قريظه در جنوب شرقى يثرب، بين وادى مهروز و مُذَيْنب ساكن گشتند.[13] وادى مهروز به آنان تعلق داشت كه سيل آن مدينه را تهديد مى كرد و در زمان عثمان جلوى آن سدى ساخته شد.[14] آنان با ديگر يهوديان مدتها بر عرب آن شهر (اوس و خزرج) تسلط داشتند[15] و بنابر قولى در آن زمان (دوره ساسانيان)، خرجگزار مرزبان ايرانى «الزاره» در بحرين بودند.[16]
اقتصاد آنان عمدتاً متكى به كشاورزى بود.
غَمْل، محل فرود بنى قريظه از پوشش گياهى خوبى برخوردار بود.[17] چاه أبّا نيز از اموال آنان به شمار مى آمد[18] كه رسول خدا به هنگام غزوه بنى قريظه بدانجا فرود آمد.[19] بعاث (جايگاه جنگ اوس با خزرج در آستانه ظهور اسلام) نيز متعلق به بنى قريظه بود.[20] موقعيت اقتصادى ايشان به گونه اى بود كه دارايى خود را به رخ ديگران مى كشيدند. بنابر نقل بعضى از مفسران، آيه 10 آل عمران به يهود بنى قريظه و بنى نضير اشاره دارد كه به اموال و فرزندان خود افتخار مى كردند:
«انَّ الَّذينَ كَفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم امولُهُم ولا اولدُهُم مِنَ اللَّهِ شَيًا و اولكَ هُم وقودُ النّار/ ثروتها و فرزندان كسانى كه كافر شدند، [به كارشان نيايد و] هرگز آنان را در برابر [عذاب ] خدا هيچ سودى نخواهد داشت [و عذاب را از آنان دفع نخواهد كرد] و آنان خود، آتشگيره دوزخ اند».[21] نيز به نقل مقاتل مقصود از كافران در آيه «انَّ الَّذينَ كَفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم امولُهُم ولا اولدُهُم مِنَ اللَّهِ شيًا و اولكَ اصحبُ النّارِ هُم فيها خلِدون/ كسانى كه كفر ورزيدند هرگز اموالشان و فرزندانشان چيزى [از عذاب خدا] را از آنان دفع نخواهد كرد و آنها اصحاب آتش اند و در آن جاودانه خواهند ماند» (آل عمران/116) بنى قريظه و بنى نضير هستند كه به اموال و اولاد خود مى باليدند.[22] بنا به نقل عطاء بزرگان يهود بنى قريظه و ديگر يهود مدينه، ضعفاى صحابه پيامبر را به باد استهزا و مسخره مى گرفتند، از اين رو آيه 212 بقره/ 2 در شأن آنان نازل شد[23] : «زُيّنَ لِلَّذينَ كَفَروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ اتَّقَوا فَوقَهُم يَومَ القِيمَةِ واللَّهُ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب .../ زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است، و افراد باايمان را مسخره مى كنند [كه گاهى دستشان تهى است ]، در حالى كه پرهيزگاران در قيامت، برتر از آنان هستند ...». اموال بر جاى مانده از آنها در غزوه بنى قريظه نيز گوياى ثروتمندى آنان است.[24]
شخصيتهاى آنان در اين دوره شامل زبيربن باطا بن وهب، عزال بن شموال (سَمْوال) و كعب بن اسد بودند.[25] ابن هشام حدود 16 تن از بزرگان ايشان را نام برده است كه مردم به آنها مراجعه مى كردند.[26]
دائرة المعارف قرآن كريم، ج 6، صص234-236
[1] . السيرة النبويه، ابن هشام، ج 1، ص 21؛ البدء والتاريخ، ج 3، ص 129؛ الانساب، ج 4، ص 475
[2] . الاغانى، ج 22، ص 111، 114؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 2، ص 202
[3] . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 52؛ الانساب، ج 4، ص 475
[4] . تاريخ الشعوب الاسلاميه، ص 153.
[5] . المنتظم، ج 1، ص 357؛ وفاء الوفا، ج 1، ص 157، 162
[6] . الاغانى، ج 22، ص 112؛ معجم البلدان، ج 5، ص 84
[7] . وفاء الوفا، ج 1، ص 159؛ الروض الانف، ج 4، ص 290
[8] . تاريخ طبرى، ج 1، ص 383؛ مجمع البيان، ج 1، ص 316؛ البداية والنهايه، ج 2، ص 31
[9] . وفاء الوفا، ج 1، ص 156
[10] . مجمع البيان، ج 7، ص 286؛ معجم البلدان، ج 5، ص 84
[11] . البدء والتاريخ، ج 3، ص 129؛ معجم البلدان، ج 5، ص 84
[12] . الاغانى، ج 22، ص 113؛ البدء والتاريخ، ج 3، ص 129- 130؛ معجم البلدان، ج 5، ص 84
[13] . الاغانى، ج 22، ص 113؛ معجم البلدان، ج 5، ص 83؛ المصنف، ج 1، ص 168
[14] . تاريخ المدينه، ج 1، ص 168- 170
[15] . البدء و التاريخ، ج 3، ص 130؛ المفصل، ج 6، ص 519
[16] . معجم البلدان، ج 5، ص 83
[17] . النهايه، ج 2، ص 388
[18] . تاج العروس، ج 1، ص 143؛ النهايه، ج 1، 24؛ معجم البلدان، ج 1، ص 59
[19] . جامع البيان، مج 11، ج 19، ص 182
[20] . الكامل، ج، 1، ص 680
[21] . فتح القدير، ج 1، ص 320؛ معجم البلدان، ج 1، ص 451
[22] . فتح القدير، ج 1، ص 374
[23] . مجمع البيان، ج 2، ص 541؛ فتح القدير، ج 1، ص 374
[24] . تاريخ المدينه، ج 1، ص 175، 212
[25] . السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 240؛ البداية والنهايه، ج 4، ص 101
[26] . السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 240