نمرود بن کوش بن کنعان
نمرود بن كوشِ بن كنعان بن حام بن نوح، پادشاه بابل[1] كه از روى تكبّر و بزرگ بينى ادّعاى ربوبيّت نمود.[2]
از نظر تاريخى نخستين پادشاه ياد شده در قرآن، معاصر ابراهيم خليل عليه السلام بوده است. مفسّران [3] و مورخان [4] مسلمان او را پادشاه بابل و نامش را نمرود گفته اند. وى در مواجهه با دعوت توحيدى ابراهيم عليه السلام ادعاى خدايى و در اين باره با آن حضرت احتجاج كرد: «الَم تَرَ الَى الَّذى حاجَّ ابراهيمَ فى رَبّهِ ان ءاتاهُ اللَّهُ المُلكَ اذ قالَ ابراهيمُ رَبّىَ الَّذى يُحيى ويُميتُ قالَ انَا احيى و اميت ...». (بقره/ 2، 258) مجاهد و ديگران او را نخستين كسى خوانده اند كه استبداد و خودكامگى پيشه كرد و دعوى الوهيت داشت.[5] گويند: وى در اثبات خدايى خويش و اينكه مى تواند مانند خداى ابراهيم عليه السلام منشأ مرگ و زندگى باشد، دستور داد زندانى را آورده، يكى را بكشند و ديگرى را آزاد سازند[6] ؛ گويا مغالطه وى در اقناع مردم كارگر افتاد، براى همين حضرت ابراهيم عليه السلام برهان ديگرى آورد و دعوى دروغين او آشكار شد.[7] (بقره/ 2، 258)
به اعتقاد مفسّران، خداوند با اشاره به مُلك بخشىِ خويش و ادعاى الوهيت نمرود، در مقام ابراز شگفتى از كار اوست، زيرا وى بدون قدرت و سلطنت، امتيازى بر ديگران نداشت و او به جاى سپاس و استفاده درست، با تكيه بر آن سر به طغيان نهاد.[8] خداوند براى تحقير او و تقبيح كردارش، به نام وى تصريح نكرده است.[9]
برخى احاديث، نمرود را در كنار ذوالقرنين، سليمان و بخت النصر يكى از 4 پادشاهى خوانده اند كه بر همه سرزمينهاى آن روز حاكم بوده اند و قلمرو وسيعى داشته است.[10]
گويند: وی بود كه فرمان داد تا ابراهيم عليه السلام را در آتش افكنند.[11]
منابع:
دائرة المعارف قرآن كريم، ج 6، صص468-469
فرهنگ قرآن، ج31، صص485
[1]تاريخ طبرى، ج 1، ص 128 و 143
[2]مجمع البيان، ج 1-/ 2، ص 635
[3] . جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 34؛ مجمع البيان، ج 2، ص 167؛ الميزان، ج 2، ص 353
[4] . تاريخ طبرى، ج 1، ص 173
[5] . جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 34- 35؛ التبيان، ج 2، ص 316؛ مجمع البيان، ج 2، ص 167
[6] . جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 36؛ احكام القرآن، ج 1، ص 550؛ الميزان، ج 2، ص 354
[7] . الميزان، ج 2، ص 354
[8] . جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 34، 168؛ تفسير بغوى، ج 1، ص 241
[9] . الميزان، ج 2، ص 352
[10] . نورالثقلين، ج 1، ص 267؛ كنزالدقائق، ج 2، ص 413
[11]تاريخ طبرى، ج 1، ص 146