بنی أسلم
بنی أسلم: شاخه اى از قبيله قحطانى خزاعه ؛
آنان از تبار اسلم بن افصى بن حارثة بن عمرو بن مزيقيا (عامر)، از عرب قحطانى و از زيرشاخه هاى خزاعه دانسته شده اند. از تيره هاى همنام بنو أسلم مى توان به اسلم بن الحاف و اسلم بن ربيعه از سعد بن حِمْيَر اشاره كرد كه هر دو به قحطانيان نسب مى برند و در اين مقاله مدّ نظر نيستند. بنا به نقلى، پيامبر صلى الله عليه و آله، اسلميها را از تبار اسماعيل عليه السلام خواند؛ اما ابن حَجَر، با اين استدلال كه در اين صورت، همه عرب قحطانى از نسل آن حضرت خواهند بود اين روايت را نپذيرفته است، ضمن آنكه در ميان عرب عدنانى نيز، تيره اى از بنى قَمْعه به نام اسلم وجود دارد. نسل اسلم از دو فرزندش سلامان و هَوازن استمرار يافت.
اسلميها در مسير مكه به مدينه و در همسايگى قبيله بنى غفار استقرار داشتند. مناطق منتسب به ايشان عبارت است از: «جَمدان» (كوهى در حجاز حد فاصل قُديد و عُسْفان)، «ضَجْنان» (متعلق به اسلم، هُذَيل و غاضره)، شَبَكه شَدَخ (آبى از آن اسلم و غفار)، «وَبْرَه» (قريه اى داراى نخلستان از مناطق پيرامونى مدينه). آنان همچنين در «مر الظهران» نخلستانهايى داشتند، از اين رو به نظر مى رسد، عمده اشتغال اسلميان، كشاورزى و دامدارى بوده است.
از آداب، ايام و مسائل مربوط به عصر جاهلى آنان گزارشى ارائه نشده است، جز آنكه همپيمان قبيله غفار بودند و در تيراندازى مهارت داشتند، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود: پدر شما از تيراندازان بود.
روابط با پيامبر صلى الله عليه و آله :
در خصوص زمان و كيفيت اسلام آوردن اسلميها، اخبار چندانى برجاى نمانده است؛ اما از گزارشهاى پراكنده برمى آيد كه برخى از ايشان در همان سالهاى نخست هجرت، اسلام آورده و پيامبر صلى الله عليه و آله را در غزواتش يارى كرده اند. در غزوه حَمْراء الاسد (سال سوم) يا احد برخى از اسلميان در مقدمه سپاه اسلام حضور داشتند. پس از حادثه بِئرمَعونه (سال چهارم) كه طى آن شمارى از مبلغان به شهادت رسيدند، رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره قبايلى چون «عَضْل» و «قاره» نفرين و در حق قبايلى چون اسلم دعا كردند كه حاكى از اسلام يا حداقل بى طرفى برخى از اسلميهاست. در خبرى ديگر، پيامبر صلى الله عليه و آله اين قبيله را از جمله موالى خود معرفى كرده، بهتر از قبايلى چون تَميم و غَطَفان دانستند.
گويند: عمر بن افصاى اسلمى با گروهى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و با معرفى خود به عنوان
تيراندازان عرب، از حضرت خواستند، تا منزلتى براى آنان نزد خود قائل شود تا ديگران آن را بپذيرند و به آن اقرار كنند. به همين منظور به دستور رسول خدا نامه اى براى آنان نوشته شد.
اسلام آوردن آنان و برخى ديگر از قبايل صحرانشين كه نزد قبايلى چون قريش، بنوعامر و غطفان پايگاه اجتماعى پستى داشتند، موجب ناخرسندى ايشان شد و با خرده گيرى و سرزنش آنان مى گفتند: اگر اسلام خوب بود هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند: «و قالَ الَّذينَ كَفَروا لِلَّذينَ ءامَنوا لَو كانَ خَيرًا ما سَبَقونا الَيهِ». (احقاف/ 46، 11) مطابق قولى اين آيه درباره اسلام اسلميها و ديگر قبايل صحرانشين مسلمان و همچنين خرده گيرى مشركان بر ايشان نازل شده است. در مقابل تهمتها و سرزنشهاى مشركان، خداوند آنان را از جمله صحرانشينانى معرفى كرد كه به خدا و روز قيامت، ايمان دارند: «و مِنَ الاعرابِ مَن يُؤمِنُ بِاللَّهِ واليَومِ الأخِرِ و يَتَّخِذُ ما يُنفِقُ قُرُبتٍ عِندَ اللَّهِ و صَلَوتِ الرَّسولِ الا انَّها قُربَةٌ لَهُم سَيُدخِلُهُمُ اللَّهُ فى رَحمَتِهِ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحيم». (توبه/ 9، 99) به نقل ابن عباس، مقصود از صحرانشينان مؤمن در اين آيه، اسلميان و ديگر قبايل با ايمان هستند.
به نقل واقدى در حديبيّه كه مسلمانان به قصد انجام عمره، به مكه رفتند (سال ششم) 100 و به قولى 70 تن از اسلميان حضور داشتند و ناجية بن جندب اسلمى با جوانانى از قبيله خود، قربانيها را حركت مى دادند. 8 تن از فرزندان حارثه اسلمى نيز در بيعت رضوان شركت كردند.
به رغم ايمان بالاى برخى از اسلميان، برخى ديگر ضعيف الايمان و منافق بودند.
مطابق نوشته برخى مفسران، گويا برخى اسلميها، در جريان اعزام سراياى پيامبر به سمت مناطق ايشان، براى حفظ جان و مالشان اظهار اسلام كردند؛ اما به هنگام فراخوانى جهت يارى پيامبر صلى الله عليه و آله از فرمان آن حضرت سرپيچى كردند، از اين رو بنا به نقل سدى آيه «قالَتِ الاعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا و لكِن قولوا اسلَمنا و لَمّا يَدخُلِ الايمنُ فى قُلوبِكُم .../ عربهاى باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم. بگو: شما ايمان نياورده ايد؛ ولى بگوييد: اسلام آورده ايم؛ اما هنوز ايمان به قلبهاى شما وارد نشده است ...» (حجرات/ 49، 14) درباره قبايلى چون اسلم نازل شده كه در عين اظهار ايمان، برخى از ايشان از همراهى با پيامبر در حديبيه تخلف كردند. چنين گزارشى ذيل آيه 17 حجرات/ 49 نيز آمده است كه آنان در شمار قبايلى بودند كه درباره اسلام آوردنشان بر پيامبر صلى الله عليه و آله منت مى گذاشتند و چون براى شركت در «عمره» فراخوانده شدند، سرپيچى كردند : «يَمُنّونَ عَلَيكَ ان اسلَموا قُل لا تَمُنّوا عَلَىَّ اسلمَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيكُم ان هَدكُم لِلايمنِ ان كُنتُم صدِقين». (حجرات/ 49، 17)
به نقل ابن عباس مقصود از «المُخَلَّفونَ مِنَ الاعرابِ» در آيه 11 فتح/ 48، اسلميان و ديگر منافقان صحرانشين هستند كه در پى فراخوانى رسول خدا براى شركت در غزوه حديبيه با بهانه تراشى، دعوت پيامبر را اجابت نكردند : «سَيَقولُ لَكَ المُخَلَّفونَ مِنَ الاعرابِ شَغَلَتنا امولُنا واهلونا».
در غزوه خيبر، هنگامى كه اسلميان به مدت 10 روز دژ «نَطَاة» را در محاصره داشتند و نتوانستند آن را بگشايند، اسماء بن حارثه اسلمى را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستادند تا در حق ايشان دعا كند. اسماء، سلام آنان را به رسول خدا رسانيد و گرسنگى و ناتوانى اسلميها را يادآور شد. رسول خدا براى آنان دعا كرد كه خداوند بزرگ ترين دژ را كه از همه بيشتر آذوقه داشته باشد براى اسلميان بگشايد. مطابق گزارش ديگرى، آنان دژ صعب بن معاذ را محاصره و به همراهى قبيله غفار آن را فتح كردند و يك تن از ايشان در اين غزوه به شهادت رسيد.
در عُمرة القضاء (سال هفتم) جوانانى از اسلم تحت امر ناجيه اسلمى مأمور بردن قربانيها بودند.
در فتح مكه (سال هشتم)، اسماء و هند پسران حارثه اسلمى مأموريت يافتند تا اسلميان را براى شركت در آن فرا خوانند و از ايشان بخواهند كه در ماه رمضان در مدينه حضور داشته باشند، از اين رو آنان به تعداد 400 تن و با دو پرچم كه يكى را بُريدة بن حُصيب و ديگرى را ناجيه حمل مى كرد، به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوستند. در همين سال و قبل از فتح مكه، بُريده اسلمى نزد رسول خدا آمد و به دستور آن حضرت نامه اى در تأييد ايشان نوشته شد. در غزوه حُنين نيز اسلميها دو پرچم داشتند و به قولى به تعداد 000/ 1 تن شركت داشته اند.
در غزوه تبوك (سال نهم) پيامبر صلى الله عليه و آله بُريده اسلمى را مأمور فراخوانى آنان كرد و به وى دستور داد كه اسلميان در ناحيه «فُرع» به آن حضرت بپيوندند؛ اما برخى از ايشان از فرمان رسول خدا سرپيچى كرده، در تبوك حضور نيافتند. آن دسته از مسلمانان به ويژه صحرانشينان كه به رغم فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله ايشان را در سپاه اعزامى به تبوك همراهى نكردند منافق خوانده شدند، از اين رو ذيل آيات مربوط به نفاق سوره توبه به ويژه آيات 90، 101 و 120 مفسران به قبايل و افرادى اشاره كرده اند كه از فرمان پيامبر سرپيچيدند و از آن جمله از اسلميها ياد شده كه شامل همه مسلمانان اسلمى نمى شود:
«و جاءَ المُعَذّرونَ مِنَ الاعرابِ لِيُؤذَنَ لَهُم وقَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ ورَسولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَروا مِنهُم عَذابٌ اليم». (توبه/ 9، 90) خداوند در اين آيه ضمن دروغگو خواندن قاعدان و تخلف كنندگان از فرمان جهاد آنان را از عذاب دردناكشان آگاه مى كند. «ومِمَّن حَولَكُم مِنَ الاعرابِ مُنفِقونَ ومِن اهلِ المَدينَةِ مَرَدوا عَلَى النّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذّبُهُم مَرَّتَينِ ثُمَّ يُرَدّونَ الى عَذابٍ عَظيم». (توبه/ 9، 101) در اين آيه خداوند منافقان صحرانشين از جمله اسلميها و همچنين آن دسته از ساكنان مدينه را كه به نفاق خو گرفته اند به دوبار عذاب در دنيا و آخرت تهديد مى كند؛ نيز آيه «ما كانَ لِاهلِ المَدينَةِ و مَن حَولَهُم مِنَ الاعرابِ ان يَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللَّهِ ولا يَرغَبوا بِانفُسِهِم عَن نَفسِهِ .../ سزاوار نيست كه اهل مدينه و باديه نشينانى كه اطراف آنان هستند، از فرمان رسول خدا تخلف جويند و جان خود را عزيزتر از جان او بدانند ...» (توبه/ 9، 120) به سرزنش آنان مى پردازد كه آنان نبايد از غزوه تبوك تخلف كنند.
بنو أسلم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله :
آنان به سهم خود در تثبيت خلافت ابوبكر، نقش محورى داشتند و با مساعدت ايشان، براى ابوبكر بيعت گرفته شد.
در دوره خلافت اميرمؤمنان على عليه السلام، آنان در نبرد صفين حضور يافته، كسانى چون بريده، عبدالله، مُنْقذ و عُرْوَه به شهادت رسيدند و امام ضمن خواندن رجزى به ستايش از ايشان پرداخت. آنان همچنين در قيام نفس زكيه برضدّ منصور عباسى، به همراهى قبايل مُزينه و جُهينه، طائف را از عباسيان گرفتند.
مشهورترين افراد اسلميان در عصر رسول خدا عبارت اند از: هند و اسماء پسران حارثه از خادمان رسول خدا، بُريدة بن حُصيب راوى حديث پيامبر، ناجية بن جندب صاحب شتران قربانى رسول خدا در حجة الوداع، ابوفراس ربيعة بن كعب اسلمى، حمزة بن عمرو، ابوبرزه عبدالله بن نضله اسلمى و عطاء بن ابى مروان. واقدى (مؤلف المغازى) نيز از موالى اسلميان بوده است. از ديگر محدثان آنان مى توان به إياس بن سلمةبن اكوع و محمد بن حمزة بن عمرو اسلمى اشاره كرد.
منبع: اعلام القرآن، ج 3، ص: 216