اهل فارس
منظور از اهل فارس، ایرانیان هستند؛ ايرانيان از اعلام غير مصرّح قرآن كريم است كه مفسران بسيارى ذيل آيات 54 مائده/ 5؛ 133 نساء/ 4؛ 39 توبه/ 9؛ 2- 9 روم/ 30 و برخى آيات ديگر از آنها ياد كرده و اين آيات را بر آنان تطبيق داده اند.
واژه «ايرانيان» برگرفته از «آرياييان»[1] يا «آريانا»[2] و بر پايه قولى ديگر، از «أئيريَّنَ وَئجَه- ايران ويج» سرزمين اوليه آرياييها گرفته شده [3] و ايى رِيا يا أئيريّن نام قوم ايران بوده كه به تدريج به آران و ايران مبدل شده است [4] . برخى منابع اسلامى آنها را از نسل يافث بن نوح [5] ، ايرَج، ايران بن أفريدون [6] و فارِس بن باسور (ياسور) بن سام بن نوح عليه السلام [7] ، و مطابق قولى از فرزندان اسحاق بن ابراهيم عليهما السلام دانسته اند.[8]
ايرانيان كه در منابع اسلامى از آنها به «فُرْس» تعبير مى شود به ساكنان سرزمين ايران (ايرانشهر) اطلاق مى شود. اين سرزمين قبل از ورود اسلام شامل فلات وسيع ايران بود كه از شرق به رودسند (در پاكستان كنونى)، از غرب به جلگه بين النهرين (عراق)، از شمال به درياى خزر، از شمال شرق به رود جيحون و ازجنوب به خليج فارس محدود مى شد.[9]
آنها شاخه اى از نژاد سفيد آريايى (آريانها) محسوب مى شوند كه قبل از مهاجرت به مناطق ديگر، با ديگر همنژادان خود (هند و اروپايى) احتمالًا در سرزمينهاى آسياى مركزى، مى زيستند؛ اما به عللى به مناطق جنوبى تر كوچ كرده [10] ، سپس شاخه اى از آنها وارد سرزمينى شدند كه از اين پس آن را بر اثر ورود ايشان «ايران» ناميدند. اين اقوام در سه گروه متمايز «ماد»، «پارْس» و «پارْت»، غرب، جنوب و شرق ايران را فرا گرفتند. تازه واردان درگذر تاريخ به تدريج با غلبه بر بوميان با آنان درآميختند و نژاد امروزين آفريده اين تاريخ دير پاى است.[11]
گسترش اسلام در ميان ايرانيان:
با ظهور اسلام، نخستين فرد ايرانى كه به اسلام گرويد سلمان فارسى بود كه نزد رسول خدا و مسلمانان مقام ارجمندى يافت.[12] پس از آن در سال ششم هجرت، پيامبر صلى الله عليه و آله پادشاه وقت ايران، خسروپرويز را به اسلام فراخواند؛ اما او مغرورانه نامه حضرت را دريد. در پى آن، خسروپرويز به حاكم خود در يمن (باذان) دستور داد تا پيامبر را دستگير كند. او نيز دو تن از ايرانيان مقيم يمن را بدين منظور روانه مدينه كرد.[13] پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن پيشگويى خبر قتل خسروپرويز، باذان بن ساسان را به اسلام فرا خواند و به وى وعده داد كه چنانچه اسلام بياورد در مقام خود ابقا شود.[14] با اسلام باذان به پيروى از او ديگر ايرانيان ساكن يمن نيز مسلمان شدند. در منابع اسلامى از آنها به «ابناء» ياد شده است.[15] شهر بن باذان پس از مرگ پدر از جانب رسول خدا، در يمن به قدرت رسيد و در جنگ با اسودعَنْسى از پيامبران دروغين به شهادت رسيد[16] ، آنگاه ايرانيان مقيم يمن به رياست فيروز و به فرمان رسول خدا مأمور جنگ با اسود شده، او را كشتند.[17] بحرينيها نيز از ديگر ايرانيان بودند كه در زمان رسول خدا اسلام آوردند.[18] پيروزيهاى اوليه عرب در دوره ابوبكر به ويژه سقوط حيره (شهرى در نزديكى كوفه، در مجاورت صحراى عربستان)[19] در سال 12 هجرى [20] راه را براى پيشروى در قلمرو ايران هموار كرد.
جنگهاى پياپى مسلمانان چون نبرد جِسْر در سال 13 هجرى [21] ، قادسيه در سال 15 يا 16[22] فتح مداين در سال 16[23] ، جلولا در سال 16[24] و فتح نهاوند يا فتح الفتوح در سال 21 يا 22[25] فرصت چاره انديشى را از يزدگرد گرفت و در مدتى كوتاه شهرهاى ايران پياپى فتح شد و با قتل يزدگرد در سال 31 هجرى، دولت ساسانى سقوط كرد.[26] مسلمانان عرب در برخورد با ايرانيان بر اساس قاعده و رفتار با اهل كتاب عمل كردند.[27]
ايرانيان نومسلمان توانستند پس از يك قرن فتح اسلامى نقش قابل توجهى در اركان دولت و تمدن اسلامى ايفا كنند.[28]
سادگى و روشنى مبانى اسلام و مناسبت عقايد اين دين با مذاهب اهل كتاب، اختلاط و آميزش عرب با ايرانيان و مهاجرتشان به اين سرزمين، زمينه مساعدى براى رواج اسلام در ميان آنها فراهم كرد. اميد ايرانيان براى رهايى از اختلاف شديد طبقاتى و دستيابى به مساوات بين ضعفا و اقويا و گرايش به يك شريعت آسان، نيز رفتار خوب مسلمانان با ايرانيان قبل از چيرگى بنى اميه بر دستگاه خلافت و مخير ساختن آنان به پذيرش اسلام يا پرداخت جزيه از ديگر عوامل گرايش اين ملت به دين مبين اسلام بود.
نقش ايرانيان در تمدن اسلامى:
سهم ايرانيان در همه ابعاد علوم اسلامى آنچنان آشكار است كه هيچ كس را ياراى انكار آن نيست.
ابن خلدون براى ايرانيان در علم و تمدن و صنعت اسلام، سهم وافرى قائل است.[29] بسيارى از مهم ترين علماى اسلامى در رشته هاى فقه، حديث، رياضيات، فلسفه، قرائت، تفسير و ... از ايرانيان هستند. مؤلفان 6 مجموعه رسمى حديث اهل سنت [30] و بيشتر حافظان قرآن، راويان حديث، مفسران، فقيهان و دانشمندان ايرانى بودند.[31] به اعتقاد ادوارد براون اگر از آنچه علم عربى ناميده مى شود، كارهايى كه ايرانيان كرده اند برداشته شود بهترين قسمتهاى آن از ميان مى رود. همو سهم ايرانيان در ادبيات عرب را بسيار قابل توجه و از حدود 44 تن برجستگان در ادبيات عرب، حدود 30% آنان را ايرانى دانسته است.[32] در نهضت ترجمه، خاندانهاى بزرگ ايرانى در دستگاه خلافت، چون بَرْمَكيان، بنى سهل، بنونوبخت و آل بختيشوع سهم فراوانى داشتند. حتى هسته اصلى كتابخانه مركزى بغداد (زمان مأمون عباسى) كه «بيت الحكمه» نام گرفت به دست ايرانيان پديد آمد.[33] گسترش اسلام در ميان مردمان مناطق جنوب شرقى آسيا و شمال آفريقا نيز مرهون فعاليتهاى ايرانيان است كه از طريق دريانوردى و بازرگانى و غيره اسلام را به دورترين نقاط آسيا رسانيدند.[34]
ايرانيان در شأن نزول:
1. مشهور در ميان مفسران آن است كه آيات آغازين سوره روم/ 30 پس از آن نازل گشت كه مسلمانان از شنيدن خبر پيروزى ايرانيان بر روميان* شگفت زده و غمگين شدند، زيرا آنها از پيروزى مجوس (زرتشتيان) بر اهل كتاب (مسيحيان) كراهت داشتند. در مقابل، مشركان خوشحال شده، به شماتت مسلمانان پرداختند و از اين حربه براى تضعيف روحيه مسلمانان بهره جستند.[35] در اين شرايط، آيات «الم* غُلِبَتِ الرّوم* فى ادنَى الارضِ وهُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَيَغلِبون* فى بِضعِ سِنينَ لِلَّهِ الامرُ مِن قَبلُ ومِن بَعدُ ويَومَذٍ يَفرَحُ المُؤمِنون* بِنَصرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشاءُ وهُوَ العَزيزُ الرَّحيم* وَعدَ اللَّهِ لا يُخلِفُ اللَّهُ وَعدَهُ ولكِنَّ اكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمون» (روم/ 30، 1- 6) نازل شد. برخى مفسران ذيل اين آيات به تفصيل درباره جنگهاى دو ابرقدرت آن روز (ايران وروم) سخن گفته، نزول آيات ياد شده را براى تسليت خاطر مسلمانان دانسته اند. در اين آيات، خداوند از شكست ايرانيان از روميها در آينده نزديك خبر داده و وعده الهى را تخلف ناپذير دانسته است. فاصله زمانى پيروزى ايرانيان تا هزيمت ايشان از روميها را كمتراز 10 سال ذكر كرده اند.[36] مفسران «بِضعِ سِنينَ» را در روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله از سه تا 9 سال شمرده اند.[37] «فى ادنَى الارضِ» نيز در آيات ياد شده بر محلى به نام ازْرُعات شام تطبيق شده كه روميها در آنجا از ايرانيان شكست خوردند.[38]
بنا به نقل قتاده با نزول آيات مذكور، مسلمانان گفته پروردگار را تصديق كردند تا اينكه خبر شكست ايران در سال ششم هجرت در جريان صلح حديبيه به مؤمنان رسيد و آنها شاد شدند.[39] بنا به گزارشهاى ديگرى مسلمانان در آغاز هجرت [40] يا در سال دوم هجرت و روز بدر از اين حادثه مطلع شدند.[41] گويند: پيامبر پيروزى روميها بر ايرانيان را در مكه به مسلمانان نويد داده و فرموده بود: «ان الروم ستغلب فارساً».[42]
علت آغاز جنگهاى ايرانيان و روميها در عصر ظهور اسلام، بهانه قتل امپراتورى روم بود كه حامى خسروپرويز در دستيابى به سلطنت بود. وى به اين بهانه به روم حمله كرد.[43] در اين نبردها دو سردار ايرانى (شَهْر بُراز و فَرُّخان) فتوحات [44] بسيارى كرده، تقريباً همه متصرفات آسياى بيزانس و مصر (619 م.) را فتح كردند. حتى قسطنطنيه پايتخت بيزانس در خطر سقوط قرار گرفت؛ اما طولانى شدن جنگ و لجاجت خسروپرويز بر ادامه آن، سپاه بيزانس را آماده تلافى كرد. آنان از سال 622 ميلادى هجومهاى تعرضى خود را بر ضدّ ايرانيان آغاز كردند. در اين حملات آذربايجان و ارمنستان غارت شد و سپاهيان روم بر بين النهرين تسلط يافتند.[45]
2. بنا به نقل برخى مفسران رسول خدا پيروزى مسلمانان بر ايرانيان و روم را در غزوه خندق [46] (سال پنجم هجرى) يا هنگام فتح مكه [47] (سال هشتم هجرى) نويد داد. منافقان آن را بعيد
دانسته، گفتند: آيا مكه و مدينه براى محمّد كافى نيست كه در ملك فارس و روم طمع كرده است؟
در اين باره آيه «قُلِ اللَّهُمَّ ملِكَ المُلكِ تُؤتى المُلكَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاءُ ...[48] / بگو بارالها مالك حكومتها تويى. به هركس بخواهى حكومت مى بخشى و از هر كس بخواهى حكومت را مى گيرى ...» (آل عمران 3، 26) نازل شد. مطابق روايتى ديگر، اين آيه پس از آن نازل گشت كه پيامبر از خداوند خواست تا مُلك فارس و روم را براى امتش قرار دهد.[49]
3. بنا به نقل مفسران شيعه [50] و سنى [51] هنگامى كه آيه 133 نساء/ 4 نازل شد: «ان يَشَأ يُذهِبكُم ايُّهَا النّاسُ ويَأتِ بِاخَرينَ وكانَ اللَّهُ عَلى ذلِكَ قَديرا/ اى مردم اگر او بخواهد شما را از ميان مى برد و افراد ديگرى را به جاى شما مى آورد و خدا بر اين كار تواناست»، پيامبر صلى الله عليه و آله دست بر پشت سلمان زد و فرمود: آنها عجم و فارس، قوم سلمان هستند.
4. در آيه «يايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِى اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم ويُحِبّونَهُ اذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ اعِزَّةٍ عَلَى الكفِرينَ يُجهِدونَ فى سَبيلِ اللَّهِ ولا يَخافونَ لَومَةَ لامٍ ...»/ اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كسى كه از شما از آيين خود باز گردد [به خدا زيانى نمى رساند و] خداوند در آينده جمعيتى را مى آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند.
در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر كافران نيرومندند. آنها در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت سرزنش كنندگان هراسى ندارند ...» (مائده/ 5، 54)، روى سخن با مرتدانى است كه طبق پيش بينى قرآن از آيين اسلام روى بر مى گردانند. خداوند در اين آيه به مسلمانان عرب هشدار مى دهد كه اگر شما از دين باز گرديد خدا به جاى شما گروهى را مى آورد كه داراى صفاتى ممتاز بوده، دين خدا را يارى خواهند كرد. برخى مفسران اهل سنت [52] و تشيع [53] مقصود از آن قوم را ايرانيان دانسته و نوشته اند: چون اين آيه نازل شد، ياران رسول خدا از آن حضرت پرسيدند: آنها چه كسانى هستند كه اگر ما باز گرديم خدا آنان را جايگزين ما مى كند؟ در آن هنگام، سلمان فارسى نزد رسول خدا بود. پيامبر صلى الله عليه و آله دست خود را بر دوش او نهاد و فرمود: اين و كسان او (هذا و ذووه) يا مردمى كه اين از آنان است. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: اگر دين در ستاره ثريا باشد، هر آينه مردانى از فارس به آن دست خواهند يافت.
5. در تفسير آيه «الّا تَنفِروا يُعَذّبكُم عَذابًا اليمًا و يَستَبدِل قَومًا غَيرَكُم ولا تَضُرّوهُ شيًا واللَّهُ عَلى كُلّ شَى ءٍ قَدير/ اگر (به سوى ميدان جهاد) حركت نكنيد، شما را مجازات دردناكى مى كند و گروه ديگرى غير از شما را به جاى شما قرار مى دهد و هيچ زيانى به او نمى رسانيد و خداوند بر هر چيزى تواناست». (توبه/ 9، 39) از سعيد بن جبير نقل شده كه مراد از قوم ديگر، ابناى فارس هستند.[54]
6. بخش پايانى آيه 38 محمد/ 47: «و ان تَتَوَلَّوا يَستَبدِل قَومًا غَيرَكُم ثُمَّ لا يَكونوا امثلَكُم» هشدارى است به عرب مسلمان كه اگر قدردان نعمت پاسدارى از آيين پاك اسلام نباشند و از آن روى برگردانند خداوند اين مأموريت را به گروه ديگرى خواهد سپرد كه در ايثار و فداكارى و نثار جان و مال در راه خدا به مراتب از آنان برترند.
آورده اند كه پس از نزول اين آيه، برخى صحابه از رسول خدا پرسيدند: مقصود از اين گروهى كه خداوند به آنان اشاره كرده چه كسانى هستند؟ در آن هنگام سلمان كنار پيامبر بود. آن حضرت دستش را بر ران او زد و فرمود: سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست او و قومش اگر ايمان به ثريا آويخته باشد آنها بدان دست خواهند يافت.[55] امام صادق عليه السلام نيز آنان را غير عرب و از موالى دانسته است.[56] بنا به نقل برخى مفسران با نزول اين آيه پيامبر خدا خوشحال شد و فرمود: «هى أحب إلىّ من الدنيا/ اين براى من محبوب تر است از دنيا».[57]
7. مطابق قولى از ابن عباس و مجاهد، در تفسير آيه «قُل لِلمُخَلَّفينَ مِنَ الاعرابِ سَتُدعَونَ الى قَومٍ اولى بَأسٍ شَديدٍ تُقتِلونَهُم او يُسلِمونَ .../ به بازماندگان از اعراب بگو: به زودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى نيرومند و جنگجو برويد و با آنان پيكار كنيد تا اسلام بياورند ...» (فتح/ 48، 16) مراد از قوم نيرومند و با صلابت، ايرانيان هستند.[58] اقوال ديگرى نيز در اين خصوص ذكر شده است.
طبرسى تفسير مناسب آيه را همه اقوامى مى داند كه رسول خدا در زمان حياتشان با آنان جنگيد؛ مانند اهل حنين، طائف، مؤته و ....[59]
8. مسلم در صحيح خود از ابوهريره روايت كرده است كه گفت: ما نزد پيامبر بوديم كه سوره جمعه نازل شد: «هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الامّيّينَ رَسولًا .../ او كسى است كه در ميان مردم بى سواد رسولى از جنس خودشان مبعوث كرد ...».
آن حضرت آن را تلاوت كرد تا به آيه «وءاخَرينَ مِنهُم لَمّا يَلحَقوا بِهِم .../ (و همچنين) رسول بر گروه ديگرى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند ...» (جمعه/ 62، 3) رسيد. يكى از صحابه از آن حضرت پرسيد: مقصود از كسانى كه هنوز به ما نپيوسته اند كيان اند؟ رسول خدا دست مباركشان را بر سلمان كه در جمع ما حضور داشت، نهاد و فرمود: اگر ايمان در ثريّا باشد، هر آينه مردانى از آنها (ايرانيان) بدان دست خواهند يافت.[60] مانند اين روايت به طرق ديگر نيز از قيس بن سعد بن عباده و ... نقل شده است.[61] سيوطى اين روايت را از برخى كتب حديث، از جمله صحيح بخارى، صحيح مسلم و ... از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است.[62] قرطبى بهترين تفسيرِ «وَ آخَرينَ مِنهُم» را ايرانيان مى داند[63] ، شايد به اين اعتبار كه دانشمندان فراوانى از ميان آنها برخاسته اند.
9. مفسران، كلمه «مجوس» در آيه 17 حجّ/ 22 را معتقدان به ديانت زرتشتى مى دانند كه مصداق بارز آن ايرانيان بودند «انَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هادوا والصبِينَ والنَّصرى والمَجوسَ ...». حاكمان اسلامى پس از فتح ايران به پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله، مردم آن را در زمره اهل كتاب قلمداد كرده، مطابق با آنان رفتار كردند[64] ، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام نقل شده كه مجوس، پيامبر و كتاب آسمانى داشته اند.[65]
10. برخى مفسران چون ميبدى، آلوسى و رشيدرضا ذيل آيه «فَان يَكفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وكَّلنا بِها قَومًا لَيسوا بِها بِكفِرين» (انعام/ 6، 89) مقصود از قومى را كه در راه كفر گام برنمى دارند و در برابرحق تسليم اند ايرانيان دانسته اند[66] كه به زودى اسلام را پذيرفته، در پيشرفت آن، با تمام قوا كوشيدند و دانشمندان آنها در فنون مختلف اسلامى كتابهاى فراوانى تأليف كردند.[67] برخى ذيل اين آيه روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله آورده اند كه آن حضرت قريش را بهترين عرب و فارس را بهترين عجم معرفى كرد.[68]
11. به موجب روايتى، امام صادق عليه السلام هنگامى كه آيه «فَاذا جاءَ وَعدُ اولهُما بَعَثنا عَلَيكُم عِبادًا لَنا اولى بَأسٍ شَديدٍ ...» (اسراء/ 17، 5) را تلاوت فرمود، از آن حضرت پرسيده شد: مراد از قوم رزمنده و پيكارجو در اين آيه كيان اند؟ فرمود: به خدا سوگند آنان اهل قم هستند.[69]
منبع: دائرة المعارف قرآن كريم[70] ، ج 5، صص171-181
[1] . دائرةالمعارف بستانى، ج 4، ص 733؛ ايران قديم، ص 26
[2] . دائرةالمعارف مصاحب، ج 1، ص 325
[3] . تاريخ ايران باستان، ج 1، ص 156؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 10، ص 523؛ تاريخ سياسى و اجتماعى و فرهنگى ايران، ص 12
[4] . لغت نامه، ج 3، 3173- 3174؛ تاريخ سياسى واجتماعى و فرهنگى ايران، ص 13
[5] . تاريخ طبرى، ج 1، ص 92، 126؛ اخبار الزمان، ص 100
[6] . مروج الذهب، ج 1، ص 245؛ معجم البلدان، ج 1، ص 289
[7] . مروج الذهب، ج 1، ص 244؛ نخبة الدهر، ص 337
[8] . مروج الذهب، ج 1، ص 248
[9] . كليات تاريخ و تمدن ايران، ص 187-/ 188؛ اطلس تاريخ اسلام، ص 28
[10] . تاريخ ايران باستان، ج 1، ص 154- 155؛ تاريخ سياسى و اجتماعى فرهنگى ايران، ص 11- 14
[11] . ايران قديم، ص 26؛ تاريخ سياسى و اجتماعى و فرهنگى ايران، ص 11-/ 15
[12] . السيرةالنبويه، ج 1، ص 218؛ ج 2، ص 560؛ الطبقات، ج 4، ص 59-/ 60
[13] . تاريخ طبرى، ج 2، ص 132- 133
[14] . السيرةالنبويه، ج 1، ص 69؛ سبل الهدى، ج 1، ص 55؛ ج 11، ص 338، 362
[15] . المحبر، ص 266؛ المنمق، ص 173؛ تاريخ طبرى، ص 2، ص 134
[16] . البداية و النهايه، ج 2، ص 142
[17] . الكامل، ج 2، ص 337- 338؛ تاريخ المدينه، ج 2، ص 578
[18] . فتوح البلدان، ص 89؛ المحبر، ص 77
[19] . معجم البلدان، ج 2، ص 328
[20] . فتوح البلدان، ص 242- 244؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 315- 316
[21] . فتوح البلدان، ص 253؛ اخبار الطوال، ص 113
[22] . فتوح البلدان، ص 256
[23] . همان، ص 262- 263
[24] . تاريخ ابن خياط، ص 75؛ اخبار الطوال، ص 127
[25] . تاريخ طبرى، ج 2، ص 518- 519؛ تاريخ ايران زمين، ص 102- 103
[26] . تاريخ ايران زمين، ص 103-/ 104
[27] . تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 41
[28] . كارنامه اسلام، ص 30؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 25
[29] . مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 498-/ 499
[30] . تاريخ ايران، ج 4، ص 405- 415
[31] . مؤلفات جرجى زيدان، ج 11، ص 647
[32] . تاريخ ادبى ايران، ج 1، ص 407؛ ايرانيان در قرآن وروايات، ص 152
[33] . دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 10، ص 663
[34] . مجموعه آثار، ج 14، ص 79-/ 80؛« خدمات متقابل اسلام و ايران»
[35] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 22-/ 23
[36] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 25-/ 26؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 481
[37] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 26؛ كشف الاسرار، ج 7، ص 427؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 436
[38] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 22، 24؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 481- 482
[39] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 24- 25
[40] . تاريخ تمدن اسلام، ص 29
[41] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 21، 26؛ مجمع البيان، ج 7، ص 380؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 433
[42] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 25
[43] . تاريخ ايران باستان، ج 4، ص 2804- 2807؛ ايران در زمان ساسانيان، ص 582؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 466
[44] . جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 23- 24؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 433- 434
[45] . تاريخ ايران باستان، ج 4، ص 2806- 2810
[46] . اسباب النزول، ص 87- 88؛ التفسير الكبير، ج 8، ص 4
[47] . اسباب النزول؛ ص 86؛ كشف الاسرار، ج 2، ص 70- 71
[48] . اسباب النزول، ص 86؛ كشف الاسرار، ج 2، ص 71
[49] . اسباب النزول، ص 86؛ التفسير الكبير، ج 8، ص 4
[50] . التبيان، ج 3، ص 352؛ مجمع البيان، ج 3، ص 187
[51] . تفسير ماوردى، ج 1، ص 534؛ كشف الاسرار، ج 2، ص 720
[52] . كشف الاسرار، ج 3، ص 147؛ الكشاف، ج 1، ص 646؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 19-/ 20
[53] . مجمع البيان، ج 3، ص 321
[54] . الكشاف، ج 2، ص 271؛ مجمع البيان، ج 5، ص 47؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 91
[55] . جامع البيان، مج 13، ج 26، ص 86؛ الكشاف، ج 4، ص 231؛ مجمع البيان، ج 9، ص 164
[56] . مجمع البيان، ج 9، ص 164؛ نورالثقلين، ج 5، ص 46
[57] . التبيان، ج 9، ص 311؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 171
[58] . جامع البيان، مج 13، ج 26، ص 107- 108؛ مجمع البيان، ج 9، ص 176؛ روض الجنان، ج 17، ص 335
[59] . مجمع البيان، ج 9، ص 176
[60] . صحيح مسلم، ج 7، ص 192؛ جامع البيان، مج 14، ج 28، ص 122؛ كشف الاسرار، ج 10، ص 96-/ 97؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 152- 153
[61] . مجمع البيان، ج 9، ص 429؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 15
[62] . الدرالمنثور، ج 8، ص 153
[63] . تفسير قرطبى، ج 18، ص 61
[64] . الدرالمنثور، ج 3، ص 228- 229؛ مسند ابى يعلى، ج 1، ص 257
[65] . وسائل الشيعه، ج 15، ص 126- 129
[66] . كشف الاسرار، ج 3، ص 418؛ تفسيرالمنار، ج 7، ص 594؛ روح المعانى، مج 5، ج 7، ص 313
[67] . نمونه، ج 5، ص 334
[68] . كشف الاسرار، ج 3، ص 418؛ روح البيان، ج 8، ص 526
[69] . بحارالانوار، ج 57، ص 216
[70] . مركز فرهنگ ومعارف قرآن، دائرة المعارف قرآن كريم، 8جلد، موسسه بوستان كتاب - قم، چاپ: دوم، 1389.