يهوديان مدينه
يهوديان مدينه مهم ترين مخالفان آيين توحيدى و برپايى حكومت دينى در شهر مدينه بودند در سوره بقره ضمن يادآورى نعمتهاى الهى به بنى اسراييل به يهوديان مدينه گوشزد مى كند كه بهانه جوييها و پيمان شكنيهاى نياكان آنها در طول تاريخ جز ذلت و خوارى هيچ ثمرى براى آنها نداشته و ايشان نيز بهتر است از پيمودن اين راه بپرهيزند. در انتها به بررسى بهانه ها و اشكالات يهوديان در باره اسلام و نبوت پيامبر پرداخته، به آنهاپاسخ مى دهد. مهم ترين مباحثى كه در اين بخش از سوره مطرح مى گردد به شرح زير است:
الف. آيات 40- 46 ضمن دعوت يهوديان به اسلام از آنان مى خواهد با ايمان به پيامبر اسلام پايبندى خود را به عهد وپيمانى كه با خدابسته اند نشان دهند، و براى دستيابى به منافع ناچيز دنيوى حقانيت قران و پيامبر را انكار نكنند. (آيه 40- 41)
ب. آيات 47- 61 نعمتهاى خدا به بنى اسرائيل و بهانه جوييها و سركشيهاى آنها را در برابر اين نعمتها برمى شمرد تا يادآور شود كه چگونه نياكان آنها بر اثر مخالفت با حق از قله برترى بر همه انسانهاى زمان خودشان: «انّى فَضَّلتُكُم عَلَى العلَمين» (آيه 47) به حضيض ذلت و حقارت كشانده شدند: «ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذّلَّةُ والمَسكَنَةُ». (آيه 61) در اين آيات نعمتهايى همچون نجات بنى اسرائيل از شكنجه ها و ظلمهاى فرعونيان (آيه 49)، شكافته شدن دريا و نجات موسى و همراهانش (آيه 50)، نزول تورات براى هدايت بنى اسرائيل (آيه 53)، زنده شدن گروهى از قوم بنى اسرائيل پس از آنكه بر اثر تقاضاى رويت خدابه مرگ محكوم شده بودند (آيه 56)، مهيا شدن نعمتهاى مادى مانند سايه ابر و آشاميدنى و خوراكيهاى لذيذ (منّ و سلوى)[1] در بيابان (آيه 57) و سرانجام سيراب شدن همراهان موسى عليه السلام از 12 چشمه آب كه به در خواست موسى و معجزه الهى جارى شد (آيه 60) برشمرده شده است. به گزارش اين آيات قوم بنى اسرائيل به جاى قدردانى از اين نعمتها و سپاسگزارى به درگاه الهى، از فرمان خدا سرپيچى (آيه 61) و گوساله پرستى را پيشه كردند. (آيه 51) و غذاهاى رنگانگ از موسى در خواست كردند (آيه 61) و حتى معجزات الهى را انكار كرده، پيامبران خدا را كه براى هدايت آنها آمده بودند كشتند. (آيه 61)
در ادامه، ويژگيهاى عمومى و شاخصه هاى فكرى و رفتارى بنى اسرائيل را برمى شمرد تا نشان دهد علت اصلى مخالفت آنان با تعاليم پيامبراسلام، گمراهى و حق ستيزى آنهاست؛ نه وجود كاستى و نقصان در آيين خدايى اسلام. به گزارش اين آيات خصلتهاى ناشايستى مانند پيمان شكنى (آيات 64، 83)، حيله گرى (بقره/ 2، 65)، قساوت قلب (آيه 74)، باور نداشتن سخنان انبيا و نداشتن روح تسليم در برابر آنها (2/ 67)، تحريف كلام خدا (آيه 75)، اعتقاد به مصونيت قوم يهود دربرابر آتش غضب الهى (آيه 80)، عمل كردن به برخى از وظايف دينى و رها كردن ساير وظايف (آيه 85)، مخالفت با پيامبرانى كه سخنى بر خلاف ميل آنها بگويند و كشتن برخى از انبيا
(آيه 87) از ويژگيهاى قوم بنى اسرائيل بوده و همين خصلتها مانع از ايمان يهوديان مدينه به پيامبر اسلام شده است، هر چند پيش از اين در انتظار بعثت آن حضرت بودند. (آيه 89)
براى نشان دادن ويژگيها و روحيات بنى اسراييل آيات مذكور داستانهايى از زندگى قوم يهود را در گذشته يادآور مى شود و در برخى موارد رفتارهاى يهوديان زمان پيامبر را با رفتار آنها مقايسه مى كند تا نشان دهد خصلتهاى اساسى بنى اسراييل در طول تاريخ تفاوتى نكرده است.
مهم ترين رخدادهاى تاريخى و رفتارهايى كه در اين آيات به آنها اشاره شده به شرح زير است:
قرار گرفتن كوه طور بر بالاى سر قوم يهود از روى اعجاز[2] و گرفتن پيمان از آنان مبنى برعمل كردن به دستورات تورات (آيه 63)، داستان كسانى كه حكم تعطيلى روز شنبه را با حيله گرى نقض كردند (آيه 65)، بهانه جويى و مقاومت قوم يهود در برابر دستور خدا براى كشتن گاوى كه قاتل فرد بيگناهى را مشخص مى كرد (آيه 67- 71)، داستان گروهى از بنى اسراييل كه با گوش خود فرمان خدا را شنيدند؛ اما آن را تحريف كردند و يهوديانى كه در زمان پيامبر از روش آنان پيروى مى كنند (آيات 75- 79)، و بيان برخى ديگر از خصلتهاى اين قوم (آيات 80- 86) و سرانجام گزارشى از مخالفتهاى پى در پى بنى اسرائيل با انبياى الهى و تكذيب و كشتار آنها به سبب ناسازگارى تعاليم انبيا با خواهشهاى نفسانى آنها.(آيات 87- 88)
پس از ارائه گزارشى از خصلتها و ويژگيهاى قوم بنى اسرائيل و يادآورى داستانهاى تاريخى به بيان رفتارها و تلاشهاى مذبوحانه يهوديان زمان پيامبر مى پردازد و بهانه جويى و اشكال تراشيهاى آنان را بر مى شمارد. يهوديان با تكيه بر اين بهانه ها كوشش مى كردند بى ايمانى خود و مخالفتشان را با پيامبر اسلام موجه جلوه دهند و افزون بر اين از گرويدن اعراب به اسلام مانع شوند.
در اين آيات پس از طرح هر ايراد با دقت ابعاد آن بررسى و پاسخ داده شده است. در آيات آغازين اين قسمت به يهوديان مدينه يادآور مى شود كه شما همان كسانى هستيد كه بى صبرانه در انتظار بعثت پيامبر بوديد تا با يارى او بر اعراب كافر پيروز شويد؛ اما اكنون كه هنگام يارى رساندن و ايمان آوردن به اوست با اينكه كاملًا وى را مى شناسيد و همه ويژگيهاى او را با آنچه در تورات آمده بود هماهنگ مى يابيد، صرفاً به سبب آنكه وى از بنى اسرائيل نيست [3] به مخالفت با او پرداخته، او را انكار مى كنيد[4] (آيات 146، 89- 90)، بنابراين شما هيچ دليل قانع كننده اى براى مخالفت با او نداريد، آنگاه سخنان كفرآميز و بهانه هاى بى پايه آنان را يكايك بيان مى كند؛ از جمله اينكه مى گفتند: مافقط به آنچه بر بنى اسرائيل نازل شده است ايمان مى آوريم (آيه 91) يا مى گفتند: ما با جبرئيل كه آورنده وحى بر پيامبر اسلام است دشمنيم، زيرا او همواره دستورات دشوار همچون جنگ و جهاد را براى بنى اسرائيل مى آورد[5] (آيات 97- 98) يا نسخ شدن برخى احكام دين يهود توسط پيامبر را نشانه غير خدايى بودن آيين اسلام مى دانستند.[6] برخى از آنها تقاضاهاى نامعقولى همچون رؤيت خدا را از پيامبر داشتند و مسلمانان را نيز تحريك مى كردند كه اين خواسته را تكرار كنند و در صورت اظهار عجزِ پيامبر از او روى برتابند.[7] در ادامه از قول يهوديان و مسيحيان نقل مى كند كه هر يك از آنان تنها خود را شايسته ورود به بهشت معرفى مى كردند (آيات 111- 112) و به اين ادعاى بى اساس نيز پاسخ مى دهد. بهانه ديگر يهوديان اين بود كه به پيروى از مشركان ناآگاه [8] مى گفتند: چرا خدا به طور مستقيم با ما سخن نمى گويد يا آيه و معجزه اى بر خود ما نازل نمى شود؟ (آيه 118) يا آنان و مسيحيان هر يك از مسلمانان را به دين خود دعوت مى كردند (آيه 135)، چنان كه ابراهيم عليه السلام و پيامبرانى كه از نسل او بودند همگى يهودى يا نصرانى بودند. (آيه 140) خداوند به آنان پاسخ مى دهد كه هدايت واقعى در پيروى از آيين ابراهيم عليه السلام است؛ نه كيش يهود و نصارا. (آيه 135) اين پاسخ پس از آن است كه در آيات 124- 134 به تفصيل شخصيت حضرت ابراهيم و آيين او معرفى و اعلام شده است كه جز سفيهان كسى از آيين و روش ابراهيم عليه السلام روى برنمى گرداند (آيه 130) و اين همان آيينى است كه يعقوب عليه السلام- كه بنى اسراييل همگى از نسل او هستند- به آن سفارش كرده بود. (آيه 132) بهانه و اشكال ديگرى كه يهوديان بر پيامبر و مسلمانان داشتند در باره تغيير قبله بود. يهوديان كه بارها مسلمانان را به سبب نداشتن قبله مستقل مورد طعن و سرزنش قرار داده بودند[9] با تغيير قبله بهانه ديگرى را مطرح كردند و گروهى از يهوديان سبك مغز مى گفتند: چرا مسلمانان از بيت المقدس كه مورد توجه همه انبياى گذشته و تاكنون نيز قبله آنها بوده، به سوى كعبه بازگشتند؟! (آيه 142) پاسخ اين سوال نيز در آيات 142- 150 داده شده است و ضمن آن به حكمت تغيير قبله و وظايف مسلمانان پس از تغيير قبله همچون جهاد و صبر بر مصائب اشاره شده است.[10]
پس از پاسخ به همه شبهات و بهانه هاى يهود آيات پايانى اين بخش آخرين هشدارها را به يهوديان و پيشوايان گمراهشان مى دهد و از آنان مى خواهد از كتمان حقايق بپرهيزند (آيه 159)،
زيرا كسانى كه آنچه را خدا نازل كرده است كتمان مى كنند به عذاب دردناكى دچار خواهند شد.(آيه 174)
منبع: دایرة المعارف قرآن کریم، ج5، صص604-608
[1]. جوامع الجامع، ج 1 ص 53
[2]. الميزان، ج 1، ص 198
[3]. نمونه، ج 1، ص 345
[4]. مجمع البيان، ج 1، ص 310- 311
[5]. مجمع البيان، ج 1، ص 325- 326
[6]. همان، ص 347
[7]. همان، ص 351- 352
[8]. الميزان، ج 1، ص 263
[9]. مجمع البيان، ج 2، ص 412
[10]. الميزان، ج 1، ص 343