قلعه ها، دژها
واژه «برج»، در فارسى و عربى مشترك و در فارسى ميانه نيز وجود داشته است.[1] بناى مرتفع، استوار و قلعه مانند را برج گويند[2] ؛ همچنين به هريك از 12 خانه فرضى خورشيد (منطقة البروج)، برج اطلاق مى شود.[3] اين واژه در عربى، در معانى گوناگونى مانند دژ، كاخ [4] ، ستاره بزرگ و درخشان [5] ، گشادى چشم [6] ، فاصله ميان دو ابرو[7] به كار رفته است. وجه اشتراك همه اين معانى را مى توان ظهور و ارتفاع دانست.[8]
واژه شناسان معاصر آن را از اصلى يونانى- رومى دانسته اند كه از طريق سريانى يا آرامى به عربى راه يافته است [9] ؛ همچنين احتمال داده اند كه واژه اى سريانى و اصطلاحى نظامى بوده كه روميان آن را در شام و عربستان رواج داده اند و از آنجا وارد گويشهاى آرامى و سپس عربستان جنوبى شده است.[10] اين لفظ در عبرى هم به معناى منزلگاه است و براى منازل آفتاب به كار مى رفته كه اشاره به 12 برج منطقة البروج است و در يهودا، مظهر عبادت بت پرستانه بوده است.[11]
واژه بروج (جمع برج) 4 بار در قرآن آمده است و جز يك بار كه به معناى دژ و قلعه است [12] (نساء/ 4، 78) معناى عام ستاره يا برجهاى آسمان دارد. (حجر/ 15، 16؛ فرقان/ 25، 61؛ بروج/ 85، 1) البته برخى، بروج در هر 4 آيه را به معناى دژ و قلعه براى دفاع از چيزى دانسته اند كه مورد اول مربوط به دژهاى زمينى براى دفاع در برابر دشمنان و سه مورد ديگر مربوط به جايگاه ستارگان است كه دژهايى آسمانى براى دفع شياطين هستند.[13] آيات 16- 17 حجر/ 15 قرينه اى بر تفسير بروج به دژهاى آسمانى شمرده شده است.[14]
منبع: دائرة المعارف قرآن كريم، ج 5، صص497-499
[1] . فرهنگ كوچك زبان پهلوى، ص 196،« برج»
[2] . لغت نامه، ج 3، ص 3919،« برج»
[3] . همان، ج 3، ص 3920
[4] . مفردات، ص 115،« برج»؛ كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 320
[5] . مفردات، ص 115،« برج»؛ كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 320
[6] . الصحاح، ج 1، ص 299؛ القاموس المحيط، ج 1، ص 283؛ لسان العرب، ج 3، ص 359، برج
[7] . لسان العرب، ج 1، ص 359،« برج»
[8] . لسان العرب، ج 1، ص 359،« برج»
[9] . فرهنگ تطبيقى عربى، ج 1، ص 58؛ تفسير الالفاظالدخيله، ص 8،« برج»
[10] . واژه هاى دخيل، ص 140- 141
[11] . قاموس كتاب مقدس، ص 175
[12] . جامع البيان، مج 4، ج 5، ص 236؛ زادالمسير، ج 2، ص 156؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 282- 283
[13] . الميزان، ج 5، ص 7؛ ج 20، ص 249
[14] . جامع البيان، مج 4، ج 5، ص 236؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 182- 183