أسماء بنت عمیس
گروه‌ها: اشخاص

اسماء بنت عميس

اسماء بنت عميس: اسماء دختر عميس بن معد بن تيم خثعمىی.

او به همراه همسرش جعفر، از نخستين اسلام آورندگان است [1] كه پيش از ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به «دارالارقم» بدو گرويد.[2] به فرمان رسول خدا در هجرت دوم به حبشه رهسپار شد[3] ، به همين جهت عمر، او را بحريه و حبشيه خطاب مى كرد.[4] جزئيات تاريخى زندگى وى و ديگر مسلمانان در حبشه، چندان روشن نيست؛ اما بى ترديد، تحمل مشكلات ديار غربت جز براى كسى كه عاشق پيامبر صلى الله عليه و آله و اسلام باشد، آسان نبود، چنان كه وى در پاسخ به عمر بن خطاب كه او را از مهاجران به مدينه نشمرده بود، به سختيهاى آن اشاره كرد.[5] او در حبشه، سه پسر به نامهاى عبدالله، عون و محمد براى جعفر آورد[6] و در سال هفتم هجرى، در پى فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله همچون ديگر مسلمانان، از حبشه به مدينه بازگشت.[7] در مدينه بود كه با حفصه دختر عمر و همسر رسول خدا ملاقات كرد و سخن تندى از عمر شنيد و در جواب وى كه گفته بود: ما در هجرت از شما پيشى گرفته ايم، پس به پيامبر سزاوارتريم، خشمگينانه گفت: اى عمر دروغ گفتى، هرگز چنين نيست. به خدا سوگند شما با رسول خدا بوديد، گرسنگان شما را غذا مى داد و نادانان شما را موعظه مى كرد؛ ولى ما در سرزمين حبشه، بيگانه و غضب شده و در آزار و ترس بوديم و اين، براى خدا و پيامبرش بود، آنگاه سوگند ياد كرد كه داستان را به عرض پيامبر صلى الله عليه و آله برساند. پيامبر فرمود: هركس چنين بگويد، دروغ گفته است.[8] او به من سزاوارتر از شما نيست. براى وى و يارانش هجرتى است؛ ولى براى شما اهل كشتى دو هجرت است [9] : هجرتى به نزد نجاشى و هجرتى به سوى من.[10]

در سال هشتم هجرت، با شهادت جعفر بن ابى طالب در سريه موته، پيامبر صلى الله عليه و آله از اسماء دلجويى كرد و به ديگر زنان فرمود تا براى او و فرزندانش، غذايى فراهم سازند.[11] در سال نهم هجرى به اتفاق صفيه دختر عبدالمطلب، عهده دار غسل ام كلثوم [12] ، دختر رسول خدا و همسر عثمان بن عفان شد و در جنگ حنين، پيامبر صلى الله عليه و آله او را به ازدواج ابوبكر درآورد.[13] از اين وصلت، در سال دهم، در ذوالحليفه محمد بن ابى بكر متولد شد[14] و پيامبر صلى الله عليه و آله درباره مناسك او فرمود: مانند ديگران، اعمال را به جاى آورد؛ ولى طواف نكند.[15]

اسماء هنگام بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله دلى پر تب وتاب داشت. او بر گرد حضرت مى چرخيد و با پيشنهاد وى، دارويى را به حضرت خوراندند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را چندان خوش نيامد.[16] در روز وفات فاطمه عليها السلام دستيار على عليه السلام بود، تا وى را غسل دهد[17] و براى اينكه حجم بدن آن حضرت، هنگام تشييع نمايان نباشد[18] ، به اشاره وى- طبق آنچه در حبشه آموخته بود- براى نخستين بار، صندوقى ساخته شد.[19] با درگذشت ابوبكر در سال سيزدهم به همسرى على عليه السلام درآمد و تا پايان زندگى در كابين آن حضرت بود. حاصل اين ازدواج دو فرزند به نام يحيى و عون [20] يا يحيى و محمد اصغر[21] يا عثمان اصغر و يحيى [22] بود. از اين پس در تاريخ اطلاع چندانى از اين بانو وجود ندارد.

اسماء از راويان حديث پيامبر اكرم به شمار مى رود[23] و كسانى چون عمر بن خطاب، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، قاسم بن محمد، عبدالله بن شداد بن الهاد و عروة بن زبير از او روايت كرده اند.[24] امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند رحمت كند خواهرانى را كه اهل بهشت اند و سپس از اسماء نام برد.[25] بهترين دامادها (شوهر خواهرها)، يعنى رسول خدا، حمزه و عباس براى وى بودند.[26] نزديكى اسماء به خانواده پيامبر تا بدانجا رسيد كه فاطمه عليها السلام، او را مادر خطاب مى كرد.[27] به نقل از ابن شهر آشوب و برخى منابع ديگر شيعه، اسماء در مراسم ازدواج على عليه السلام و فاطمه عليها السلام، در سال دوم هجرت حضور داشت و به موجب وصيت خديجه عليها السلام يك هفته نزد دختر رسول خدا ماند[28] ؛ اما اين گزارش با قول مشهور كه آمدن اسماء از حبشه را سال هفتم هجرت مى داند سازگار نيست. بنابه گزارش ديگر، آن زن اسماء، دختر يزيد بن سكن انصارى بود. سيره نويسان متأخر به اشتباه او را همان اسماء بنت عميس ثبت كرده اند[29]

تجربه هجرت به كشور بيگانه، وى را با سرد و گرم روزگار آشنا كرد، ازاين رو گاه با وى مشورت مى شد و عمر نيز در تعبير خواب از وى كمك مى جست.[30] در روزگار خليفه دوم كه بيت المال، بر اساس درجات بين مسلمانان قسمت مى شد و به زنان مهاجر و برخى ديگر، به اندازه فضل و برترى آنان- از 1000 تا 2000 درهم- مى پرداختند، اسماء بيشترين دريافتى را داشت.[31] گرچه در روايتى ديگر، براى وى 1000 درهم ياد شده [32] ؛ ولى باز از فضل و ارجمندى او در نگاه حكومت حكايت دارد. احاديثى كه از وى در منزلت على عليه السلام رسيده، حاكى از عشق و علاقه وافر او به حضرت و خاندان رسول است.[33] على عليه السلام لوح افتخار «أنا مدينة العلم و علي بابها» را به او سپرده بود تا نگهدارى كند.[34] حديث رد شمس، با همه مباحث مربوط به آن كه در شأن على عليه السلام است، از طريق وى نيز به تفصيل نقل شده است.[35] تاريخ درگذشت اسماء به اختلاف گزارش شده است؛ برخى وفات وى را سال 38 هجرى، حدود دو سال قبل از شهادت على عليه السلام و برخى ديگر سال 60 هجرى دانسته اند.[36] او فرزندانى داشته كه در تاريخ نقش آفريده اند.

اسماء در شأن نزول:

اسماء كه سالها به دور از جمع مسلمانان زيسته بود، در ديدار از همسران رسول خدا پرسيد: آيا تاكنون آيه اى درباره زنان نازل شده است؟ گفتند: نه. وى ناخشنود از اين پاسخ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با صراحت عرض كرد: اى رسول خدا! زنان در نوميدى و زيانكارى اند، چون در قرآن، همانند مردان به نيكى ياد نمى شوند. با اين سخن، خداوند آيه 35 احزاب را بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرو فرستاد[37] . نزول اين آيه كه به نظر بسيارى از مفسران براى پاسخ به اسماء بوده [38] ، تساوى زنان با مردان را در صفات تعالى نشان مى دهد.

منبع :

اعلام قرآن از دايره المعارف قرآن كريم، ج 2، ص 126

 

[1]. اسدالغابه، ج 7، ص 13

[2]. الطبقات، ج 8، ص 219؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 283

[3]. الطبقات، ج 4، ص 25

[4]. همان، ج 8، ص 219؛ البداية والنهايه، ج 4، ص 166

[5]. صحيح مسلم، ج 8، ص 430؛ الطبقات، ج 8، ص 219

[6]. اسدالغابه، ج 7، ص 13

[7]. صحيح مسلم، ج 8، ص 430؛ الطبقات، ج 4، ص 25؛ نساء من عصر النبوه، ج 2، ص 188

[8]. الطبقات، ج 8، ص 220؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 284

[9]. صحيح مسلم، ج 8، ص 430

[10]. الطبقات، ج 8، ص 220

[11]. همان؛ مرآة العقول، ج 14، ص 166

[12]. البداية والنهايه، ج 5، ص 31

[13]. الاصابه، ج 8، ص 15

[14]. سنن النسائى، ج 5، ص 170؛ الطبقات، ج 8، ص 222

[15]. سنن النسائى، ج 5، ص 170؛ سنن ابى داود، ج 2، ص 8

[16]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 230

[17]. همان، ص 253؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 115

[18]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 115

[19]. مناقب، ج 3، ص 413؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 284؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 115

[20]. الطبقات، ج 8، ص 222؛ اسدالغابه، ج 7، ص 13

[21]. مناقب، ج 3، ص 350

[22]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 213

[23]. رجال الطوسى، ص 53؛ المغازى، ج 2، ص 766

[24]. اسدالغابه، ج 7، ص 13؛ الاصابه، ج 8، ص 15

[25]. بحارالانوار، ج 22، ص 195

[26]. اسدالغابه، ج 7، ص 13؛ نساء من عصر النبوه، ج 2، ص 193

[27]. بحارالانوار، ج 78، ص 256

[28]. مناقب، ج 3، ص 404

[29]. الصحيح من سيره، ج 5، ص 263

[30]. الاصابه، ج 8، ص 16

[31]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 153

[32]. الطبقات، ج 8، ص 222

[33]. مناقب، ج 3، ص 94

[34]. همان، ج 2، ص 313

[35]. البداية والنهايه، ج 6، ص 62

[36]. همان، ج 7، ص 254؛ الوافى بالوفيات، ج 9، ص 34

[37]. مجمع البيان، ج 8، ص 560؛ روض الجنان، ج 15، ص 421

[38]. جامع البيان، مج 12، ج 22، ص 14