لیلى بنت خطیم
گروه‌ها: اشخاص

ليلى بنت خطيم

او خواهر قيس بن خطيم بن عدى بن عمرو بن سواد بن ظفر بن حارث بن خزرج بن عمرو بوده است، اين عمرو همان نبيت پسر مالك بن اوس است.

هشام بن محمد بن سائب از پدرش از ابو صالح از ابن عباس ما را خبر داد كه مى گفته است در حالى كه پيامبر صلی الله علیه و آله پشت به آفتاب نشسته بودند ليلى دختر خطيم آمد و از پشت سر آن حضرت به شانه ايشان دست زد. پيامبر فرمود اين كيست كه شير او را بدرد و بخورد، و رسول خدا اين جمله را بسيار مى گفت، ليلى گفت من دختر كسى هستم كه به پرندگان هم خوراك مى دهد و با نسيم برابرى مى كند من ليلى دختر خطيم هستم آمده ام كه خود پيشنهاد كنم مرا به همسرى بگيرى، پيامبر فرمود پذيرفتم، ليلى پيش قوم خود رفت و گفت پيامبر صلی الله علیه و آله مرا عقد فرمود، گفتند چه بد كارى كرده اى، تو زنى غيرتمند و رشگ برنده هستى و پيامبر صلی الله علیه و آله زنهاى متعدد دارد كه آنان هم بر او غيرت مى ورزند بيم آن مى رود كه مبادا بر تو نفرين فرمايد برگرد و از ايشان تقاضاى فسخ كن، او برگشت و گفت اى رسول خدا مرا رها فرما، فرمود رهايت كردم.

سپس مسعود بن اوس بن سواد بن ظفر او را به همسرى گرفت و ليلى براى او فرزند آورد، روزى در حالى كه ليلى در يكى از نخلستانهاى مدينه خود را مى شست ناگهان گرگى بر او حمله كرد و بخشى از بدنش را دريد و خورد گرچه او را نيمه جان نجات دادند ولى مرد و اين بر اثر گفتار رسول خدا بود.

محمد بن عمر واقدى از عبد الله بن جعفر از ابن ابى عون ما را خبر داد كه مى گفته است ليلى دختر خطيم خود را به پيامبر صلی الله علیه و آله بخشيد زنان ديگرى هم خود را به آن حضرت بخشيدند ولى شنيده نشده است كه حضرت ختمى مرتبت پيشنهاد هيچ كدام را پذيرفته باشند.

محمد بن عمر واقدى از محمد بن صالح بن دينار از عاصم بن عمر بن قتادة ما را خبر داد كه مى گفته است ليلى دختر خطيم خود را به پيامبر صلی الله علیه و آله بخشيد و پيامبر پذيرفت، گويد ليلى ناپسندانه سوار بر استرهاى خود مى شد و نكوهيده خوى بود، او گفت به خدا سوگند كارى مى كنم كه محمد در اين قبيله انصار ازدواج نكند و به خدا سوگند پيش او مى روم و خود را به او مى بخشم، او پيش پيامبر صلی الله علیه و آله رفت، ايشان با يكى از ياران خود ايستاده بود و بدون آنكه متوجه باشد ناگاه ليلى را ديد كه دست بر شانه آن حضرت نهاده است. فرمود اين كيست كه او را شير بدرد و بخورد، گفت من ليلى دختر سرور و سالار قوم هستم و خود را به تو بخشيدم. پيامبر فرمودند پذيرفتمت، اينك برگرد تا دستورم به تو برسد، ليلى چون پيش قوم خود برگشت او را گفتند تو كسى نيستى كه با هووها شكيبايى داشته باشى و خداوند براى رسول خود روا دانسته كه هر چند زنى كه مى خواهد به همسرى برگزيند، او به حضور پيامبر برگشت و گفت خداوند براى تو زنها را حلال فرموده است و من زنى زبان درازم و تحمل هووها را ندارم مرا رها فرماى، و پيامبر فرمود رهايت كردم.

منبع: ترجمه الطبقات الكبرى،ج 8،ص:154