عبد المطلب
گروه‌ها: اشخاص

عبد المطلب

براى هاشم 4 پسر به نامهاى شيبه (عبدالمطّلب)، عمرو (ابوصيفى)، اسد و نضله، و 5 دختر به نامهاى شفاء، رقيه، ضعيفه، خالدة و حنّة ذكر كرده اند كه در اين ميان ماندگارترين و مؤثرترین نسل، شيبه (عبدالمطلب) است. اين در حالى است كه برخى نسل عبدالمطلب را تنها نسل باقى مانده از فرزندان هاشم دانسته، بنى هاشم را با بنى عبدالمطلب مساوى مى دانند ، در حالى كه با وجود فرزندانى از نضله و عمرو بن هاشم چنين ادعايى صحیح نيست.

شيبه كه از ازدواج هاشم با سَلْمى دختر زيد بن عمرو خزرجى از بنى نجّار مستقر در مدينه به دنيا آمده بود با رحلت هاشم مدتى را به همراه مادر خود در يثرب و در نزد داييهاى خود ساكن شد؛ ولى پس از مدتى مطّلب (عموى شيبه) او را به مكه آورد.

بنابر روايت طبرى شيبه، كه با ورود به مكّه به عبدالمطّلب مشهور شده بود، در سالهاى نخست اقامت در مكه با مشكلى مواجه شد، چرا كه داراييهاى پدرش هاشم پس از آنكه به وسيله عمويش مطلّب به او باز گردانده شد به دست ديگر عمويش نوفل تصاحب شد.

اگرچه اين اموال در پى استمداد عبدالمطّلب از بنى نجّار به او بازگردانده شد؛ ولى اين امر موجب گرديد كه نوفل نيز در جبهه مخالفان بنى هاشم قرار گيرد.

منابع براى عبدالمطلب به اختلاف 10 يا 12 پسر و 4 يا 6 دختر ذكر كرده اند كه در اين ميان نسل عبدالمطلب به جز عبدالله از 4 پسرش يعنى حارث (فرزند بزرگ عبدالمطلب)، ابوطالب، عباس و ابولهب (عبدالعزى) ادامه يافت. برخى از منابع به داستان نذر عبدالمطلب اشاره دارند و آورده اند كه وى نذر كرد كه اگر خداوند به او 10 پسر دهد يكى را قربانى كند. وقتى شمار پسران او به 13 رسيد درصدد وفاى به نذر برآمد و چون قرعه به نام عبدالله، كوچك ترين پسر او افتاد، با وساطت قريش و توصيه ساحره اى نام عبدالله با 10 شتر قرعه زده شد. در پايان اين داستان نام عبدالله را با 100 شتر قرعه زدند تا آنكه نام شتران درآمد. اين خبر كه ابتدا آن را ابن اسحاق نقل كرده و برخى سيره نويسان از او تبعيت كرده اند افزون بر تشويشى كه در متن خود دارد حتى از سوى ابن اسحاق نيز با ترديد نقل شده است. يعقوبى و مسعودى نيز هيچ ذكرى از اين داستان در آثار خود ندارند.

با رحلت مطّلب، مناصب سقايت و رفادت كه پس از مرگ هاشم به او رسيده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانى آنها را اداره كند و به فردى بى بديل در قريش تبديل گردد. البته بايد توجه داشت كه اين جايگاه عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زيرا مى بينيم وى در حفر چاه زمزم به جاى آنكه از سوى سران ديگر قبايل قريش يارى شود مورد تمسخر قرار گرفت. برخى از محققان اين افول شأن عبدالمطلب را كه در واقع ركن بنى هاشم بود نشئت گرفته از ضعف مالى تدريجى وى و بنى هاشم آن هم به علت تصدى مناصب پرهزينه رفادت و سقايت مى دانند، در حالى كه در آن سو بنى اميه با دارا بودن منصب قيادت و اشتغال كامل به امر تجارت، موقعيت اجتماعى خود را ارتقا داده بودند. از سوى ديگر در منابع نيز هيچ گزارشى از تجارت يا سفرهاى تجارى عبدالمطلب به چشم نمى خورد و تنها در بحث مواجهه او با ابرهه از شتران او سخن به ميان مى آيد، چنان كه در بحث سقايت او آمده است كه عسل را با شير شتران خود مى آميخت و به حاجيان مى داد ، از اين رو مى توان جايگاه عبدالمطلب را پس از رحلت مطّلب متأثر از شأن رفيع جدش قصى و پدرش هاشم دانست؛ اما به تدريج با اقدامهاى عبدالمطلب اين جايگاه رشد بسيارى كرد كه حفر چاه زمزم در اين ميان نقش بسيارى ايفا كرد. حفر اين چاه كه در راستاى منصب سقايت او صورت گرفت براى حجاج از اهميت فراوان برخوردار بود، زيرا به حج گزاران اين امكان را مى داد كه پس از سالها از چاه حضرت اسماعيل آب بنوشند، از همين روست كه پس از آن بنى عبدمناف و از آن جمله بنى هاشم بر ساير قريش فخر مى فروختند و سقايت از اين چاه را براى خود افتخارى بزرگ تلقى مى كردند.

موقعيت عبدالمطلب در نزد قريش و حج گزاران سراسر شبه جزيره عربستان در پى هجوم سپاه ابرهه به مكّه فزونى يافت، زيرا او بر اثر جايگاه ويژه اش در نزد قريش به عنوان نماينده مكيان در نزد ابرهه حاضر گرديد. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس هدايت مكيان به كوههاى اطراف و حفظ جان آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گرديد كه قريش عبدالمطلب را در اين رخداد، «ابراهيم ثانى» لقب دهند.

اين جايگاه رفيع پس از آن در حوادثى نيز ظهور بيشترى يافت كه در اين ميان مى توان به حضور عبدالمطلب در دربار سيف بن ذى يَزَن حاكم حِمْيَرِى كه توانسته بود با حمايت دربار ايران در حدود سالهاى 575 ميلادى بر حاكمان حبشى يمن غالب گردد اشاره كرد.

در اين مهمانى عبدالمطلب مورد تكريم و احترام فراوان سيف قرار گرفت، به نحوى كه شگفتى همگان را برانگيخت. با رحلت عبدالمطلب تلاش قريش در بزرگداشت او و صرف هزينه هاى فراوان در تشييع و تعزيت او مورد توجه برخى از مورخان قرار گرفته است.

منبع: اعلام القرآن، ج 3، ص: 492