غزوه حدیبیه
گروه‌ها: جنگها

غزوه حديبيه

رسول خدا در سال ششم همراه مردمى بقصد عمره بيرون رفت و براى كعبه هفتاد شتر قربانى همراه برد و يارانش نيز شترانى بردند و مسلح بيرون شدند، پس قريش او را از كعبه بازداشتند، گفت بقصد نبرد بيرون نيامده ام و تنها آهنگ زيارت اين خانه دارم. و رسول خدا در خواب ديده بود كه به خانه در آمد و سر تراشيد و كليد را گرفت. پس قريش، مكرز بن حفص را پيش او فرستادند ليكن رسول خدا از سخن گفتن با او امتناع كرد و گفت: هذا رجل فاجر،" اين مردى نابكار است." ديگر بار حليس بن علقمه از بنى حارث بن عبد مناة را نزد او فرستادند و او از قومى اهل زهد و عبادت بود، و چون شتران قربانى كعبه را ديد كه كركهاى خود را خورده است، بازگشت و گفت: اى گروه قريش من چيزى ديدم كه بازداشتن آن از كعبه روا نيست. پس عروة بن مسعود ثقفى را فرستادند و با رسول خدا سخن گفت و رسول خدا باو گفت: يا عروة، ا فى الله ان يصد هذا الهدى عن هذا البيت،" آيا خدايى است كه اين شتران قربانى از اين خانه بازگردانده شود؟" پس عروة بن مسعود نزدشان برگشت و گفت: بخدا قسم مانند محمد در آنچه براى آن آمده است، نديدم. پس سهيل بن عمرو را پيش او فرستادند و او با رسول خدا سخن گفت و نرمى بخرج داد و گفت: سال آينده سه روز مكه را براى تو آزاد ميگذاريم.

پس رسول خدا پيشنهادشان را پذيرفت و قرار داد صلح سه ساله را ميان خود نوشتند و چون نوشته شد: بسم الله الرحمن الرحيم، من محمد رسول الله، در اين باره نزاعى ميان آنها در گرفت تا نزديك شد كه بجنگ بيرون شوند، سهيل بن عمرو و مشركان گفتند اگر ميدانستيم كه پيامبر خدايى، با تو نبرد نمى كرديم. و مسلمانان گفتند: آن را محو مساز. پس رسول خدا فرمود تا بازايستند و على را فرمود كه نوشت: بسمك اللهم، من محمد بن عبد الله و گفت: نام من و نام پدرم، پيامبرى مرا از بين نمى برد. و شرط كردند كه سال آينده مكه را سه روز براى پيغمبر خلوت كنند و از آن بيرون شوند تا او با سلاح سواره بان در آيد و قرار صلح ميان آنان سه سال است كه نبايد كسى از ياران رسول خدا را آزار دهند و يا او را از ورود مكه بازدارند، و نيز هيچيك از ياران رسول خدا، كسى از آنان را آزار نخواهد داد.

نوشته در دست سهيل بن عمرو نهاده شد و رسول خدا مسلمانان را فرمود كه سر بتراشند و شتران قربانى خود را در بيرون حرم بكشند. ليكن آنان نپذيرفتند و بيشتر مردم را شبهه فراگرفت. پس رسول خدا سر تراشيد و قربانى كرد و سپس مسلمانان سر تراشيدند و قربانى كردند و رسول خدا به مدينه برگشت، آنگاه در سال آينده بيرون آمد، و آن" عمرة القضاء" است، پس با سلاح سواره بر شترى به مكه در آمد و قريش مكه را سه روز بدو واگذاردند، و حويطب بن عبد العزى را در آن بجاى گذاشتند، رسول خدا ركن را با تعليمى خود استلام كرد و خدا بحق، خواب را بر پيمبرش راست گفت (راست گردانيد) [پس از سه روز از مكه بيرون رفت و با همسرش ميمونه دختر حارث هلالى در سرف عروسى كرد. قريش پيمان شكنى كرده مردى از خزاعه از كسانى را كه در پيمان رسول خدا در آمده بودند كشتند.

منبع: ترجمه تاريخ يعقوبی،ج 1،ص:413