أكثم بن صیفى
گروه‌ها: اشخاص

أکثم‌ بن صيفى

أکثم بن صَيْفِى: داور و حكيم عرب در جاهليت ؛

ابوالحَفاد (ابوحَيدَه) ‌ يا ابوحَنَش ‌، أکثم‌ بن صيفى بن رياح تميمى ‌از داوران عرب در جاهليت ‌ و آشنا به انساب ‌ و حكيم ‌ بود. پدر وى نيز از داوران بود. ‌ برخى او را حكيم ترين عرب روزگار خود ‌و حتى همتاى بُزُرگمهر و لقمان حكيم دانسته اند. ‌ از وى حِكَم و امثال فراوانى نقل شده است ‌، چنان كه در عِقد الفريد بابى با عنوان «امثال أکثم‌ و بزرجمهر فارسى» آمده است ‌؛ نيز جلودى اثرى با عنوان «اخبار أکثم‌ بن صيفى» دارد. ‌ هرچند اثبات همه اين سخنان درباره او ممكن نيست؛ امّا حاكى از آن است كه وى از حكماى جاهلى نزد قوم خود بوده است. ‌ گويند: به أکثم‌ گفته شد: چه كسى به تو حكمت، حلم و سيادت آموخت؟ گفت: كسى كه حليف حلم و ادب است؛ سيد عرب و عجم، ابوطالب فرزند عبدالمطلب. ‌

گزارش شده كه وى يك بار براى آزادى اسيران بنى تميم نزد نُعمان، پادشاه حيره رفت. ‌ نعمان با توجّه به اعتبار أکثم‌، او را با گروهى از نخبگان عرب همراه نامه اى نزد پادشاه ايران فرستاد. شاه ايران پس از گفت وگو با وى و شنيدن سخنان حكيمانه اش، در شگفت شد و گفت: اگر عرب فقط تو را مى داشت كفايت مى كرد. ‌ شايد بدين ملاحظه بود كه نُعمان با او در ارتباط بود و از سخنان حكيمانه اش بهره مى جست. ‌

حارث بن ابى شمر غسانى (حاكم شام) نيز از او خواسته بود تا در ملاقات با هِرَقل (امپراتور روم) از جانب او سخن بگويد. ‌ برخى معتقدند او نخستين كسى بود كه به قاعده فقهى «الولد للفراش» حكم كرد و اسلام نيز بعداً آن را تأييد كرد. ‌

أکثم‌ را به جهت عمر درازش از مُعَمّرين شمرده اند و عمر او را 360 ‌، 330 ‌ و 190 سال ‌ گزارش كرده اند. گفته شده: پدر وى نيز از معمّرين بود و حدود 270 سال زندگى كرد. ‌

گويا أکثم‌ پيامبر صلى الله عليه و آله را در سنين جوانى ديده بود ‌، ازاين رو برخى او را در شمار صحابه آورده اند؛ امّا بيشتر منابع در مسلمان نبودن وى شك نكرده ‌، بلكه بدان تصريح كرده اند ‌، با وجود اين، گزارشهايى مبنى بر ايمان او ارائه شده است. ‌ گويند: وى در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله براى پذيرش اسلام با جماعتى از قوم خويش آهنگ مدينه كرد؛ امّا پيش از درك پيامبر در راه درگذشت و همراهانش كه به مدينه رسيدند اسلام آوردند. ‌

از ابوهلال عسكرى نقل شده: چون أکثم‌ نام رسول خدا را شنيد با پسرش حُبَيْش، نامه اى براى آن حضرت فرستاد و از ايشان خواست آنچه را دريافته به او باز گويد. پيامبر صلى الله عليه و آله در نامه اى به وى اهداف دعوت خود را بيان كرد. ‌ پس از آن أکثم‌ با برخى از خويشان خود روانه مدينه شد؛ ليكن پيش از ملاقات با پيامبر صلى الله عليه و آله درگذشت. ‌ در نقلى ديگر، سبب مرگ أکثم‌ پسرش معرفى شده كه او چون از مسافرت پدر كراهت داشت، كوهان شتر وى را شكافت و أکثم‌ در بين راه از تشنگى هلاك شد. ‌

بنا بر نقل برخى مفسران، آيه 100 نساء/ 4 درباره هجرت أکثم‌ نازل شده ‌و خداوند براى چنين كسانى پاداش شهيد قرار داده است: «... و مَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجِرًا الَى اللَّهِ ورَسولِهِ ثُمَّ يُدرِكهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اجرُهُ عَلَى اللَّهِ ... و هركس به قصدمهاجرت در راه خدا و پيامبر او از خانه اش به درآيد، سپس مرگش فرا رسد پاداش او قطعاً بر خداست». ‌ سال درگذشت أکثم‌ نهم ‌ يا دهم ‌ هجرى گزارش شده است. از وى فرزندانى مانده بود كه در كوفه مى زيستند. ‌ يحيى بن أکثم‌، قاضى القضات مأمون ‌ و حمزه زيات قارى ‌ از تبار او بوده اند.

منع: اعلام القرآن، ج 2، ص: 312