أسود بن بخترى
اطلاع دقیقی از زندگی وی یافت نشد. نام ایشان در کنار سران مشرک قریش به میان آمده که در روایت ذیل بدان اشاره می شود:
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت: وقتى كه ابو طالب (ع) از دنيا مى رفت مشركين قريش به يكديگر گفتند چه خوب است برويم و اين مرد را ديده از وى بخواهيم كه برادرزاده خود (محمد) را سفارش كند كه متعرض ما و خدايان ما نگردد، چون ما بعد از مردن وى از كشتن برادرزاده اش شرم داريم، و مى ترسيم فردا عرب بگويد در ايام زندگى ابو طالب از ترس او متعرض محمد نمى شدند، همين كه از دنيا رفت او را كشتند.
به دنبال اين گفتگو ابوسفيان و ابوجهل و نضر بن حارث و اميه و ابى- پسران خلف- و همچنين عقبة بن ابى معيط و عمرو بن عاصى و اسود بن بخترى به راه افتاده مردى را به نام مطلب فرستادند تا از ابى طالب اجازه ملاقات بگيرد. مطلب نزد ابوطالب رفت و گفت: بزرگان قومت مى خواهند از تو ديدن كنند. ابو طالب اجازه داد تا داخل شوند. نامبردگان داخل شده و به ابوطالب گفتند كه: تو بزرگ و رئيس مايى، و اين محمد، ما و خدايان ما را آزار مى دهد تقاضا داريم او را بخواهى و از اين عمل نهيش كنى تا او به خدايان ما كارى نداشته باشد ما نيز به خداى او كارى نداشته باشيم.
ابو طالب محمد (ص) را خواست و به او گفت: اين جمع را كه مى بينى فاميل و پسر عموهاى تو هستند. رسول خدا (ص) گفت چه مى خواهند؟ قريش گفتند: ما از تو مى خواهيم كه دست از ما و خدايان ما بردارى، و در مقابل، ما هم به تو و خداى تو كارى نداشته باشيم. رسول خدا (ص) فرمود: اگر اين پيشنهاد را از شما بپذيرم شما حاضريد يك پيشنهاد از من بپذيريد و كلمه اى را بگوييد كه در اثر گفتن آن ملك عرب را به چنگ آورده و از عجم خراج دريافت كنيد؟ ابوجهل در جواب گفت: يك كلمه كه چيزى نيست ما حاضريم ده كلمه مثل آن را بگوييم بگو ببينيم آن كلمه چيست؟ رسول خدا فرمود:
بگوييد" لا اله الا اللَّه". ابو جهل و ساير حضار مجلس از شنيدن آن روى ترش كرده و حاضر به گفتن آن نشدند.
ابو طالب در اينجا رو به رسول خدا كرد و گفت: غير اين را بگو، زيرا اين مردم از اين كلمه وحشت دارند، فرمود: اى عمو! من كسى نيستم كه غير اين را بگويم مگر اينكه اين مردم آفتاب را از آسمان پايين كشيده و در دست من بگذارند، بلكه اگر به فرض محال چنين كارى را هم بكنند باز من از اين حرف دست برنمى دارم. رسول خدا (ص) با اين گفتار خود آب پاكى روى دست مشركين ريخته آنان را براى هميشه از سازش نااميد ساخت. قريش در حالى كه خشمگين شده بودند گفتند: يا از بد گويى به خدايان ما دست بازدار و يا اينكه ما نيز تو را و آن كسى كه تو را مامور اينكار كرده ناسزا خواهيم گفت.
منبع: ترجمه تفسير الميزان، ج 7، ص: 444