رؤیا، خواب
گروه‌ها: حوادث مهم

رؤیا، خواب

رؤیا: آنچه انسان در خواب می بیند.

مساله رؤيا و خواب ديدن، هميشه از مسائلى بوده كه فكر افراد عادى و دانشمندان را از جهات مختلفى به خود جلب كرده است؛ اين صحنه هاى زشت و زيبا، وحشتناك و دلپذير، سرورآفرين و غم انگيز -كه انسان در خواب مى بيند- چيست؟! آيا اينها مربوط به گذشته است كه در اعماق روح انسان لانه كرده و با تغييرات و تبديلاتى خودنمايى مى كنند و يا مربوط به آينده است كه به وسيله دستگاه گيرنده حساس روح آدمى از طريق ارتباط مرموزى از حوادث آينده عكس بردارى مى نمايد و يا انواع و اقسام مختلفى دارد كه بعضى مربوط به گذشته و بعضى مربوط به آينده و قسمتى نتيجه تمايلات و خواستهاى ارضا نشده است؟

قرآن کریم در آيات متعددى صراحت دارد كه حدأقل، پاره اى از خوابها، انعكاسى از آينده دور يا نزديك مى باشد؛ در جریان خواب يوسف(سلام الله علیه)، خواب زندانيان و خواب عزيز مصر -كه هر سه نیز در سوره مبارکه یوسف آمده- به چند نمونه خواب برخورد مى كنيم كه همه آنها از حوادث آينده پرده برداشته است. در غير اين سوره اشاره به «خوابهاى تعبيردار» ديگرى نيز شده، مانند رؤياى پيغمبر(صلی الله علیه و آله) كه در سوره فتح به آن اشاره شده و خواب ابراهيم(سلام الله علیه) كه در سوره صافات آمده است (اين خواب، هم فرمان الهى بود و هم تعبير داشت). جالب اينكه در روايتى از پيامبر(ص) چنين مى خوانيم: «الرؤيا ثلاثة بشرى من اللَّه و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الإنسان نفسه فيراه فى منامه؛ رؤيا سه گونه است؛ گاه بشارتى از ناحيه خداوند است، گاه وسيله غم و اندوه از سوى شيطان و گاه مسائلى است كه انسان در فكر خود مى پروراند و آن را در خواب مى بيند».[1] روشن است كه خوابهاى شيطانى چيزى نيست كه تعبير داشته باشد، اما خوابهاى رحمانى كه جنبه بشارت دارد حتما بايد خوابى باشد كه از حادثه مسرت بخش در آينده پرده بردارد.

به هر حال لازم است در اينجا به نظرات مختلف كه درباره حقيقت رؤيا ابراز شده به طور فشرده اشاره كنيم. درباره حقيقت رؤيا تفسيرهاى زيادى شده است كه مى توان آنها را به دو بخش تقسيم كرد؛ تفسير مادى و تفسير روحى؛

ماديها مى گويند رؤيا چند علت مي تواند داشته باشد:

الف- ممكن است خواب ديدن و رؤيا نتيجه مستقيم كارهاى روزانه انسان باشد؛ يعنى آنچه براى انسان در روزهاى گذشته روى داده به هنگام خواب در مقابل فكرش مجسم گردد.

ب- ممكن است يك سلسله آرزوهاى برآورده نشده باعث ديدن خواب هايى شود، همان طور كه شخصى تشنه، آب در خواب مى بيند و كسى كه در انتظار سفركرده اى است آمدن او را از سفر به خواب مى بيند (و از قديم گفته اند «شتر در خواب بيند پنبه دانه!»).

ج- ممكن است ترس از چيزى باعث شود كه انسان خواب آن را ببيند؛ زيرا مكرر تجربه شده است كسانى كه از دزد وحشت دارند، شب خواب دزد مي بينند (ضرب المثل معروف «دور از شتر به خواب و خواب آشفته نبين»، اشاره به همين حقيقت است).

«فرويد» و پيروان مكتب فرويد يك نوع تفسير و تعبير مادى ديگرى براى خواب دارند؛ آنها طى مقدمات مشروحى اظهار مى دارند كه: «خواب و رؤيا عبارت است از ارضاى تمايلات واپس زده و سركوفته اى كه هميشه با تغيير و تبديل هايى براى فريب «من» به عرصه خودآگاهى روى مى آورند».

توضيح اينكه: بعد از قبول اين مسأله كه روان آدمى مشتمل بر دو بخش است؛ «بخش آگاه« (آنچه به تفكرات روزانه و معلومات ارادى و اختيارات انسان ارتباط دارد) و «بخش ناآگاه» (آنچه در ضمير باطن به صورت يك ميل ارضا نشده پنهان گرديده است)، مى گويند: بسيار مى شود اميالى كه ما داريم و به عللى نتوانسته ايم آنها را ارضا كنيم و در ضمير باطن ما جاى گرفته اند، به هنگام خواب -كه سيستم خودآگاه از كار مى افتد- براى يك نوع اشباع تخيلى، به مرحله خودآگاه روى مى آورند؛ گاهى بدون تغيير منعكس مى شوند (همانند عاشقى كه محبوب ازدست رفته خود را در عالم خواب مشاهده مي كند) و گاهى تغيير شكل داده و به صورت هاى مناسبى منعكس مي شوند كه در اين صورت نياز به تعبير دارند.

بنابراين «رؤياها» هميشه مربوط به گذشته است، و از آينده هرگز خبر نمى دهد، تنها مي توانند وسيله خوبى براى خواندن «ضمير ناآگاه» باشند، و به همين جهت براى درمان بيماري هاى روانى -كه متكى به كشف ضمير ناآگاه است- بسيار مي شود كه از خواب هاى بيمار كمك مي گيرند.

بعضى از دانشمندان غذاشناس ميان «خواب و رؤيا» و «نيازهاى غذايى بدن» رابطه قائل هستند و معتقدند كه مثلا اگر انسان در خواب ببيند از دندانش «خون» مي چكد لابد ويتامين «ث» بدن او كم شده است! و اگر در خواب ببيند موى سرش سفيد گشته، معلوم مي شود گرفتار كمبود ويتامين «ب» شده است!!

و اما فلاسفه روحى تفسير ديگرى براى خوابها دارند، آنها مي گويند، خواب و رؤيا بر چند قسم است؛

1- خوابهاى مربوط به گذشته زندگى و اميال و آرزوها كه بخش مهمى از خوابهاى انسان را تشكيل مي دهد.

2- خوابهاى پريشان و نامفهوم كه معلول فعاليت توهم و خيال است (اگر چه ممكن است انگيزه هاى روانى داشته باشد).

3- خوابهايى كه مربوط به آينده است و از آن گواهى مى دهد.

شك نيست كه خوابهاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن و تجسم صحنه هايى كه انسان در طول زندگى خود ديده است تعبير خاصى ندارند، همچنين خوابهاى پريشان و به اصطلاح «أضغاث أحلام» -كه نتيجه افكار پريشان، و همانند افكارى است كه انسان در حال تب و هذيان پيدا مي كند- نيز تعبير خاصى نسبت به مسائل آينده زندگى نمي تواند داشته باشد، اگر چه روانشناسان و روانكاوان از آنها به عنوان دريچه اى براى دست يافتن به ضمير ناآگاه بشرى استفاده كرده و آنها را كليدى براى درمان بيماري هاى روانى مي دانند، بنابراين تعبير خواب آنها براى كشف اسرار روان و سرچشمه بيماريها است نه براى كشف حوادث آينده زندگى.

و اما خوابهاى مربوط به آينده نيز داراى دو شعبه است؛ قسمتى خوابهاى صريح و روشن كه به هيچ وجه تعبيرى نمى خواهند و گاهى بدون كمترين تفاوتى با نهايت تعجب، در آينده دور يا نزديك تحقق مى پذيرد.

دوم، خواب هايى است كه در عين حكايت از حوادث آينده بر اثر عوامل خاص ذهنى و روحى تغيير شكل يافته و نيازمند به تعبير است.

براى هر يك از اين خوابها نمونه هاى زيادى وجود دارد كه همه آنها را نمى توان انكار كرد، نه تنها در منابع مذهبى و كتب تاريخى نمونه هايى از آن ذكر شده، بلكه در زندگى خصوصى خود ما يا كسانى كه مي شناسيم مكرر رخ داده است به اندازه اى كه هرگز نمى توان همه را معلول تصادف دانست.

علامه طباطبائی در توضیح اقسام خواب می فرمایند: «عوالم سه گونه اند؛ يكى «عالم طبيعت» كه عبارت است از عالم دنيا كه ما در آن زندگى مى كنيم و موجودات در آن، صورت هايى مادى هستند، كه بر طبق نظام حركت و سكون و تغير و تبدل جريان مى يابد.

عالم دوم، «عالم مثال» که مافوق اين عالم قرار دارد؛ به اين معنا كه وجودش مافوق وجود اين عالم است (نه اينكه فوق مكانى، مراد باشد) و در آن عالم نيز صور موجودات هست اما بدون ماده و هر حادثه ای که در عالم طبیعت، حادث مى شود، از آن عالم نازل مى گردد و به آن نیز برمى گردد. آن عالم نسبت به اين عالم و حوادث آن، سمت عليت و سببيت را دارد.

عالم سوم، «عالم عقل» كه مافوق «عالم مثال» است؛ يعنى وجودش مافوق آن است (نه جايش)، در آن عالم نيز حقايق اين عالم و كلياتش وجود دارد، اما بدون ماده طبيعى و بدون صورت مثالى. آن عالم نیز نسبت به عالم مثال نيز سمت عليت و سببيت را دارد. نفس آدمى به خاطر تجردش، هم سنخيتى با عالم مثال دارد و هم با عالم عقل، و وقتى انسان به خواب رفت و حواسش دست از كار كشيد، طبعا از امور طبيعى و خارجى منقطع شده متوجه به عالم مثال و عقل -كه خود، هم سنخ آنها است- مى شود و در نتيجه پاره اى از حقايق آن عوالم را به مقدار استعداد و امكان مشاهده مى نمايد. حال اگر نفس، كامل و متمكن از درك مجردات عقلى بود، آن مجردات را درك نموده، اسباب كاينات را آن طور كه هست؛ يعنى به طور كليت و نوريت در پيش رويش حاضر مى سازد، و اگر آن مقدار، كامل نبود -كه به طور كليت و نوريت استحضار كند- به نحو حكايت خيالى و به صورت ها و اشكالى جزئى و مادى -كه با آنها مأنوس است- حكايت مى كند؛ آن طور كه خود ما در بيدارى، مفهوم كلى سرعت را با تصور جسمى «سريع الحركه» حكايت مى كنيم و مفهوم كلى «عظمت» را به كوه و مفهوم «رفعت» و علو را به آسمان و اجرام آسمانى و شخص مكار را به روباه و حسود را به گرگ و شجاع را به شير و همچنين غير اينها را به صورت هايى -كه با آن مأنوسيم- تشبيه و حكايت و مجسم مى سازيم.

اين صورتى است كه نفس متمكن از ادراك مجردات آن طور كه هست بوده باشد و بتواند به آن عوالم ارتقاء يابد، و گرنه تنها از عالم طبيعت به عالم مثال ارتقاء يافته و چه بسا در آن عالم، حوادث اين عالم را به مشاهده علل و اسبابش مشاهده نمايد بدون اينكه با تغيير و تبديل تصرفى در آن بكند.

و اينگونه مشاهدات نوعا براى نفوسى اتفاق مى افتد كه سليم و متخلق به صدق و صفا باشند، اين آن خوابهايى است كه در حكايت از حوادث، صريح است.

و چه بسا كه نفس، آنچه را كه در آن عوالم مشاهده مى كند با مثالهايى كه بدان مأنوس است، ممثل مى سازد؛ مثلا ازدواج (آينده) را به صورت جامه در تن كردن حكايت مى كند، و افتخار را به صورت تاج، و علم را به صورت نور، و جهل را به صورت ظلمت، و بى نامى و گوشه نشينى را به صورت مرگ مجسم مى سازد. و بسيار هم اتفاق مى افتد كه در آن عالم هر چه را مشاهده مى كنيم، نفس ما منتقل به ضد آن مى شود، هم چنان كه در بيدارى هم با شنيدن اسم ثروت به فقر، و با تصور آتش به يخ، و از تصور حيات به تصور مرگ منتقل مى شويم، و امثال اينها. از جمله مثالهاى اين نوع خوابها، اين خوابي است كه نقل شده كه مردى در خواب ديد در دستش مهرى است كه با آن دهان و عورت مردم را مى بندد، از ابن سيرين پرسيد، در جواب گفت: تو به زودى مؤذن مى شوى و در ماه رمضان مردم با صداى تو امساك مى كنند.

از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه خوابهاى راست در تقسيم اولى تقسيم مى شود به، خوابهاى صريحى كه نفس نائم و صاحب رؤيا در آن هيچ گونه تصرفى نكرده و قهرا و بدون هيچ زحمتى با تأويل خود منطبق مى شود. و خوابهاى غير صريحى كه نفس صاحب خواب از جهت حكايت، در آن تصرف كرده حالا يا به تمثيل و يا به انتقال از معناى خواب به چيزى كه مناسب آن و يا ضد آن است، اين قسم رؤيا آن قسمى است كه محتاج به تعبير است تا متخصصى آن را به اصلش -كه در رؤيا مشاهده شده- برگرداند، مثلا تاجى را كه مى گويد در خواب ديده ام افتخار، و مرگ را به حيات، و حيات را به فرج بعد از شدت، و ظلمت را به جهل، و حيرت را به بدبختى تعبير كند.

آن گاه قسم دوم به يك تقسيم ديگرى منقسم مى شود به دو قسم يكى آن خوابهايى است كه نفس صاحب خواب فقط يك بار در آن تصرف مى كند و از آنچه ديده به چيز ديگرى مناسب و يا ضد آن منتقل گشته و آن را حكايت مى كند، و يا فوقش از آن هم به چيز ديگرى منتقل مى شود به طورى كه برگرداندن آن به اصل و ريشه اش دشوار نيست.

قسم دوم آن رؤيايى است كه نفس صاحبش به يك انتقال و دو انتقال اكتفاء ننموده، مثلا از آنچه ديده به ضدش منتقل شده، و از آن ضد به مثل آن ضد و از مثل آن ضد به ضد آن مثل، و همچنين بدون اينكه به حدى توقف كرده باشد، انتقال بعد از انتقال و تصرف بعد از تصرف كرده، به طورى كه ديگر مشكل است كه تعبيرکننده بتواند رؤياى مزبور را به اصلش برگرداند، اينگونه خوابها را «أضغاث أحلام» مى نامند، كه تعبير ندارد؛ براى اينكه يا دشوار است و يا ممكن نيست تعبيرش كرد.

از اينجا به خوبى روشن گرديد كه به طور كلى خوابها داراى سه قسم كلى هستند؛ يكم، خوابهاى صريحى كه احتياجى به تعبير ندارد. دوم، اضغاث احلام كه از جهت دشوارى و يا تعذر، تعبير ندارد. و سوم، خوابهايى كه نفس در آن با حكايت و تمثيل تصرف كرده، اين قسم از خوابها است كه تعبير مى شود.

اين بود اجمال آنچه كه علماى روانشناس قديم درباره رؤيا گفته اند، و بحث بيش از اين و كامل آن موكول به كتبى است كه در اين باره تدوين يافته.

خداى تعالى در كلام خود به هر سه قسم رؤياى مذكور اشاره كرده و از قسم اول، رؤياى ابراهيم و رؤياى مادر موسى و پاره اى از رؤياهاى رسول خدا (ص) را آورده و به قسم دوم هم در جمله «أضْغاثُ أحْلامٍ» اشاره كرد، كه چنين رؤياهايى هم هست و از قسم سوم، رؤياى يوسف (ع) و رؤياهاى دو رفيق زندانى او و رؤياى پادشاه مصر را كه هر سه در سوره يوسف آمده برشمرده است.[2]

درباره رؤيا (خواب ديدن) نيز گفتنى است:

1. خواب، يكى از راه هاى ارتباط انسان با عالم غيب است؛ زيرا انسان در عالم خواب، به جهت اقتضاى قوانين و سنن حاكم بر آن، از بدن مادى خود منصرف گشته و با توجه به عالم غيب، حقايقى را مشاهده مى كند.[3]

2. در خواب، گيرنده و دريافت كننده حقايق، «نفس و روح» انسان است .[4]

3. چنان كه براى دريافت حقايق در بيدارى، نياز به مراقبه است، در عالم خواب هم مراقبه لازم است، اگر كسى مى خواهد در عالم رؤيا، حقايق را آن چنان كه هستند، بفهمد و از هدايت ها، اشارات و ارشادهاى آنها سود جويد، بايد مراقبه داشته باشد و اين مراقبه با يك سلسه اعمال و برنامه ها حاصل خواهد گشت .[5]

4. در جاى خود ثابت شده است كه آدمى، بدنى مثالى و برزخى دارد؛ در هنگام خواب- كه تعلق روح به بدن مادى تا اندازه اى كم مى شود و روح از حصار مادى تا اندازه اى آزاد مى شود- خود را با بدنى شبيه بدن مادى و دنيوى مى بيند بدون اينكه جرم و وزن داشته باشد بلكه صورتى سه بُعدى دارد و اين دليل روشنى است كه روح انسان، در صورت عدم تعلّق به بدن مادى يا تعلق كمتر، قدرت تمثل به بدن مثالى را دارد.

انسان در وقت خواب و خواب ديدن (چه خواب صادق يا غيرصادق و چه با تعبير باشد يا بدون تعبير) خودش را با همان بدن مى بيند (با همان شكل و تصوير) و اين بيان گر وجود بدن مثالى و قالب برزخى است كه هم اكنون در عالم مثال موجود بوده ولى از ما محجوب است. اگر اين حجاب را -كه تعلّق و توجه به نظام مادى و ماديات است- كنار بزنيم، هم اكنون نيز خود را در آن قالب مثالى، متمثّل مى بينيم؛ چنان كه در عالم خواب تا حدودى كه تعلق روح به بدن مادى كم مى شود و بدن مادى ما در رختخواب افتاده و در حال آرامش است، خود را با بدنى مشابه با اين بدن يافته و سيرها، حركت ها، فهم ها، ديدن ها و شنيدنى ها، خوردنى ها، خواستنى ها، رفت و آمدها و ملاقات ها با آن داريم .[6] [7]

منابع:

پرسش ها و پاسخ هاى دانشجويى، ج 29، صص182-183؛ با تصرف

تفسير الميزان، ج 11، صص369-372؛ با تصرف

تفسير نمونه، ج 9، صص311-315؛ با تصرف

 

[1] . بحار الانوار جلد 14 صفحه 441- بعضى از دانشمندان قسم چهارمى بر اين خوابها افزوده اند و آن خوابى است كه نتيجه مستقيم وضع مزاجى و جسمانى انسان است و در بحثهاى آينده به آن اشاره خواهد شد.

[2] . طباطبايى، محمد حسين، تفسير الميزان (ترجمه)، 20جلد، دفتر انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1374.

[3] . نگا: محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، چاپ بيروت، ج 11، ص 269.

[4] . حسن زاده آملى، هزار و يك نكته، انتشارات فرهنگى رجا، ج 1، ص 12.

[5] . بحارالانوار، ج 76، صص 181 و 218.

[6] . صدرالمتألهين شيرازى، اسفارالاربعه، ج 9،( باب 9، فصل 4)، صص 100- 94؛ خواب و نشانه هاى آن، صص 59- 52.

[7] . پرسش ها و پاسخ هاى دانشجويى، 48جلد، قم، دفتر نشر معارف.